سلام
9سال ازدواج کردم.همسری دارم که از نظر کاری بسیار مشغول است و این خستگی اون در من هم تاثیر گذاشته ، مشکل اساسی زندگی ما این است که هر دو با هم نمی توانیم مشکلمان را حل کنیم به محض اینکه من بحثی را باز می کنم برای ایشان سوئ تفاهم می شود و این تبدیل به دعوای اساسی می شود. ما به سختی می توانیم با هم حرف بزنیم .زمانیکه تازه از سر کار امده است موضوع را موکول به بعد می کند( من همیشه برای اغاز صحبت از ایشون اجازه می گیریم ، که ایا حوصله داری یا نه ؟) من یک دختر 4 ساله دارم و با توجه به وجود اون خیلی از مواقعه جانب احتیاط را گرفته که دخترم متوجه بحث و مشکل ما نشود.با توجه به اینکه دور از خانواده ام هستم تمام مسولیت خانواده با من است.
در اوایل زندگی همیشه برایش نامه می نوشتم که این مشکل در زندگیمان وجود دارد و مثلا می خواهم این برخورد را از رفتارت حذف کنی یا من این احساس را دارم ولی با دادن این نامه ها هیج جوابی نمی گرفتم و فقط اون گوش می داد و هیج عکس العملی نداشت.
مثلا من دخترم را برای نقاشی هاش تشویق می کنم ولی اون به من می گه تو با یان کار بچه رو حریص به تشویق می کنی من هم می گم اگه در زندگی من و تو ما رو تشویق نکردند ما نباید مثل گذشته ها برخورد کنیم با همین یک جمله چنان قشقرقی به پا شد که تماشاچی هم پیدا شد و شوهرم گفت اره من کمبود توجه دارم من روانی ام هیچکس من رو دوست نداشته هر غلطی می خوای بکن.خلاصه همش در حرف زدن سو تفاهم داریم و حرف هم نمی فهمیم من بسیار سعی کردم با صدای اروم حرف بزنم اما اون داد می زنه و به من می گه داد نزن.مدت سه ماه است که خودم را با کارهای خانه مشغول می کنم که در زمانی که اون در خانه است کمتر با هم صحبت کنیم .(بر خلاف سابق که سعی می کردم در زمانی که اون خونه است بیشتر با هم باشیم ) در زمانیکه من برنامه هایم رو برای اینده دخترمون مطرح می کنم می گوید هر کاری می خواهی بکن، من احیتیاج به یک تایید کننده افکارم ندارم ولی فکر می کنم در زندگی مشترک نیاز به همفکری و مشورت بیشتری با هم داریم.من با کتابهای مختلفی در رابطه با ایجاد ارتباط بهترخواندم ولی همه فقط برای مدت کوتاهی موثر است.
علاقه مندی ها (Bookmarks)