به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 فروردین 90 [ 16:11]
    تاریخ عضویت
    1390-1-24
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,451
    سطح
    21
    Points: 1,451, Level: 21
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دارم رواني ميشم نميدونم واقعا منو ميخواد يا نه

    با سلام به همه ي شما دوستاي خوبم
    من و شوهرم عقد هستيم ديگه دارم ديوونه ميشم هروقت همه چيز خوب و ارومه من تنها فرشته اي هستم كه براش از آسمون افتادم ولي امان از روزيكه من يك كم خسته يا عصبي باشم ديگه تمومه و چيزي بر وفق مرادش نباشه ، عيد عروسي يكي از خواهرشوهرام بود شوهر من پسر كوچيك خانواده ست ولي كادويي كه داد از همه حتي از كادوي خواهراي بزرگش هم سنگين تر بود اونم بخدا نميخوام از خودم تعريف كنم ولي من خيلي اصرار داشتم كه اينكارو انجام بده ولي وقتي به بقيه گفتيم كادوي ما چيه معلوم بود كه همه ناراحت شدن .

    يكي ديگه از خواهرشوهرام هميشه ميگه مرد هركي بكنه زنش مهمه و زن خونه بايد روابط همه رو حفظ كنه و از اين حرفا ولي اون روز يه تشكر خشك و خالي ازم نكردن ، درسته پولش رو من ندادم ولي من اصرار كردم اون كادو رو براي خواهرش بگيره ، حالا الان گفتم بيا يه سر بهم بزن ميگه اگه بخوام بيام سرراه اول بايد برم خونه ي اون خواهرم و براش كادو بگيرم بخاطر همين خيلي خرجم ميشه نميام ،

    ميگم كه تو كادوي سنگين براش گرفتي ديگه الان كادو نميخوام يه گلي شيريني چيزي بگير ميگه نه مگه ميشه برم كادو نبرم و به تو هيچ ربطي نداره هركاري دوست داشته باشم ميكنم و اين در حالي بود كه عيد كه رفتم پيشش برام يه كادويي چيزي براي عيدم نگرفت ميگفت بيا برو اينو بخر اونو بخر لباس بخر ولي آخه وقتي ميدونستم كه پول نداره چطوري بايد ميرفتم بخرم ميگفتم نه لازم ندارم و هيچي نخريدم ، انتظار زيادي نداشتم ولي خودشم حتي يه گل سر بعنوان عيدي برام نگرفت ولي من براش هديه بردم بخاطر عيد ، تودلم ناراحت بودم كه چيزي برام نخريد پيش خونوادم ولي گفتم اشكال نداره به اميد اينكه لااقل قدر كارم رو ميدونه ولي ديدم نه خيلي راحت گفت هر كاري كه خودم بخوام توي


    زندگي انجام ميدم و به تو هيچ ربطي نداره كه اين حرف براي مني كه حتي ميخوام يه استكان بخرم 10 بار بهش زنگ ميزنم و نظرش رو ميپرسم خيلي سنگين بود هميشه توي زندگي اين برام مهم بود كه واقعا نه اينكه توي كاراي طرف مقابل دخالت كنم ولي يه جورايي باهم مشورت داشته باشيم ولي امروز بهم اينطوري گفت منم گفتم اين موضوع برام خيلي مهمه و نميتونم باهاش كنار بيام كه توي زندگي بعدا هركدوم به فكر و دنبال كاراي خودمون باشيم ، بهم جواب داد من خيلي وقته فكرامو كردم نميتونم ادامه بدم فقط دارم گريه ميكنم با گريه درد دلم رو نوشتم ازتون كمك ميخوام خواهش ميكنم

    تا حالا اينكارو نكردم ولي اينقدر ناراحت بودم كه گوشيم رو خاموش كردم تمام بدنم ميلرزيد قلبم ميخواست از سينه ام بزنه بيرون نميدونين چه حالي داشتم

  2. کاربر روبرو از پست مفید nazta64 تشکرکرده است .

    nazta64 (چهارشنبه 24 فروردین 90)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: دارم رواني ميشم نميدونم واقعا منو ميخواد يا نه

    عزيزم اروم باش....

