به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 42
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 13 فروردین 90 [ 23:06]
    تاریخ عضویت
    1389-6-05
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    2,297
    سطح
    28
    Points: 2,297, Level: 28
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 30 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکل با مادرم درمورد ارتباط با نامزدم(خواهش میکنم کمک کنید )

    با سلام و ضمن تبریک سال نو به همه دوستان

    خواهش میکنم کمک کنید من تقریبا در یک خانواده معتقد و متوسط مذهبی بزرگ شدم
    من و نامزدم 6 ماه با هم هستیم هر دو خانواده هم در جریان اند قرار بود بعد عید عقد کنیم ، اما الان سه روز یک مشکلی پیش اومده ؛ نامزد من در تهران زندگی میکنه البته تنها و خانواده اش در شهرستان هستند .اون چون خیلی ماموریت میره ما دیر به دیر همدیگرو میبینیم و اون روز طبق روال عادی که ما همیشه با هم بیرون میرفتیم هوا خیلی سرد شد و طوریکه واقعا بیرون موندن عذاب اور بود روز جمعه هم بود و دقیقا یادمه شهادت بود ما در اطراف محل زندگی نامزدم بودیم هر چی دنبال یک مکانی گشتیم که بریم اونجا هیچ کافی شاپی باز نبود انقدر خسته شدیم که نامزدم گفت بریم خونه من یک چایی بخوریم بعدش تو برو خونه . منم گفتم باشه چون ما خیلی به هم اطمینان داریم و بچه نیستیم اون 31 سالشه و درکمون میرسه که حد و حدود خودمون را بدونیم . ما رفتیم یک ساعتی اونجا بودیم بعدش هم منو رسوند خونه

    من تمام حرفهام را در دفتر خاطراتم مینویسم و مادرم سه روز پیش دفتر منو خوند و متوجه شد من به خونه نامزدم رفتم از اون روز به بعد همش به من حرف زده .منو کوچیک کرده .میگه تو ابروی منو بردی .و مدام هم گریه میکنه . میگه اگر پدرت بفهمه نابود میشه. اون حتی به من گفت وقتی ازدواج کردی دیگه پاتو نباید اینجا بزاری . و حتی قراره روز خواستگاری شرایط جدیدتری را برای نامزدم بزاره .

    من متوجه نیستم آخه مگه ما چیکار کردیم ؟ مگه بچه ایم ؟ درسته شاید این تو جامعه عرف نباشه اما خب مگه کار خلاف شرع . دو نفر آدم عاقل و با درکیم

    من تو شرایط روحی بدی قرار دارم نمیدونم چیکار کنم؟ نمیدونم چطور مادرم را قانع کنم ؟ چون نمیزاره من حرف بزنم . میگه نمی خواهم ببینمت .اون حتی نمیزاره من نامزدم را ببینم . کلی هم به نامزدم حرف بد زد .

    میترسم که نزارند با نامزدم ازدواج کنم ؟ میترسم برای همیشه منو ترد کنند ؟ تروخدااا بهم بگید چیکار کنم ؟ یعنی ممکنه زمان این موضوع را حل کنه ؟

    از نظر شما ممکنه در آینده تاثیر بدی بزاره رو رفتار مادرم با نامزدم ؟؟؟

    به نظرتون سعی کنم با مادرم صحبت کنم ؟ یا نه کلا بیخیال بشم ؟و بهشون توجه نکنم

    ا

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آذر 91 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1389-8-28
    نوشته ها
    725
    امتیاز
    3,175
    سطح
    34
    Points: 3,175, Level: 34
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,056

    تشکرشده 2,054 در 617 پست

    Rep Power
    86
    Array

    RE: خواهش میکنم کمک کنید

    سلام دوست عزیز

    مادرتون با توجه به اعتقادات و فرهنګ خودشون فکر می کنند و توضیحات شما هیچ مشکلی را برایشان حل نخواهد کرد.

    پس فعلا از توضیح و توجیه بپرهیزید.

    بهتره فعلا سکوت کنید و اجازه بدید ایشون یک چند روزی عصبانی باشند. بعد از چند روز که آرومتر شدند شاید بشه باهاشون صحبت کرد.

    به نامزدتون هم پيغام بدهید که مبادا به مادرتان حرف ناپسندی بزند یا به ایشون توهین کند. بګویید که فعلا چیزی نګویند تا شما خودتان سعی کنید مشکل را حل کنید.

    **************
    ولی شما نباید کاری را که تا این حد خانواده تان با آن مخالف هستند انجام می دادید.
    نحوه ی نوشتن شما نیز بیانګر این است که نامزدی شما رسمی نیست.
    همان چای را می رفتید خانه خودتان می خوردید. به هر حال مادرتان حق دارد باور نکند.
    حالا که انجام دادید و به خودتان اطمینان دارید و از طرفی می دانید مادرتان نوشته هایتان را می خواند خب چرا نوشتید؟؟


  3. 10 کاربر از پست مفید بهشت تشکرکرده اند .

