عدم انتقاد و تلافی، فقط سکوت وگرنه دعوا
من اصلا دوست ندارم با کسایی رفت و آمد کنم که نمیخوان عزیزترینهای منو که انقده هم بهشون محبت کردنو ببینن.این حق من نیست؟
آخه من که باید تمام انتظارات خانواده ایشون رو بدون کم و کاستی برآورده کنم نباید اونا هم به خواسته های من بها بدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دلم از این میسوزه که چرا بهشون نشون دادم که دوست دارم وتوقع دارم که برن، اگه نمیگفتم حالا دلم کمتر میسوخت.
احساس میکنم خودمو کوچیک کردم و اونا عمدا این برخوردو کردن که آزارم بدن.
چرا واسه شوهرم ناراحتی پدرو مادرش مهمه اما ناراحتی من پشیزی ارزش نداره.ناراحت شو تا جونت درآد.
چطوری برخورد کنم ؟ چطوری با پدرو مادرش برخورد کنم و به خواسته هاشون بی اعتنایی کنم ؟آخه کوچکترین تلافی از طرف من یعنی بزرگترین دعوا بین من و شوهرم. خانوم باران
آقای بیبی خانوم del بالهای صداقت yasa ,...........فرشته مهربون
توروخدا بگین دیگه
چرا هیچی نمیگین؟ اصلا تو تاپیک من نمیاین؟
توروخدا یه چیزی بگین چون دوباره باز امشب میبینمشون متاسفانه.
من خیلی خلم و ترسو. از هر برخوردی میترسم
نکنه شوهر بیشعور من مثه همیشه باز بار و بندیلشو ببنده و بره خونه باباش!!!!
نکنه تلافی کنه باهام!!!!!!کتکم بزنه!!!!! ( که البته این ترسام بیخودی نیست و واقعیت داره.)
(همین دیشب به خاطر اونا این کارو کرداول کتک بعدم تهدید به رفتن. باورتون میشه من باید هیچ انتقادی نکنم و فقط خوب باشم و بس. بدون هیچ توقعی و هیچ انتقاد یا تلافی از طرف من وگرنه سرنوشتم همینه که گفتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!)
نکنه زندگیم از هم بپاشه!!!!!!!!
دارم دیوونه میشم یه چیزی بگین دیگه
[align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...[/align]
علاقه مندی ها (Bookmarks)