    مشكلت شما اينه كه خودت توي بعضي رفتارت زياده روي ميكني و دقيقا هم انتظار داري همسرت همون رفتار رو داشته باشه....
    چه معني داره وقتي ميخواي يه خريد جزئي(به قول خودت يه استكان) بكني از همسرت نظر بخواي؟
    چه معني داره اصراااااااااااار كني كه براي خواهر شوهرت كادوي گرون بخرين؟كه ازت تشكر كنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    خانواده همسرت از كجا بايد ميفهميدن كه تو اصراااااااااااااااااااااا ار كردي كه همسرت كادوي گرون بخره؟؟؟

    رفتار خودت رو تعديل كن و سعي كن توي هر كاري متعادل باشي....نه خسيس باش نه ولخرج....نه مطيع باش نه زورگو.....ميانه روي كن تا بتوني كنترل زندگي تو بدست بگيري....

    سوال
    شما چند سالته؟؟همسرت چه طور؟؟
    از دو شهر مختلف هستيد؟فاصله شهرها زياده؟

  4. 5 کاربر از پست مفید parnian1 تشکرکرده اند .

    parnian1 (چهارشنبه 24 فروردین 90)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 فروردین 90 [ 16:11]
    تاریخ عضویت
    1390-1-24
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,451
    سطح
    21
    Points: 1,451, Level: 21
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم رواني ميشم نميدونم واقعا منو ميخواد يا نه

    سلام دوست عزيزم از ممنونم
    ولي من اصرار به خريدن كادوي گرون نداشتم كه بقيه ازم تشكر كنن ، چون شوهرم چندبار ازم ميپرسيد اين بهتره يا اون يكي بخاطر همين گفتم اگه يه چيز كم بگم شايد يه فكر ديگه پيش خودش بكنه بخاطر همين گفتم گرونه رو بياره ، منظورم از تشكر اين بود كه اون روز همه به شوهرم ميگفتن واقعا دستت درد نكنه كادوي خيلي قشنگي گرفتي و از اين حرفا ولي هيچكس به من هيچي نگفت .

    در مورد خريد هم ازش اجازه نميگيرم ، نظرش رو ميپرسم و هميشه بهش ميگم كه نظرش برام خيلي مهمه

    من و شوهرم 27 ساله هستيم از دو شهر مختلف و خيلي دور از هم

    خيلي ناراحت و عصبي ام خيلي

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: دارم رواني ميشم نميدونم واقعا منو ميخواد يا نه

    الان دقيقا مشكل شما چيه؟

    اينكه ازت تشكر نشده؟
    اينكه همسرت در كارهاش باهات مشورت نداره؟
    اينكه به ديدنت نمياد؟

  7. کاربر روبرو از پست مفید parnian1 تشکرکرده است .

    parnian1 (چهارشنبه 24 فروردین 90)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 فروردین 90 [ 16:11]
    تاریخ عضویت
    1390-1-24
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,451
    سطح
    21
    Points: 1,451, Level: 21
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم رواني ميشم نميدونم واقعا منو ميخواد يا نه

    دوست عزيزم موضوع تشكر رو گفتم فقط ميخواستم مطرح كنم كه در رابطه با خواهر شوهرم دختر بدي و حسودي نبودم و خواستم شوهرم بهترين رو براش بخره ولي حالا كه ميگم ديگه نياز نيست كادوي سنگين بخري ميگه به تو ربطي نداره و هركاري خودم بخوام ميكنم و توام حق نداري حرف بزني و آخرشم ميگه من خيلي وقته فكرامو كردم و نميتونم ديگه و باهام قهر كرد و تموم شد