    بهشت (جمعه 27 اسفند 89)

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: خواهش میکنم کمک کنید

    ببخشیدا نتونستم جلوی خندمو بگیرم.دخترجان مگه مجبوری همه اتفاقاتو تو دفتر خاطرات بنویسی؟

    البته که باید ماجرا رو توضیح بدی.ولی بذار اعصاب مادرت آروم بشه بعد.بی خودی م خودتو محکوم نکن.از چی می ترسی؟

    آنکه حساب پاکه از محاسبه چه باکه.

    پست من و بهشت همزمان اومد.

    باز دکمه ویرایش رفته غیبت.

  5. 5 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (جمعه 27 اسفند 89)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 13 فروردین 90 [ 23:06]
    تاریخ عضویت
    1389-6-05
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    2,297
    سطح
    28
    Points: 2,297, Level: 28
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 30 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خواهش میکنم کمک کنید

    من همیشه مواظب بودم که این دفتر را در جای مناسبی بزارم که کسی نتونه ببینه اما اون روز به کلی فراموش کردم و رفتم بیرون و وقتی امدم دیدم مادرم همه چی را خونده .
    بعدم من همیشه از سن پایین دفتر خاطرات مینوشتم از نوشتنش و خوندنش لذت میبرم خاطرات مثل یک فیلم زنده میشه بعدها ......

    نه نامزد من اصلا اینطوری نیست که بخواهد به خانواده ام توهین کنه ، اون فقط میگه که سکوت کنم .

    من خودم با مادرم تفاوت فکری زیادی دارم ولی فکر میکنم انقدر درک دارم که خودم برای خودم تصمیم بگیرم ، ولی از حرفهایی که میزد احساس میکنم حرف زدن بی فایده است

    حالا از نظر شما چقدر ممکنه این موضوع در اینده من تاثیر بزاره ؟ یا آیا واقعا خانواده ام و مادرم منو ترد میکنند ؟

    آیا زمان این مشکل را حل خواهد کرد؟

    گاهی اوقات واقعا دلم میگره اگر من می خواستم کار خلافی انجام بدم که هیچ وقت جایی ثبتش نمیکردم ؟ وقتی کامل همه چیز را نوشتم یعنی اینکه از نظر خودم این موضوع طبیعی بوده ، و فقط در حد یک چایی خوردن بوده ...................
    من تا قبل نامزدم حتی یک دوست پسر هم نداشتم و مادرم این را میدونه اعتماد کامل به من داشتن نمیدونم چرا حالا اینجوری میکنه ؟

    اینم بگم که مادرم خیلی روی من حساس حتی با اینکه نامزدم را میشناخت و قبول داشت اما گاهی یکسری ایرادات الکی میگرفت

    بیشترین چیزی که اذیتم میکنه اینکه اینجوری درموردم فکر میکنه

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آذر 91 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1389-8-28
    نوشته ها
    725
    امتیاز
    3,175
    سطح
    34
    Points: 3,175, Level: 34
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,056

    تشکرشده 2,054 در 617 پست

    Rep Power
    86
    Array

    RE: خواهش میکنم کمک کنید

    در این حدی که شما برای ما نوشته اید اتفاق خاصی نیفتاده که خانواده تان بخواهند شما را طرد کنند.

    مادرتان عصبانی است. فعلا صبر کنید.
    تا حدی که می توانید نګذارید مادرتان کس دیګری را در جریان موضوع قرار دهد.
    اګر با خودتان صحبت کرد اظهار پشیمانی کنید و عذرخواهی کنید. بګید که هیچ اتقاقی بینتان نیفتاده اما واقعا شرمنده هستید و ...
    اګر بګید خودم می فهمم و مګه من بچه ام و حالا چیزی نشده و ... بدترش می کنید.

    البته ممکن است این رفتار شما روی نظر خانواده تان در مورد همسر آینده تان تاثیر بګذارد یا حتی ایشون را رد کنند. مخصوصا اګر هنوز خواستګاری نیامده اند و نامزدی رسمی نیست.


  8. 5 کاربر از پست مفید بهشت تشکرکرده اند .

    بهشت (جمعه 27 اسفند 89)

  9. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: خواهش میکنم کمک کنید

    به هرحال نباید با یه پسر نامحرم زیر یه سقف تنها می شدی.اگر شهوتش گل می کرد چه کار می خواستی بکنی؟

    به مادرت بگو فهمیدی که کارت اشتباه بوده از این به بعدم بیشتر مواظب خودم هستم تا اتفاقی برام نیفته.

