به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 89
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    Question دیگه به پایان خط رسیدیم

    هر چی فکر می کنم ببینم چرا اینطوری شد و تقصیر من این وسط چی بود و اینکه یک خانواده به اصطلاح مومن و نمازخون که دائم پیشونی به مهر میزنن چطور تونستن با زندگی منی که یک بارم شکست خورده بودم بازی کنن هیچی به ذهنم نمیرسه
    دوستان فکر کنم بیشترتون منو می شناسید و تاپیک قبلیمم نوشتم ماجرای زندگیمو
    یه هفته هست که ارتباط من و محمد به روزانه یه تلفن 5 دقیقه ای محدود می شه و البته برای پرهیز از درگیری این کارو کردم که محمدم شکایتی نداشت
    امروز مادرش یه دفعه ای زنگ زد که مثلا میخوام بیام مامانتو ببینم
    اومد یه جورایی حرف از این زد که محمد و سابینا هم دیگه کم کم وقت عروسیشونه و باید ببینیم برنامه چیه
    ولی میدونم که درواقع این اومده بود ببینه ماجرا از چه قراره که ما با هم ارتباطی نداریم و سروگوش آب بده
    مادرمن بحثو شروع کرد که باید اول مشکلات اینها حل بشه بعدا
    مادرشوهر گفت که خوب منم میبینم هی جروبحث و دعوا میکنن ( با توجه به این که همیشه فکر می کنه این منم که خوشی زیر دلمو میزنه و غر می زنم و محمد ساکت و مظلوم داره نگاه می کنه )
    خلاصه مسئله ناتوانی جنسیش مطرح شد و مادرم گفت که الان نزدیکه دوماهه این زنو شوهر ارتباط ندارن و ....
    زنه خودشو زد به اون راه که نمی دونم
    منم گفتم یادتون نیست ماه اول ازدواج به من گفتی محمد مشکل جنسی داره میدونم، ولی یه ماه صبر کن درست میشه؟یعنی نمیبینی محمد صبح تا شب یا سردرد داره یا بی حاله یا میخوابه
    بعد یه ساعت بحث که این شد و اون شد و اینکه هی می خواست موضوعو بپیچونه و شروع کنه به این که اصلا شما به هم علاقه دارید یا خیر و ... خلاصه زد زیرگریه که من بیشتر از شما زجر میکشم پسر جوونم داره جلوی چشمم آب میشه
    خلاصه منم گفتم خوب تا حالا چرا بیکار نشستید چرا نبردینش دکتر خوب ؟ بهتون گفتم ببرید فلان کلینیک چرا نبردید؟
    گفت آخه اینها همه میخوان فقط پول بگیرن و شاید اثر نداشته باشن
    منم گفتم فرض کنید 200هزار تومنتون هدر بره فدای سر پسرتون
    بعد گفت نه من هر جور باشه معالجه می کنم اگر مشکل شما فقط همین باشه و اخلاقتون به هم بخوره
    واقعا از این پرروییش خسته شدم گفتم عیب نداره محمد بشه یه آدم سالم صبح بیدار بشه بره سر کار وظایف مردانگیشو انجام بده بعد اون اگر من غر زدم من قبول دارم هر چی شما بگید!
    خلاصه آخر گفت برای هر چیزی علاجی هست و اگر نشد نهایتش به این زندگی ادامه نمیدید
    منم گفتم دقیقا من اصلا فوقش بدترین حالت که انشالله نشه این که تا اخر عمر ازدواج نمی کنم خودم کار میکنم درس میخونم ولی باور کنید من به عنوان یه دوست دلم می سوزه یه جوونی اینطوری داره روزهای جوونیشو هدر میده و اگر این حدایی صورت بگیره همه بازنده ایم و بیشتر از همه محمد چون بیمار هم هست و یه ضربه بدی میشه براش
    خلاصه مادرش آخر گفت من می رم و با پدرش حر ف میزنم اصلا همگی بیاین خونه ما که شاید محمدم یه حرفهایی داشته باشه از تو بگه
    منم گفتم حاج خانوم اگر حرفهای محمد مشکل اساسی باشه قبول می کنم ولی اینکه فلان جا سابینا اخم کرد و فلان جا فلان کرد و این حرفهای حاشیه ای من قبول نخواهم کرد
    از حرفهاشون احساس کردم که کاملا آماده جدایی هستن
    مخصوصا درمورد حرفهایی که از علاقه میزد حس کردم محمد گفته من این زندگیو نمیخوام چون زنم غرغروه و غیرعادی
    انگار باید تو این شرایط در طول دو سال بشکن می زدم!
    بچه ها داغونم مخم کار نمی کنه به همدردیتون احتیاج دارم
    منتظرتونم

