به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 فروردین 90 [ 16:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-12
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,428
    سطح
    21
    Points: 1,428, Level: 21
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اختلاف من و همسرم با پدرم

    سلام من تازه عضو این سایت شدم و امیدوارم بتونم از کمک شما استفاده کنم.

    حدود 2 ساله که ازدواج کردم، خدا رو شکر تا به حال هم مشکل خاصی با همسرم نداشتم. همسرم رابطه خوبی با پدر و مادرم داشت که همین چند روز پیش به مشکل برخوردیم. شاید بهتر باشه قضیه رو با جزئیات بیشتری بگم، من و همسرم به صورت ناخواسته و به اصرار پدرم با اونها به مسافرت رفتیم. در اون سفر هم شخصی بود که زیاد از بودن ما خوشحال نبود و خلاصه خیلی به من و همسرم بد گذشت، ولی ما هیچ حرفی نزدیم تا روز آخر که تصمیم گرفتیم یه کم به خودمون خوش بگذرونیم، در تمام اون مدت هم پدرم با ما هم عقیده بود و از اون شخص دل خوشی نداشت. متاسفانه پدرم اخلاق خیلی بدی داره و اون هم دهن بین بودنشه، خصوصیات خوب خیلی زیاد داره اما این خصوصیتش همیشه باعث آزار دیگران به خصوص مادرم بوده. حدود 2،3 ساعتی پدرم با اون شخص همراه بود و توسط اون شخص خاص شدیدا تحت تأثیر قرار گرفت.
    من مشکل سردرد و کمر درد داشتم و خیلی برام سخت بود که مسیر برگشت طولانی بشه و بخوایم منتظر بقیه توی جاده باشیم، (دو تا ماشین بودیم). پدرم اومد توی ماشین ما نشست، پدرم و همسرم هر وقت با هم تنها می شدن مدام در حال صحبت و بگو بخند بودن اما ایندفعه پدرم هیچ صحبتی نمی کرد. چند بار همسرم خواست باهاش سر صحبت رو باز کنه اما موفق نشد، اینم بگم که هم من و هم همسرم به خاطر رفتار شخص ذکر شده شدیدا عصبی بودیم به طوری که من چند بار گریه کردم و همسرم به شدت عصبانی شده بود. اما پدرم خیلی نگران اون شخص شده بود و مدام از ماشین ما باهاش تماس می گرفت و حالش رو می پرسید، اینم بگم که اون شخص خاص هم داماد دیگه پدرم بود که توی شهرستان زندگی می کنن و از ما دورن، اما گفتن نداره کلا خانواده ای هستن که همه می شناسنشون به جز ما، یعنی دیگه الان ما هم شناختیمشون، فقط به خودشون و خواسته های خودشون فکر می کنن و انتظار دارن دیگران دست به سینه اوامر اونها رو انجام بدن. هر چند که خواهر خودم عضو اون خانواده هست اما کاری کرد که خیلی ازش دلخور شدم. به خاطر اخلاقی که دارن هیچ کدوم از اعضای فامیل (خواهر و برادر دیگه ام) با اونها مسافرت جایی نمی رن ولی نمی دونم چرا ما فکر می کردیم که اونها هم دوست دارن ما باهاشون باشیم و بیشتر برای اینکه تنها نباشن و همسفر هم سن خودشون داشته باشن باهاشون رفتیم.
    پدرم 2 ساعت اول رو رانندگی کرد و بعد همسرم نشست، همسرم توی رانندگی شب مشکل داره و خیلی سختشه، ما خیلی اصرار داشتیم که ظهر برگردیم البته نمی خواستیم برنامه اونها رو به هم بریزیم و می خواستیم خودمون دو تایی برگردیم که باز پدرم گفت کارتون زشته و نذاشت که ما برگردیم ما هم به خاطر اینکه پدرم ناراحت نشه تا ساعت 5 بعد از ظهر موندیم و همه با هم برگشتیم. توی راه یک بار پدرم به همسرم گفت که بغل نونوایی بایسته تا برای دختر خواهرم که توی ماشین دیگه بود نون بخره، همسرم گفت که پدرش براش می خره و به بابام خیلی برخورد، ولی با همه این حرفها همسرم ایستاد و پدرم نون خرید و توی دو تا ماشین گذاشت، من هم از پدرم خواستم به خاطر سر درد و کمردردم اجازه بده که توی راه توقف نکنیم چون میخواستم سریعتر برسم خونه. پدرم هم در ظاهر قبول کرد.
    توی راه که دیگه همسرم نشسته بود و هوا تاریک شده بود، به خاطر آرتروز گردنش خیلی اذیت می شد و چون چشماش ضعیف هست خیلی اذیت بود و مطمئن بودم که خوابش هم گرفته، نه من نه همسرم رومون نمی شد که به پدرم بگیم بیاد رانندگی کنه، برای همین من همه اش به همسرم می گفتم که بذار من بشینم، خسته شدی و .. به این امید که پدرم متوجه حالش بشه و بخواد رانندگی کنه، اما متاسفانه برعکس بود ومدام به شوهر خواهرم زنگ می زد که خوابت نمیاد، اگه خسته ای بزن کنار تا ما بهتون برسیم و من بشینم به جات. خلاصه از بس من به همسرم گفتم که پدرم زیر لبی و با عصبانیت به همسرم گفت که بزن کنار من بشینم. (من قبلها به همسرم گفته بودم که پدرم رانندگی شب اذیتش می کنه و معمولا با عینک رانندگی می کنه) همسرم چون همچین حرفی رو از من و حتی از خود پدرم هم شنیده بود به پدرم گفت: عینک دارید؟ اذیت نمی شید؟ پدرم با عصبانیت گفت نه، همسرم هم گفت که خوب اینطوری اذیت می شید خودم میرم. این گذشت تا نزدیکی های تهران، همسرم از فرط خستگی گفت که توی شهر میدم بابا بشینه، که پدرم گفت من نمی شینم، توهینی که تو به من کردی تا به حال هیچ کس به من نکرده و .. من گیج مونده بودم که چه توهینی بهش شده و نگو از اینکه همسرم بهش گفته عینک داری بهش برخورده، در صورتی که خود همسرم عینکی هست!
    همسر من هم یک بدی که داره اینه که خیلی سریع عصبانی میشه و نمی تونه جلوی عصبانیتش رو بگیره مخصوصا اگه کسی نا حق بهش حرفی بزنی، و از طرفی هم خیلی رک و راست حرفهاش رو می زنه. همسرم اول گفت که شما دنبال بهونه می گردید من چه توهینی دارم بکنم و من خودم عینکی هستم میخواستم که اذیت نشی، بعد پدرم گفت که من اونها (خانواده خواهرم) رو ول کردم و اومدم اینجا منو از اونا دور کردین، همسرم هم خیلی عصبانی شده بود و گفت ما نگفتیم که شما بیاین توی ماشین ما و خلاصه بحثشون بالا گرفت اما بعد دوباره همسرم ازش معذرت خواهی کرد و گفت من دستت رو می بوسم و .. ولی باز پدرم روی حرف خودش بود که به من توهین کردی و .. ما اونو در خونه پیاده کردیم و رفتیم خونمون من تا صبح گریه می کردم و هزیون می گفتم و همسرم هم از من بدتر بود...