    مشكلم اينه كه اصلا منو به آدم حساب نميكنه و فكر ميكنه همه ي كاراي خودش درسته و به حسابه
    هفته ي گذشته بخاطر يه مشكلي كه داشت يك هفته با من حرف نزد مشكلي كه اصلا ربطي به من نداشت و هرچي ميگفتم مشكلت چيه ؟ چرا اينقدر ناراحتي ؟ همش ميگفت هيچي مشكل خودمه ، تا يك هفته باهام حرف نزد كه اينقدر غصه خوردم و فشار عصبي بهم وارد شد كه تمام دهنم آفت زده
    واقعا دارم دق ميكنم


    تورو خدا يكي كمكم كنه فقط نياين بخونين و برين من با يه اميدي اينجا اميدم كه لااقل بهم بگين چيكار كنم خواهش ميكنم كمكم كنين

  9. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,023

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    138
    Array

    RE: دارم رواني ميشم نميدونم واقعا منو ميخواد يا نه

    سلام

    بهتره کمی آروم باشی و بیشتر متوجه مشکل باشی که چرا اینطور شده و دلایلش رو بفهمی .

    عزیزم باید راجع به مردا و روحیاتشون مطالعت رو بیشتر کنی و بدونی که برخورد مناسب در لحظات مختلف زندگی چیه . الان تو در دوران عقد هستی و هرچی اطلاعاتت بیشتر باشه آیندت رو تضمین خواهی کرد
    .

    به این نکته ها دقت کن :

    مردها دوست دارند تو موضع قدرت باشند .
    دوست دارند برای زنشون از ارزش و جایگاه ویژه ای برخوردار باشند .
    امر و نهی کردن به مرد اون رو کوچیک میکنه و از موضع قدرتش دور میشه .
    مردها غار تنهایی دارند که در این لحظه باید اونها رو به حال خود گذاشت .
    در لحظه هایی که مرد دچار دغدغه های کاری و .... هست نمیشه انتظار عواطف و محبت داشت .
    تمام مردها از پیله کردن و غرغر کردن و گیر دادن زنها بدشون میاد .
    وابستگی زن به مرد برای اون خوشایند نیست و مرد رو دچار سردرگمی میکنه .


    عزیزم شما باید توجه کنی که نباید به همسرت بگی بیا به من سربزن ، برای خواهرت کادو نخر ، برای خواهرت این کادو رو بخر و هرچی که نشانی از بکن و نکن داشته باشه .(به هیچ وجه برای همسرت تصمیم گیری نکن و اینو مشارکت ندون)

    یک توصیه جدی : به هیچ وجه در نوع ارتباط و نحوه ی برقراری ارتباط همسرت با خانوادش دخالت نکن که با این کار خودت رو در چشم اون بی ارزش میکنی .

    اگر همسرت به تو میگه این رو بخرم یا اون ، باید به صورت هوشمندانه ای از خودت سلب مسئولیت کنی . میتونی بگی عزیزم بهتره خودت انتخاب کنی که چی مناسب تره به هرحال تو بیشتر از من با روحیه و سلیقه خواهرت آشنا هستی .

    وقتی دوست داری همسرت رو ببینی بهش نگو بیا بهم سر بزن . فقط و فقط ابراز دلتنگی کن و بگو مشتاق دیدارش هستی (برخوردهای عاطفی) تا این حس به همسرت منتقل بشه و برای دیدنت بی قرار بشه .

    وقتی میگه باید بره خونه خواهرش و کادو بخره اصلا نظر نده و بگو هرجور خودت صلاح میدونی .

    عزیزم همه مردها وقتی میرن توی غار تنهایشون با هیچ کسی حرف نمیزنند چه برسه به همسر. شما در این موقع اصلا نباید گیر بدی یا پیله کنی که چی شده چرا اینجوری هستی چرا حرف نمیزنی و ... . فقط باید صبر کنی تا این مدت بگذره .

    وقتی همسرت درگیر کار یا مشکلات و مشغله های دیگه است توقع نداشته باش که برات وقت بذاره و بهت توجه کنه و یا محبت خرجت کنه چون این خصلت مردهاست که وقتی درگیری ذهنی دارند نمیتونند وارد فاز عواطف و احساسات بشند یا به چیزهای دیگه توجه کنند .