    آدرس تاپیک قبلیم ---> http://www.hamdardi.net/thread-14682.html

  2. 14 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (یکشنبه 04 اردیبهشت 90)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: دیگه به پایان خط رسیدیم

    یه بار دیگه تلاشتو برای درمانش بکن.اگر دیدی پیگیر نیست یه فکر دیگه ای بکن.

  4. 6 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (پنجشنبه 08 اردیبهشت 90)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: دیگه به پایان خط رسیدیم

    سابینا جان متأسفم برات،چیزدیگه ای نمی تونم بگم.
    فقط امیدت روازدست نده.حتمایه حکمتی توکاربوده.دفعه قبل هم گفتم شایدخداتورویه فرشته نجات قرارداده برای محمد.تاآخرین لحظه امیدوارباش.
    ماروهم ازاحوال خودت بی خبرنذار.

  6. 4 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (پنجشنبه 08 اردیبهشت 90)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 اسفند 90 [ 00:11]
    تاریخ عضویت
    1390-1-03
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    2,914
    سطح
    33
    Points: 2,914, Level: 33
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    248

    تشکرشده 254 در 122 پست

    Rep Power
    34
    Array

    RE: دیگه به پایان خط رسیدیم

    سلام
    دوست خوبم
    تا شقایق هست زندگی باید کرد.
    خودت دست بکار شو
    سعی کن محمد رو هم درک کنی
    البته من به مطالعه همین تاپیک بسنده کردم ولی فکر کنم وضعیت روحی محمد بد تر از اینهاست...
    زود جا نزن
    برای هر مشکلی راه حلی وجود داره...
    بهترین راه حل پاک کردن صورت مسئله نیست!!!

  8. 4 کاربر از پست مفید جویای نیمه گمشده تشکرکرده اند .

    جویای نیمه گمشده (پنجشنبه 08 اردیبهشت 90)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 اسفند 97 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1389-6-20
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    7,354
    سطح
    57
    Points: 7,354, Level: 57
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    209

    تشکرشده 280 در 139 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: دیگه به پایان خط رسیدیم