    حالا موندیم چی کار کنیم، حرفهای دیگه هم زده شده و من نگفتم، الان نمی دونیم کار درست چیه، خودمون تصمیم گرفتیم که تا دو هفته با پدر و مادرم رفت و آمد نکنیم نمی دونم چی درسته چی غلط و در حال حاضر هم پدرم فقط اون جمله همسرم که ما نگفتیم شما بیاین توی ماشینمون رو توهین می دونه و ناراحته.


  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 فروردین 90 [ 16:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-12
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,428
    سطح
    21
    Points: 1,428, Level: 21
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف من و همسرم با پدرم

    کسی نمی خواد کمکم کنه؟؟

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    83
    Array

    RE: اختلاف من و همسرم با پدرم

    سلام
    یه خواهش:
    لطفا در بحث بین همسرت و پدرت داخل نشو. چون شما نه می تونی همسرت و برنجونی و نه پدرت . پس داخل نشو.
    حتی با هر کدوم که تنها می شی می تونی حرف اون فرد و تایید کرده و اضافه کنی که فلانی هم مقصر نبود مثلا ...... یعنی توجیه کنی و سعی کنی که کار طرف مقابل و کم رنگ کنی تا اروم اروم هر دو طرف کوتاه بیان.
    تازه بهترین کسی که می تونه مشکل و حل کنه خود شما هستی بعد می خوای دو هفته نری خونه پدر و مادرت؟
    اتفاقا بهتره که خودت تنهایی بری اونجا و با پدرت حرف بزنی و قانعش کنی که اتفاق خاصی نیفتاده و رفتارهای همسرت و توجیه کنی.
    بهتره یک طرفه به قاضی نری. فکر نکن خیلی هم حرفای همسرت خوب بوده و دفاع نکن. اینکه که گفته پدرش براش نون می خره حرف جالبی نبوده.
    و البته شما هم حساس شدین رو اینکه پدرتون به شوهر خواهرتون زنگ می زده.
    بد بین نگاه نکنید شاید اون بنده خدا در مورد شما حرف بدی نزده باشه و مثلا از خودش چیز خوبی تعریف کرده باشه.( مثلا)
    وقتی تو خونه پیش همسرت هستی خودت هم با همسرت همراه نشو و مدام از پدر بد نگو . عامل اشتی اون دو تا خودتی. پس به اتیش بوجود امده دامن نزن.
    موفق باشی