    ==================================================

    یه مورد دیگه این هست که احساس میکنم به همسرت وابسته هستی .
    اینکه در رابطه با هرچیزی نظرخواهی کنی . یا در مورد کاری یا جایی که رفتی گزارش لحظه به لحظه بدی و.......

    بهتره بدونی چه زن چه مرد از کسی که شدیدا به اونها وابسته بشه یا باعث محدودیت اونها بشه فرار میکنند .

    کمی مستقل باش و اجازه بده که همسرت دلتنگت بشه و تشنه ی تو بشه و خودش به سمتت بیاد .

    درک میکنم که دوری از همدیگه برای شما سخت هست اما باید به همسرتون زمان بدید که خودش خواهان شما باشه .

  10. 8 کاربر از پست مفید baran.68 تشکرکرده اند .

    baran.68 (پنجشنبه 25 فروردین 90)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 فروردین 90 [ 16:11]
    تاریخ عضویت
    1390-1-24
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,451
    سطح
    21
    Points: 1,451, Level: 21
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم رواني ميشم نميدونم واقعا منو ميخواد يا نه

    سلام و با تشكر از باران عزيز
    بخدا اينطوري نيستش ،‌شوهرم ازم ميخواد گزارش لحظه به لحظه بهش بدم كجايي ؟ چيكار ميكني ؟ با كي هستي ؟ چي خريدي ؟ چي پوشيدي ؟ چي خوردي ؟ و و و .....
    در مورد ديدنش هم خودش بهم گفت هفته ي آينده ميام ، بعد كه امروز ظهر با خوشحالي داشتم باهاش حرف ميزدم گفتم ديگه نزديكه بياي كه شروع كرد به داد و بيداد كردن كه اي بابا حالا كي گفته من ميخوام بيام و از اين جور حرفا .


    در مورد كادوي خواهرش هم ناراحتيم از اينه كه به هيچ وجه من نگفتم دست خالي بره فقط منظورم اين بود كه چون الان شرايط درست و حسابي نداريم و بايد به فكر جمع و جوركردن وسايل براي زندگيمون باشيم گفتم اينقدر خرج روي خرج نياد ، از طرفي كسيكه معذرت خواهي ميكنه ميگه ببخشيد شرايط نداشتم برات عيدي بخرم و منم اصلا به روي خودم نميارم تازه ميبوسمش و ميگم خودت بهترين كادو برام هستي عشق من اين بايد جوابم باشه ؟

    من شرايطش رو مراعات كنم بعد خودش بره و بي اهميت نسبت به من خيلي راحت با وجود اون كادوي سنگين باز بره كادو بخره ؟

    بعدش خيلي راحت بگه من فكرامو كردم نميتونم ادامه بدم ؟

    واقعا متوجه رفتارش نميشم ،‌اگه منو اونطور كه ميگه دوست داره و به قول خودش عاشقمه پس چرا با يه جروبحث زود ميگه فكرامو كردم نميتونم ادامه بدم ؟ واقعا برام گيج كننده ست

    هفته ي پيش كه مشكل داشت اولش يكي دوبار گفتم چرا ناراحتي ؟‌وقتي ديدم اونطوري جواب داد گفتم اشكال نداره نبايد زياد سربه سرش بذارم و سين جيمش كنم تا يك كم حال و هواش عوض شه ولي اينقدر تو خودم ريختم و حرص خوردم كه تمام دهنم آفت زده .

