نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
ادامه دارد
تشکرشده 14,121 در 2,560 پست
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
ادامه دارد
paiize (یکشنبه 26 مرداد 93), بالهای صداقت (جمعه 20 مرداد 91)
تشکرشده 1,958 در 415 پست
واقعا شما خيلي مهربونيد . همتون دوستان خيلي خوبي هستين كه انقدر دلسوزانه ما رو راهنمايي مي كنيد ازتون ممنونم واقعا .
اگه هنوز خوب نمي تونم به حرفاتون گوش بدم به خاطر اينه كه هنوز خيلي بچه ام و از دنياي بچگي بيرون نيومدم . و در ضمن خيلي ترسو هستم .
اصلا هر چند ساعت يكبار فكرم و تصميمم عوض مي شه . نمي دونم چيكار كنم .
saboktakin (پنجشنبه 26 اسفند 89)
تشکرشده 8,600 در 1,498 پست
البته میدونم قصد بالهای صداقت گرامی از این پست چیه، و میدونم آخرش هم میخواد به نتایج منطقی برسونه اما جای یه شیطنت کوچولو اینجا خالی بود:
[quote=بالهای صداقت]
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
و اما توصیه بی دل:
هیچ توصیه ای ندارم! جز اینکه برای سبکتکین عزیز آرزوی صبر جمیل دارم.
بی دل (پنجشنبه 26 اسفند 89)
تشکرشده 14,121 در 2,560 پست
سلام بی دل عزیز
خیلی خیلی خوشحال شدم دیدم نقل قولی از من گذاشتی ، ممنون می شم تو هم توی این راستا همون طوری که به من کمک کردی به سبکتکین هم کمک کنی
تغییر سخته ولی ناممکن نیست
89/1/29 بالهای صداقت با این دید که علی مال ِ مالِ خودم هست و به هیچکس نمی دهمش یعنی
از روی خودخواهی شوهرم را می خواستم
علی رو دوست داشتم اما خودِ علی رو نه بلکه خودخواهی خودم رو دوست داشتم
بی دل یادت میاد توی تاپیک اگر بال داشتم چقدر بهم تلنگر زدی؟
======
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
نوشته اصلی توسط saboktakin
سبک تکین از پست خودم و خودت به چه نتیجه ای میرسی؟
paiize (یکشنبه 26 مرداد 93), بالهای صداقت (شنبه 17 اردیبهشت 90)
تشکرشده 1,958 در 415 پست
حس مي كنم شما هم يه روزي مثل من عاشق شوهرتون يودين و بعد به اون مرحله رسيدين كه بايد رهاش كنين .
من متاسفانه نتونستم آخرش بفهمم چي شد كه شوهرتون برگشت و فكر مي كنم يكي از تاپيكاتونو نخوندم و يا پيدا نمي كنم . چون من تا اونجا خوندم كه تصميم گرفته بودين كه ديگه بي خيال همسرتون بشين و ازش طلاق بگيرين و دوستان داشتن راهنماييت مي كردن كه مواظب باش از اونور بوم نيوفتي و احساساتي تصميم نگيري . خوندم كه تو همش براي بچه ها نوشته بودي ديگه تصميمم براي طلاق قطعيه و نوشته بودي مگه قراره بعد طلاق چي پش بياد هر چي رو مي خواستم طعمشو بچشم الان چشيدم و بچه ها راهنماييت مي كردن كه بازم صبر كني .
ولي اون تاپيكت سرانجام و نتيجه اي توش نبود و يه دفعه يه تاپيك ديگه باز كرده بودي كه از نوشته هات معلوم بود كه شوهرت برگشته و داري سعي مي كني زندگيتو اصلاح كني . ولي اين وسط يه زنجير از تاپيكات نيست كه بتونم عكس العمل تو و شوهرت رو ببينم و تجربتو مطالعه كنم .
باورت مي شه منم دو سه روزه همش دارم به خودم مي گم نترس چي بعد از طلاق مي خواد بشه كه تا حالا نشده . ترسي نداره .
هر چند هنوز كاملا به اين نتيجه نرسيدم كه اگه قبول نكنه وكارمون به طلاق برسه مي تونم دلتنگيشو تحمل كنم يا نه . ولي بايد خودمو قوي كنم . و بقول فرشته جون ترسمو از بين ببرم .
شبا وقتي مي رسم خونه سعي مي كنم خودمو مشغول كنم . كاراي هنري و دستي زياد انجام مي دم . قبلا آرزو مي كردم كاش يه خورده وقت داشتم و كار هنري مي كردم اما حالا وقتي مي خوام خودمو با اينكارا مشغول كنم ديگه اون شوق قبلا رو ندارم .
بي ذوق شدم اصلا . انگار كه همش منتظرم كه وقتي كارم تموم شد مثلا شوهرم كه شب مياد بهش نشون بدم و اون ازم تعريف كنه . نمي دونم يه همچين حسي دارم و به خاطر همين نمي تونم خودمو مشغول كنم .
مثلا ديشب كه رفتم خونه شروع كردم به درست كردن يه دستبند . وسطاش خسته شدم و پرتش كردم اونور . شروع كردم تلويزيون ديدن . يكي دو ساعت تلويزيون نگاه كردم بعد ديدم چقدر مسخره است . بي خيال شدم و ساعت 9 شب خوابيدم . قبلن ها ساعت 2-3 نصفه شبم هر كاري مي كردم خوابم نمي برد ولي الان عين آدماي عاطل و باطل شدم . سرگرمي هاي قبل برام جذابيت نداره .