    بهشت جان چرا پست من و شما همزمان می شه؟

  10. 4 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (سه شنبه 02 فروردین 90)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 13 فروردین 90 [ 23:06]
    تاریخ عضویت
    1389-6-05
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    2,297
    سطح
    28
    Points: 2,297, Level: 28
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 30 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خواهش میکنم کمک کنید

    مادرم گفته به کسی نمیگه فقط پیش خودش میمونه اما گفت من میکشم کنار و از این به بعد همه چیز را به پدرت واگذار میکنم .

    یعنی ممکنه رد کنند ؟ اما من با این موضوع کنار نمیام یعنی نمیتونم کنار بیام چون اصلا چیزی نبوده که بخواهد همچنین اتفاقی بیفته ؟؟

    ببینید من این موضوع را قبول ندارم ما انسان هستیم قدرت تفکر داریم و حتی قدرت کنترل .........نامزد من شخص بی فرهنگ و از پشت کوه آمده ای نیست که ؟
    ایشان تحصیلکرده است و من مطمئنن کسی را انتخاب میکردم که چنین شرایطی را داشته باشه نه اینکه نتونه حتی احساسش را کنترل کنه .

    نمیدونم اما احساس میکنم که حتی گفتن معذرت می خواهم هم فایده نداره ، مادرم خیلی عصبانی

  12. کاربر روبرو از پست مفید shirin shahini تشکرکرده است .

    shirin shahini (شنبه 13 فروردین 90)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آذر 91 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1389-8-28
    نوشته ها
    725
    امتیاز
    3,175
    سطح
    34
    Points: 3,175, Level: 34
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,056

    تشکرشده 2,054 در 617 پست

    Rep Power
    86
    Array

    RE: خواهش میکنم کمک کنید

    خانم شیرین:

    به احتمال زیاد مسؤلین تالار به عنوان تاپیکتون ایراد می ګیرند.

    در مورد این موضوع هم من الان نګرانی شما را درک نمی کنم.

    مادرتان عصبانی است که خب تا ابد که عصبانی نمی مونه. درست می شه.

    قرار هست همه ی مسایل مربوط به ازدواج شما را بسپرند به پدر، که خب این هم مانعی ندارد.

    قرار شده مادرتون به کسی نګن که شما رفتید خونه ی نامزدتون که خب دستشون درد نکنه. این هم که حل شد.

    الان مشکل چیه؟
    مادرتون قرار بود در پذیرفته شدن این آقا توسط پدر کمکتون کنند و حالا کشیدن کنار؟
    حدس شما هم این است که پدرتون هم شرایط این آقا را نمی پسندند؟

    راستی شما چند سالتونه؟

  14. 5 کاربر از پست مفید بهشت تشکرکرده اند .

    بهشت (جمعه 27 اسفند 89)

  15. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: خواهش میکنم کمک کنید

    خیلی از دخترا به همین دلخوشی که ما انسان هستیم،درک داریم رفتن خونه دوست پسرشون پشیمون برگشتن.

    یه بار دوبار جستی آخرش تو چنگی.اگر می خوای آسیب نبینی خودتو تو معرض آسیب قرار نده.اینو می گم چون از صحبتت

    پیداست اگر بازم تو اون شرایط گیر کنی همون کارو انجام می دی.

  16. 4 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (دوشنبه 01 فروردین 90)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 13 فروردین 90 [ 23:06]
    تاریخ عضویت
    1389-6-05
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    2,297
    سطح
    28
    Points: 2,297, Level: 28
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 30 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خواهش میکنم کمک کنید

    ببخشید میتونم بپرسم چرا به عنوان تایپیک ایراد میگیرند ؟

    نه راستش در خونه ما یکجورایی مادرم همه کاره است و وقتی در موضوعی دلچرکین باشه ، پدرم هم نظرش برمیگرده

    من میترسم از اینکه شرایط سختی را دوباره برای نامزدم بزارند ؟!!

    راستش خانواده من حق طلاق و حق کار و مسکن را از نامزدم گرفتن .......حالا می خواهند حق حضانت را هم بهش اضافه کنند و مهریه ..........من اصلاو ابدا از مهریه خوشم نمیومد و کلی با خانواده ام صحبت کردم و گفتم من فقط حق طلاق می خواهم نه چیز دیگه و اونها هم با هزار بدبختی وافقت کردند.

    تازه نامزدم کلی با خانواده اش صحبت کرد تا اونها این موارد را قبول کردند حالا اگر باز دوباره خانواده من حرفشان را عوض کنند ممکنه ما به مشکل بر بخوریم

    از طرفی من خیلی نگرانم که با رفتارهای مادرم همه بفهمند و اگر بفهمن کار من خیلی سخت تر میشه .

    نمیدونم چرا حرفهای شما تا حدودی ارومم کرد اما خیلی نگرانم دلم می خواهد یکجوری خودم را اروم کنم


    من 25 سالمه

  18. کاربر روبرو از پست مفید shirin shahini تشکرکرده است .

    shirin shahini (شنبه 28 اسفند 89)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.