    از خدا ميخوام كمكم كنه و بهم آرامش بده چون امروز كه قهر كرده ديگه يعني تموم ديگه هيچ خبري ازش نميشه و هيچ سراغي ازم نميگيره

    اصلا نميذارم حتي حرف عادي رو بزنم زود ميگه بي خيال شو اينو نگو اونو نگو

    خدايا كمكم كن


  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 فروردین 90 [ 16:11]
    تاریخ عضویت
    1390-1-24
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,451
    سطح
    21
    Points: 1,451, Level: 21
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم رواني ميشم نميدونم واقعا منو ميخواد يا نه

    سلام
    تورو خدا يكي بياد اينجا يه چيزي بگه
    يكم منو راهنمائي كنه ، چرا براي بعضيا اينقدر مياين و راهنمائي ميكنين بعد يكي مثل من بايد اينهمه منتظرتون باشه و يكي نياد خب منم درمانده بودم نياز به راهنمائيهاي شما داشتم كه اومدم اينجا ولي هيچكس هيچي نميگه

    چيكار كنم ؟
    با وجوديكه گفته فكرامو كردم نميتونم بهش زنگ بزنم يا نه منتظر اون باشم ؟ توروخدا بگين چيكار كنم ؟

    واقعا كلافه شدم ديگه

  13. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: دارم رواني ميشم نميدونم واقعا منو ميخواد يا نه

    همه اونچيزي كه بايد بدوني توي نوشته هاي باران عزيز هست. خيلي هل شدي يكم آرومتر!

    هفته ي پيش كه مشكل داشت اولش يكي دوبار گفتم چرا ناراحتي ؟‌وقتي ديدم اونطوري جواب داد گفتم اشكال نداره نبايد زياد سربه سرش بذارم و سين جيمش كنم تا يك كم حال و هواش عوض شه ولي اينقدر تو خودم ريختم و حرص خوردم كه تمام دهنم آفت زده .

    خب جمله هاي اولت خوبه اما آخري نشون مي ده كه واقعا رهاش نكردي بلكه بار و فشار مضاعف رو روي دوش خودت گذاشتي(كه دهنت آفت زده)
    ببين شما خيلي دور از هم هستين و اين در بوجود آوردن سوء تفاهمات تاثير زيادي داره. چون آدم دچار تخيلات واهي مي شه و هي هم دلش مي خواد طرفش هرجور شده بهش اطمينان بده كه بقول خودت هنوووز عاشقه. اما قربونت برم اين كارهايي كه مي كني آفت عاشقيه. گير دادن، سيم جين كردن... درسته كه ميگي خودش ازت مي خواد گزارش بدي اما تو هم نبايد همين جايگاه رو در مقابل بگيري. سعي كن آرامش خودتو حفظ كني.
    شما هم مثل اكثر ما خانمها شاديت به شادي طرف و اندوهت به عصبانيت اون بنده. كمي به خودت برس. فضاي فكريتو به مدت كوتاهي از شوهرت دور كن و اجازه بده به سمتت بياد(حالا پست نزني نه الان كه ديگه قهره نمياد و ال و بل...)...اگه عاشقته طاقت نمياره و مياد. شما هم روي حرفهاي باران فكر كن. مقالات مربوط رو كه توي همين تالار هست سرچ كن و بخون و مهارتهاي كنترل خودتو بالا ببر. همه تقصيرها رو هم گردن شوهرت ننداز. با ديد باز به مسأله نگاه كن. موفق باشي

  14. 2 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (جمعه 26 فروردین 90)

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 فروردین 90 [ 16:11]
    تاریخ عضویت
    1390-1-24
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,451
    سطح
    21
    Points: 1,451, Level: 21
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم رواني ميشم نميدونم واقعا منو ميخواد يا نه

    سلام دوست عزيزم
    ممنون از راهنمائيهات ، من همه ي تقصيرها رو گردن شوهرم ننداختم ، ميگم چرا بعد از هر جروبحثي زود ميگه فكرامو كردم نميتونم ؟ مگه كيه كه توي زندگيش مشكل نداشته باشه ، اگه قرار باشه همه همين حرف رو بزنن ديگه هيچي .


    الانم ميدونم كه ديگه سراغم نمياد تا من پاپيش بذارم ولي ديگه از اين كارا خسته شدم آخه تا كي


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.