با سلام و ضمن تبریک سال نو به همه دوستان
خواهش میکنم کمک کنید من تقریبا در یک خانواده معتقد و متوسط مذهبی بزرگ شدم
من و نامزدم 6 ماه با هم هستیم هر دو خانواده هم در جریان اند قرار بود بعد عید عقد کنیم ، اما الان سه روز یک مشکلی پیش اومده ؛ نامزد من در تهران زندگی میکنه البته تنها و خانواده اش در شهرستان هستند .اون چون خیلی ماموریت میره ما دیر به دیر همدیگرو میبینیم و اون روز طبق روال عادی که ما همیشه با هم بیرون میرفتیم هوا خیلی سرد شد و طوریکه واقعا بیرون موندن عذاب اور بود روز جمعه هم بود و دقیقا یادمه شهادت بود ما در اطراف محل زندگی نامزدم بودیم هر چی دنبال یک مکانی گشتیم که بریم اونجا هیچ کافی شاپی باز نبود انقدر خسته شدیم که نامزدم گفت بریم خونه من یک چایی بخوریم بعدش تو برو خونه . منم گفتم باشه چون ما خیلی به هم اطمینان داریم و بچه نیستیم اون 31 سالشه و درکمون میرسه که حد و حدود خودمون را بدونیم . ما رفتیم یک ساعتی اونجا بودیم بعدش هم منو رسوند خونه
من تمام حرفهام را در دفتر خاطراتم مینویسم و مادرم سه روز پیش دفتر منو خوند و متوجه شد من به خونه نامزدم رفتم از اون روز به بعد همش به من حرف زده .منو کوچیک کرده .میگه تو ابروی منو بردی .و مدام هم گریه میکنه . میگه اگر پدرت بفهمه نابود میشه. اون حتی به من گفت وقتی ازدواج کردی دیگه پاتو نباید اینجا بزاری . و حتی قراره روز خواستگاری شرایط جدیدتری را برای نامزدم بزاره .
من متوجه نیستم آخه مگه ما چیکار کردیم ؟ مگه بچه ایم ؟ درسته شاید این تو جامعه عرف نباشه اما خب مگه کار خلاف شرع . دو نفر آدم عاقل و با درکیم
من تو شرایط روحی بدی قرار دارم نمیدونم چیکار کنم؟ نمیدونم چطور مادرم را قانع کنم ؟ چون نمیزاره من حرف بزنم . میگه نمی خواهم ببینمت .اون حتی نمیزاره من نامزدم را ببینم . کلی هم به نامزدم حرف بد زد .
میترسم که نزارند با نامزدم ازدواج کنم ؟ میترسم برای همیشه منو ترد کنند ؟ تروخدااا بهم بگید چیکار کنم ؟ یعنی ممکنه زمان این موضوع را حل کنه ؟
از نظر شما ممکنه در آینده تاثیر بدی بزاره رو رفتار مادرم با نامزدم ؟؟؟
به نظرتون سعی کنم با مادرم صحبت کنم ؟ یا نه کلا بیخیال بشم ؟و بهشون توجه نکنم
ا
علاقه مندی ها (Bookmarks)