نوشته اصلی توسط
ronika
سلام به همه دوستان
من 3 ساله که ازدواج کردم و حدود 8 ماه هم نامزد بودیم دوران نامزدی و 2 سال اول خیلی سخت گذشت چند ماهی بود که مشکلی نداشتیم و همه چیز خوب بود ولی دوباره در سال 90 این دومین دعوای بغرنجیه که با هم کردیم. بعد از هر دعوا عزمم برای مرجعه به دادگاه خانواده بیشتر میشه البته وقتی مسئله حل میشه همه چیز فراموش میشه ولی اولا میترسیدم به طلاق فکر کنم ولی الان نه .
من 26 سالمه همسرم 27 ساله همکار بودیم که با هم ازدواج کردیم ولی الان دیگه نیستیم.
مسئله ای که همیشه من رو رنج میده اینه که اگر وقتی عصبانی من بمیرم اصلا نمیگه خدا بیامرزتت اصلا محل نمیده. یه شب که دعوا کردیم اینقدر سر درد گرفتم و گریه میکردم که برای آروم شدنم مجبور شدم 3 تا پروفن بخورم وحشتناک بود حالت تهوع گرفته بودم اصلا عین خیالش نبود خیلی عادی رفت خوابید ولی اگر دعوامون نشده باشه ظرف میشوره هر جا بخوام برم باید خودش منو برسونه که سختی نکشم هیچ چیز سنگن حتی قابلامه برنج رو نمیزاره بلند کنم و ..
خیلی زود عصبانی میشه و خیلی دیر فراموش میکنه این رفتارش داره کمکم منو به جنون میرسونه
ببخشید زیاد حرف زدم دلم به اندازه 3 سال پره
علاقه مندی ها (Bookmarks)