    درود
    سابینا عزیز من در تاپیک قبلیت یادته چی بهت گفتم؟گفتم فرد افسرده خیلی احتیاج به دلداری داره.نباید خیلی بهش فشار بیارید.چند راهکار هم بهتون دادم که اصلا توجه نکردید.
    2 راه وجود داره الان!راه سومی نیست.
    راه اول اینه که بعد از این همه مدت بزنید زیر همه چیز و قید ازدواج و زندگی رو بزنید که من اصلا اصلا توصیه نمیکنم!چون واقعا عواقب و خاطرات بدی رو میذاره.
    راه دوم اینه که با محمد پیش یک روانپزشک دیگه برید.من 100 بار گرفتم اون دارویی که مصرف میکنه میل جنسی رو کاهش میده!10 بار دیگه هم اضافه میکنم که کاهش میده!100 بار دیگه هم میگم خواب آلودگی داره.5 بار دیگه هم میگم حالت خستگی و تعریق و چاق شدن داره.
    واقعا زندگیتو دوست داری؟اگه دوست داری خواهش میکنم کارهایی که بهت میگو انجام بده!باور کن اصلا مشکل شما اینقدر هم جدی نیست!به زندگی امیدوار باشین.نه شوهرتون بد دهنه.نه شوهرتون دست بزن داره.نه بی غیرته!
    لگد به زندگی خودت نزن چون اینقدر درمان این مشکل راحته که خودت از تعجب شاخ در میاری که یهو زیر و رو شد؟؟؟
    سابینا جان اینقدر علم پیشرفت کرده و دارو ها جدید شده که افسردگی 100% درمان میشه.وقتی میگم 100% یعنی 100%.
    میدونی چرا؟چون در بدترین حالت افسردگی اساسی که فرد 24 ساعته افسردست از دارو های maoi استفاده میشه و خیلی راحت فرد را 180% برعکس میکنه.برای 100% هم بگم شوک الکتریکی روش جدیدی هست که برای بیمارانی که چند بار خودکشی کردند و موفق نشدند یا 24 ساعت گریه میکنند استفاده میشه که محمد اصلا اینطوری نیست.
    بخدا سخت نیست.بازم دارم بهت میگم !!!!!! اینقدر راحت درمان میشه که توی خواب هم فکر نمیکردی!!!!
    برای مثال داروی فلوکسامین خیلی داروی خوبی بود اما از چند سال پیش جایگزینش فلووکستین اومده که خیلی هم خوبه و عوارض خیلی کمتری داره.
    سابینا خواهر خوب و پر صبرم داروی های ضد افسردگی بسیار بسیار بسیار زیاد اند و مطمئن باش با 1 نسخه پیش یک روانپزشک دیگه برید زندگیتون زیر و رو میشه!!!بخدا باور کن یکبار حرف منو گوش کن و از فردا اقدام کن.بخدا درمان میشه
    اون دوزی که محمد داره میخوره خیلی کمه!اصلا روانپزشکش میدونه حالش چطوره؟؟؟نمیدونه دیگه!اگه دقیق میدونست فورا دارو جدید تجویز میکرد و در عرض 1 ماه محمدو 180 درجه برعکس میدیدی!
    حالا خوب گوش کن درسته سنم ازتون کمتره اما جای خواهرم هستی.خوب گوش کن من دوباره دارم بهت پیشنهاد میدم.انجامش بده مطمئن باش معجزه میکنه!
    اگر محمد داروهاش را تمدید میکنه و پزشک ثابتی داره خودت به تنهایی یک نوبت بگیر و برو پیشش.تمام این حالات را بهش بگو.اون تا ببینه مطمئن باش میفهمه که دارو یا باید عوض بشه یا دوزش تغییر کنه.اتفاقا در مورد میل جنسی هم بهش بگو.اون پزشکه و خیلی راحت با یک داروی دیگه معجزه میکنه!
    بعد از اینکه با پزشکش صحبت کردی،به مادر محمد بگو بیاد خونتون.قبلشم با مادر خودت صحبت کن که باید مادر محمد،محمد را راضی کنه که بریم روانپزشک.
    شما و مادرتون نباید به مادر محمد هم سرکوفت بزنید.شما آروم بهشون بگید که محمد را راضی کنه همراه با شما برید روانپزشک تا وضعیت روحی و جسمی محمد را ببینه و دارو را تجویز کنه.(قبلش شما به دکتر گفتید که حالاتش چطوره و نیازی نیست جلوی محمد حالاتشو بگید چون ممکنه عصبانی بشه)

    یک چیزی هم بهت بگم بنا به تجربمه!
    افراد افسرده وقتی از افسردگی خارج میشن و اونم اگر همسرشون کنارشون باشه یک عمر بهت محبت میکنند و هیچوقت پیگیری هاتو فراموش نمیکنه

    امیدوارم ایندفعه انجامش بدی

  10. 6 کاربر از پست مفید footer تشکرکرده اند .


  11. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: دیگه به پایان خط رسیدیم

    دوستان عزیز فک کنم من امشب خواب ندارم
    از طرفی مادرم هم مریضه و فردا قراره بریم آزمایش درسته مشکل حادی نیست ولی ...
    از همه کسانی که برام پست زدن ممنونم
    فرهنگ جان راستش رهایی از وضعیت موجود ضروریه حالا چه اینوری چه اونوری
    آریانا جان شاید حرف شما درست باشه ولی این مسئله کار من به تنهایی نیست، یعنی من به مادرشم گفتم من اگه تونسته بودم کاری بکنم تو این دوسال میکردم، به خدا تشویق تنبیه همه راهی رو امتحان کردم ولی به هیچ کدوم جواب نداد چون خودش نمی خواست خوب بشه و از احوالانش راضی بود
    جویای نیمه گمشده عزیزم من دو ساله دارم این شرایطو تحمل میکنم باور کنید خودمم دوست ندارم جا بزنم ولی توانی برام نمونده اعتماد به نفس؛ امید ها و آرزوهامو بربادرفته می بینم
    فوتر عزیز من دفعه قبلم راهنماییتو با دقت خوندم که دلسوزانه تلاش کرده بودی که کمکم کنی
    عزیزم چیکار کنم من تا تهران باهاش رفتم ولی خوب این حتی تلفنی به دکترش احوال نگفت! اونقدر بهش گفتم برو دکتر و سعی کردم که دیگه خودم از دست خودم خسته شدم
    فعلا که قرار شد خانواده ش این کارو بکنن یعنی دکتر پیدا کنند با مشاور خوب و بفرستند سراغش
    شاید من صبور نیستم ولی دوستان از پا افتادم
    دو سال سختی بی محبتی زندگی غیر عادی دیگه از پا انداخته منو
    از طرفی یه خانواده عوام و یه مادر سیاستمدار که حرفهاشو غیرمستقیم میگه و جاهل و بی سواد که فکر میکنه با دست روی دست گذاشتن مسئله حل می شه و نشسته و داره میبینه که پسرش داره از بین میره