نمي دونم چجوري اين حسو از خودم دور كنم . و مثل قبل با انگيزه بشم . نمي دونم .
saboktakin (پنجشنبه 26 اسفند 89)
تشکرشده 16,567 در 3,447 پست
درست ميشه صبر داشته باش .
اين مرحله ي گذر از بحران است و هر كسي در شرايط سخت اين حالات را تجربه مي كنه .
همين اندازه كه جلو آمده اي خيلي خوبه و كم كم انگيزه ها بر مي گردند . همه ي انگيزه ي ادم تائيد و تشويق گرفتن از همسر نيست .
چشم هايت را خوب باز كن ، خوب و عميق ديدن را ياد بگير . گوشهايت را خوب باز كن ، خوب شنيدن و شنونده ي خوب بودن را ياد بگير واز حس لامسه ات خوب استفاده كن و ..........از حواس پنجگانه ات خوب استفاده كن و اجازه بده شهودت هم راه خودش را به زندگي ات باز كنه كه تا به درك ارزشهاي معنا بهتر دست پيدا كني و .... .
دور و برت پر است از چيزها ي خوب و قشنگي كه مي تواني با آنها زندگي كني بدون وابستگي از آنها لذت ببري .
من مطمئنم كه همه چيز درست ميشه . صبر داشته باش نازنين . طلوع نزديك است .
تشکرشده 14,121 در 2,560 پست
>>>>>
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
<<<<
نوشته اصلی توسط saboktakin
سبک تکین از پست خودم و خودت به چه نتیجه ای میرسی؟
بالهای صداقت (شنبه 17 اردیبهشت 90)
تشکرشده 1,958 در 415 پست
سبک تکین از پست خودم و خودت به چه نتیجه ای میرسی؟
اينكه اين حس وابستگي انگار تو اكثر ما زنها يا شايدم بعضي مردا مشتركه . و يا شايدم خودخواهي بعضي از ما ها زياده و همه چي رو براي خودمون مي خوايم .
ولي خوب خودخواهي بدي نيست كه ، به نظرم خيلي قشنگ و زيباست ولي به شرط اينكه طرف مقابلت هم درك كنه اين حس قشنگ رو و بهت احترام بذاره وگرنه زجركش كردن خود آدمه .
راستي بالهاي صداقت عزيز در مورد اون تاپيكت كه گفتم پيدا نمي كنم و اين كه چه اتفاقي اين وسط واست افتاد اگه چيزي نوشتي جايي ممنون مي شم لينكشو برام بزاري تا از تجربياتت استفاده كنم .
تشکرشده 14,121 در 2,560 پست
نوشته اصلی توسط saboktakin
سبک تکین عزیز
پست خودم رو با خودت مقایسه کردی
مشکل کار اینجاست
این دیدگاه که از روی خودخواهی شوهرت رو بخواهی ، که باعث میشه دست و پای طرف مقابلت بسته بشه و آزادی طرف رو ازش بگیری غلطه واسه همین شوهرت داره ازت فرار می کنه
یادمه وقتی من اون پست رو زدم ، و کلی هم خودم رو حق به جانب می دونستم و عاشق
baby یکی از پیشکیوتان تالار از دیدگاه یه مرد به گفت :
وای سبک تکیننوشته اصلی توسط BABY
اگه بدونی چقدر عصبانی شدم
کارد میزدی خونم در نمیومد ...
خیلی حرصم گرفته بود
توی پیام خصوصی با baby کلی دعوا کردم
بهش گفتم تو هم مثل شوهرم این عشق پاک رو درک نمی کنی
خیلی بحثمون بالا گرفت
اما خیلی لازم و به جا بود
وقتی که زندگیم سرو سامون گرفت و با شوهرم آشتی کردم از baby خیلی تشکر کردم
چون توصیه های اونروزش باعث شد من اشکالاتم رو پیدا کنم و در جهت رفع اونها بکوشم
اینهایی که می گم همون حلقه های مفقوده ی راه حلی هست که با کمک اونها تونستم بر زندگیم مسلط بشم
خیلی کله شق بودم
خیلی مغرور و خیلی عجول
اما توی خلوت خودم به تک تک راهنمایی بچه ها فکر می کردم و همه اونها رو ارزیابی می کردم تا ببینم چه جوری می تونم از اونها واسه حل شدن مشکلم کمک بگیرم
سبک تکین اگر واقعا عاشق شوهرت هستی
اگه واقعا شوهرت رو دوست داری و می خواهیش
یادته گفتی :
از شوهرت بگذرنوشته اصلی توسط saboktakin
رهایش کن
شوهرت رو واسه وجود خودش دوست داشته باش نه به خاطر خودخواهی خودت
اگه واقعا از صمیم قلب می خواهی که شوهرت تو رو ببخشه پس آزادش بذار
مجبورش نکن
وادارش نکن
به زور نخواه که در کنارت باشه
می فهمی چی می گم
ببین نوشته زیر رو من وقتی نوشتم که با تمام وجودم از شوهرم گذشتم و نخواستم که خودخواهانه و از روی اجبار با من باشه
از خدا خواستم که هم شوهرم رو خوشبخت کنه و هم منو
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
خوندن این پست رو هم بهت توصیه می کنم
کلیک کن
بالهای صداقت (شنبه 28 اسفند 89)
تشکرشده 14,121 در 2,560 پست
سبک تکین اوضاع توی دو خط به طور کامل در چه حاله؟
بالهای صداقت (شنبه 17 اردیبهشت 90)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)