  4. 2 کاربر از پست مفید sisili تشکرکرده اند .

    sisili (شنبه 13 فروردین 90)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 فروردین 90 [ 08:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    1,389
    سطح
    20
    Points: 1,389, Level: 20
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف من و همسرم با پدرم

    باسلام من هم با نظر سيسيلي موافقم شما تنها كسي هستي كه ميتوني بين پدر و همسرت آشتي برقرار كني.هرچند هم حق رو به همسرت بدي اما اجازه نده كه در حضورت از پدرت بد بگه و كار اون رو محكوم كنه بالاخره ايشون پدرتون هستند و حق بزرگي بر گردن شما دارند هيچوقت با پدر و مادرت قهر نكن و خودت رو از ديدن اونا محروم نكن چون زماني ميرسه كه حسرت همين روزاي بودنشون روميخوري انشالله سايه شون هميشه بر سرت باشه اما بهرحال انسان رفتنيه و زماني ما به ارزش وجود پدر و مادرهامون پي مي بريم كه ديگه در كنارمون نيستن.شما به پدرت سر بزن هرچند كه همسرت هم در اين ملاقات همراهت نياد اما شما برو و سعي كن پدرت رو توجيه كني كه همسرت رو ببخشه بالاخره همسر شما جاي پسر ايشونه و نبايد از پدرتون انتظار داشته باشيد كه پيش قدم بشه.پدر و مادر موجودات عزيزي هستند اونها رو هيچوقت از خودت نرنجون ميدونم شما اين بين تقصيري نداشتيد اما همين كه قهر كنيد و به ديدنش نريد اونو مي رنجونيد و دل مهربون يه پدر سختي كشيده،پدري كه واسه بزرگ كردن بچه هاش اينهمه تلاش كرده شكسته ميشه به نظر من هردوتاتون بريد دست بوسش و روش رو ببوسيد و از دلش دربياريد پدرها انقدر دخترهاشون رو دوست دارن كه زود اونها رو مي بخشن.من وقتي باباي گلم رو ناراحت مي كنم ازش معذرت خواهي ميكنم ومي بوسمش و اونم منو ميبخشه چون يه پدره

  6. کاربر روبرو از پست مفید mehrnaz banoo تشکرکرده است .

    mehrnaz banoo (سه شنبه 16 فروردین 90)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 فروردین 90 [ 14:37]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,416
    سطح
    21
    Points: 1,416, Level: 21
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 32 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف من و همسرم با پدرم

    یه پیشنهاد فقط به آشتی دادن اونا فکر نکن

    سعی کن یه معادله درست رو طراحی کنی.

    الان همسرتون و پدرتون خیلی خوششون میاد که حامی بیشتری داشته باشند و شما رو طرف خودشون قرار بدن

    شما سعی کن ضمن اینکه دوطرف رو حفظ میکنی آشتی برقرار کنی.

    متاسفانه نوعا در اینگونه موارد طرف میانجی طرفین را در نظر هم مقصر جلوه میدهد و طلب بخشش دیگری را می نماید

    که شاید در مورد فعلی راهگشا باشد اما زمینه ساز توقعات بیمورد و اختلافات بعدی است.


  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 فروردین 90 [ 16:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-12
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,428
    سطح
    21
    Points: 1,428, Level: 21
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف من و همسرم با پدرم

    بالاخره آشتی کردن، البته هنوز مثل سابق با هم گرم نیستیم.
    در ضمن من نمی تونستم نقش میانجی رو بازی کنم چون پدرم با من هم دعواش شده بود، یعنی من هم ناراحت بودم حتی ناراحت تر از همسرم.
    حرفهایی هم که گفتم پشت سرمون زدن واقعا زده بودن چون به گوشمون رسید. حرفهای ما رو هم به گوش پدرم رسوندن و اینطوری خود به خود قضیه حل شد چون ما حرف بدی پشت سر کسی نزدیم و فقط از چیزی که ناراحت بودیم گفتیم و پدرم هم فهمید که اشتباه کرده و زنگ زد بهمون.

  9. کاربر روبرو از پست مفید ni-na تشکرکرده است .

    ni-na (سه شنبه 16 فروردین 90)

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 فروردین 90 [ 08:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    1,389
    سطح
    20
    Points: 1,389, Level: 20
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف من و همسرم با پدرم

    خوب خدارو شكر كه آشتي كردين حالا سعي كنيد اين اتفاق رو و حرفهاي بينتون رو فراموش كنيد تا راحت تر بشيد


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.