  12. 8 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (پنجشنبه 08 اردیبهشت 90)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 اسفند 97 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1389-6-20
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    7,354
    سطح
    57
    Points: 7,354, Level: 57
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    209

    تشکرشده 280 در 139 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: دیگه به پایان خط رسیدیم

    سابینا عزیز خیلی خوشحالم که دارن تلاش میکنند.
    سابینا خواهر مهربونم روانپزشک مثل پزشک کلیه یا قلب نیست که احتمال 50-50 بده.پای محمد پیش روانپزشک باز بشه و از قبلش با روانپزشکش هماهنگی داشته باشید و وضعیتش رو بهش بگید (چون ممکنه خودشو خیلی مهربان و عادی و شاد نشون بده پیش دکتر)خود دکتر با یک دو نسخه زندگیتونو زیر و رو میکنه.
    بعد که مشکلتون حل شد بعد 2 ماه میخندید به هم که دیدی داشتیم چیکار میکردیم؟؟؟؟

    بعدم که ایشالله عروسیتون

    سابینا ضمنا این لینکایی که بهت میدم حتما بخون کمکت میکنه فردی را که در افسردگی هست بشناسی.چون واقعا دست خودش نیست و تا کسی افسرده نشه و نباشه نمیتونه کامل بفهمه چی میکشه بیمار.
    اینا را حتما بخون خیلی خیلی به دردت میخوره.
    http://www.mardoman.net/?sn=articles&pt=full&id=200
    http://www.mardoman.net/life/allaboutdep/


    به شدت بهت توصیه میکنم موضوعاتی که در لینک زیر است را بخوانی!خیلی خیلی بهت توصیه میکنم!بخون ببین خیلی چیزا دستگیرت میشه و خیلی چیزا را یاد میگیری:

    http://www.mardoman.net/?sn=search&search[keyword]=%D8%A7%D9%81%D8%B3%D8%B1%D8%AF%DA%AF%DB%8C&submit _search=search&submit_search.x=0&submit_search.y=0 &submit_search=search

    ما کنارتیم! من شک ندارم که قضیه خیلی راحت حل میشه.فقط روانپزشک.ولاغیر

    اینجا هم یه سری برات میذارم
    http://www.mardoman.net/?sn=articles&pt=full&id=1436
    http://www.niksalehi.com/public/archives/138300.php

  14. 4 کاربر از پست مفید footer تشکرکرده اند .


  15. #8
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: دیگه به پایان خط رسیدیم

    سابینای عزیز

    ایشون نیاز بوده اول معالجه شوند بعد به سوی ازدواج بروند ، اینکه بعضی خانواده ها در اینجور شرایطی تصور می کنند با ازدواج ، فرزندشون بهبود پیدا می کند ، نمی دانند که در این شرایط باری بر بار روانی اون ( بخاطر مسئولیتهای زندگی و استرسهای آن ) اضافه می کنند . شما هم به نظر میرسه در شناخت دقت نداشتی تا این مشکل را پیش از بله گفتم بسنجید .


    حال چه باید کرد :

    عزیزم شما نیاز اکید داری که توانائیها و میزان صبر و بردباریت را بسنجی . و همچنین وضعیت بیماری ایشان را با پیامدهایش در زندگی بررسی کنی ، و با نظر به وضعیت موجود نه احتمالات آینده ، تصمیم بگیری .

    یعنی شما محمد را همینی که هست در نظر بگیر و شرایط زندگی و خودت را با این وضعیت بسنج و در این صورت تصمیم بگیر ادامه دهی یا خیر .

    موفق باشی



    .

