سلام دوستان از اينكه به جمع شما پيوستم و از اينكه يه سايت اين چنين پر محتوا و اموزنده كه به بررسي مشكلات جوانان ميپردازه اشنا شدم بي نهايت خوشحالم
دوس داشتم مشكلم اينجا مطرح كنم تا از دوستان كمك فكري بگيرم
من حدود يه سال پيش با دختر خاله ام محظري عقد كرديم كه بعد از گذشت چند ماه ديديم چيزي به نام تفاهم بين ما وجود نداره و اين بود كه توافقي از هم جدا شديم
چند ماه گذشت و من به خواستگاري دختر يكي از همكارهام رفتم ماجراي رفتنم هم اين بود كه داداشم طي صحبتي كه با باباي دختره داشته بود باباي دختره گفته بود من يه دختر دارم اگه پسندتون است بياين و.....
ما هم به اتفاق رفتيم دختره حدود 40 سوال در جلسه اول ازم پرسيد كه من هم جواب دادم اون گذشت وقرار شد يه جلسه ديگه واسه اشنايي بيشتر بريم كه يهو باباي دختره گفت كه دخترم جواب منفي داده
گفتم دليل مخالفت دخترتون : گفت گفته شما يه دفعه ازدواج كردين و دومي هم شما عصبي هستين !!
به نظرم جواباشون مسخره ميومد
چرا ؟
چون قبل از اينكه برم خواستگاري باباش موضوع ازدواج اولم را با دخترش در ميان گذشته بود و دليل اولشون كاملا بهانه بود !
دومين دليلش در حين جواب دادن به سوالات دختره گفتم من وقتي اعصابم خط خطي ميشه دوس ندارم همسرم مشاجره را كشش بده دوس دارم ساكت باشه بعد از اينكه عصبانيتم فروكش كرد مطمئن باش اينقدر شهامتشو دارم كه ميام عذر خواهي ميكنم
اونم چيزي نگفت عين عبارت بالا رو بهش گفتم
1 ماهي از خواستگاري اولم گذشته احساس ميكنم مشكلشون ماديات باشه چون به دختره گفتم اول زندگيمه و دستم خاليه باباشم يه جورايي به ماديات خيلي اهميت ميده
الان چند وقتيه زده به سرم كه برم يه دفعه ديگه با باباش صحبت كنم و واضح بدونم مشكلشون چيه
ميخواستم نظر شما رو بدونم ؟؟؟
دختره ليسانس روانشناسيه و خيلي از نظر من نكته سنج ؟ اينو از سوالات خواستگاريش ميشه فهميد
من دانشجوي دوره كارداني حسابداري
اميدوارم پر حرفي منو ببخشيد
دوست داشتم كامل بيان كنم تا در جريان قرار بگيرين ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)