  16. 11 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (سه شنبه 20 اردیبهشت 90)

  17. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: دیگه به پایان خط رسیدیم

    آقای فوتر عزیز
    اینکه اینقدر به فکر من و زندگی من به عنوان یه همنوع هستید نشون میده که شما چقدر مسئول و با وجدان هستید، من حرفهای شما رو قبول دارم که بسیاری از کارهای محمد از افسردگیش نشات میگیره و شاید در صورت رفع این مشکل رفع شدنی بسیاری از مسائل زندگی منم بهتر بشه، لینکهایی که فرمودین مطالعه خواهم کرد، ولی با توجه به بی اعتمادی و بدبینی محمد نسبت به من که به قول مشاور اینهم از افسردگیش نشات میگیره تلاش های من دست تنها تو این دو سال کارساز نبوده، به علاوه این که من هم در این دوسال بعضا از وضعیت خسته شدم و تندی کردم که اینهم باری بر مشکلات بوده، بنابراین بهتر دونستم به خانواده اش هشدارهای لازمو بدم و دعوت به همکاری بکنم، ولی متاسفانه خانواده طرف من یک خانواده بی سواد وجاهل هستند که مادرشوهرم فکر میکنه دانای کل هست و به گفته خودش چون مثلا زندگی سکینه خانوم و فاطمه خانومو دیده دیگه از صد تا مشاور و روانشناس هم خبره تره، این وضعیت خانواده ش و نفوذی که بر محمد دارن به نوعی بیشتر وقت ها تلاش های منو خنثی می کنه
    فرشته مهربان عزیز
    به تاپیکم خوش اومدی، حرف حق گفتی چی بگم، متاسفانه من عجله کردم و مهمتر از اون مهارتهام و هوش اجتماعیم به قدری ضعیف بود که نفهمیدم قضیه از چه قراره، ولی بیشتر از این به قول شما این باور سنتی که باازدواج مشکلاتی مثل اعتیاد، بی مسئولیتی ، سرطان و ... یک پسر حل مشه متاسفانه بدجوری تو جامعه ما ریشه انداخته و هر روز هم داره قربانی میگیره، قربانی هایی در شرایط بدتر از من دخترهایی که سنشون کمه یا استقلال ندارن و متاسفانه گاها مجبور می شن تا آخر عمر این زندگی معیوبو تحمل کنن و زندگی بچه ای رو هم به خطر بندازن
    فرشته جان آخه چی می شد من دو سال قبل با همدردی آشنا می شدم؟ مطمئنم اگر اینجا رو دو سال قبل می شناختم این وضعیت برام پیش نمیومد
    ولی خوب کاری هست که شده و متاسفانه زمان رو نمیشه به عقب برگردوند
    من منظورتو فهمیدم عزیز جان ، یعنی می گی به وضعیت موجود فکر کن و فرض کن تا آخر همین وضعیت خواهد بود بعد تصمیم بگیر و به تغییرات احتمالی آینده دل نبند ... چشم!

  18. 5 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (پنجشنبه 08 اردیبهشت 90)

  19. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: دیگه به پایان خط رسیدیم

    در اين دنيا هيچ رويدادي اتفاقي نيست .

    به بي نهايت فرصت خود باور داشته باش و در حسرت گذشته اي كه گذشته و تنها اي كاش باقي گذاشته نباش .

    تو هر لحظه و هر آن ، صاحب و اختيار دار لحظات خود هستي .

    اين تويي كه بايد تصميم بگيري و انتخاب كني و فرصت هايت را دريابي . انتخاب با توست كه در زمان حال چگونه زندگي كني و براي آينده چگونه برنامه ريزي كني .
    حال خودت را درياب و براي آينده بر مبناي دانسته ها و مهارتها و توانايي هاي رو به رشدت برنامه ريزي كن .

    از خداوند برات آرامشي را درخواست مي كنم كه در زير سايه ي اين لطف الهي بتواني بهترين تصميمات و انتخاب ها را داشته باشي . انتخاب هايي كه خودت را وادار به ذوب شدن نكني .

  20. 7 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (دوشنبه 05 اردیبهشت 90)


 
صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. منفی بافی های مادرم به اوج رسیده و من به شدت ضعیف و آسیب پذیر شدم
    توسط tanhaeii در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 تیر 95, 11:28
  2. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 خرداد 95, 23:02
  3. پاسخ ها: 53
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 94, 23:28

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.