سلام
دوستان من تقریبا خوب خودم رو میشناسم ولی نمی دونم ازدواج تصمیم درستی هست یا نه؟
اول خلاصه شرایطی که توش هستم رو میگم و بعد توضیح میدم
ميدونم توضيحاتم طولانيه ولي ازدواج چيزي نيست كه همين جوري و الكي تصميم گرفت
1- پسری 21 ساله و جنوبي هستم
2- ترم 3 رشته مکانیک
3- معاف از سربازی
4- مذهبی هستم اما نه خشکه مذهب و متعصب
5- یه فاصله سنی 35 ساله با والدینم دارم که این تاحدی باعث عدم درک متقابل شده
6- از لحاظ مالی خانواده ای متوسط به بالا دارم
7- مشکل مسکن ندارم و از لحاظ هزینه زندگی هم تا موقعی که دانشگاهم تموم بشه خانواده حمایتم میکنه
8- از لحاظ کار هم رشته ای که میخونم بازار کارش زیاده و خودم هم جایی زندگی می کنم که میشه بهش گفت معدن کار کشور
9- راستی آخرین فرزند خانواده هستم و دو تا از خواهرانم نزدیک ما زندگی میکنن و بقیه جاهای دیگه
دوستان من از لحاظ عاطفی و جنسی نیاز به ازدواج رو احساس میکنم و والدین هم اصرار دارن که من ازدواج بکنم
ولی ببینید دوستان خیلی ها ممکنه این شرایط بنده براشون ایده آل باشه و خیلی راحت برن ازدواج کنن اما چیزی که باعث دودلی من شده موارد 5-7-9 هستش
اما این دودلی من توضیح لازم داره
از زمان شروع نوجوانی، رفت و آمدهای خانوادگی والدین من و بنده هم به طبع اونا، افت چشمگیری پیدا کرد و این تقریبا هم زمان شد با اینکه خواهر و برادرای من، مسئله ازدواج و دانشگاهشون پیش بیاد و دیگه پیش ما زندگی نکنن و این مضاعف شد بر خونسردی خودم. خونسردی به این معنی که چندان عاطفی نبودم و الان هم نیستم.
همه اینها رو در نظر بگیرید و اضافه کنید بر اینکه بنده علاوه بر جو خانه که والدینم بزرگسال هستن، در بیرون منزل به غیر از محیط مدرسه، عموما با افرادی بزرگتر از خودم سروکار داشتم
همه اینها باعث شد که به نیازهای دوره نوجوانی من خوب پاسخ داده نشه، چیزی که الان عموما این رو تعبیر به کلمه عقده میکنن که متاسفانه بار منفی داره
البته فقط محیط نبود که باعث شد این مسائل پیش بیاد، تفاوت های شخصیتی خود من هم بوده. مثلا من از کودکی آدم بازيگوشي نبودم
یا مثلا در اواخر دوره نوجوانی یا دبیرستان، علاقه عمومی دیگران همون علاقه بنده نبوده. مثلا عموم پسرها به موتور و ماشین علاقه دارن ولی بنده علاقه نداشتم و علاقه من هواگردها بود و سیاست، چیزی که الان توی دانشگاه می بینم دیگران دارن روش بحث میکنن و علاقه نشون میدن
همین الان هم عموما شوخی هایی كه همسن و سالای من توی دانشگاه میکنن، واسه من خنده دار نیست، يا بنا به نظري كه از عموم ديدم از لحاظ جسمي و عقلي بزرگتر نشون ميدم. مثلا دو بار تا حالا پيش اومده وقتي وارد كلاس شدم بقيه دانشجوها فكر كردن من استادم
اینا از یه طرف باعث شده که من بعضی تضادهایی در خودم داشته باشم، مثلا من هم به رشته های علوم استراتژیک و فلسفه و جامعه شناسی علاقه دارم و تحقیقاتی هم براي خودم می کنم و از یه طرف هم به هوافضا علاقه دارم در حالي كه هيچ ربطي به هم ندارن، یا اینکه من، هم دوست دارم وقتم رو با همسن هایم بگذرونم و هم اینکه اونا چندان برم جالب نیستن
از یه طرف هم باعث شده که من بعضی توانایی های دوستان همسن و سال خودم رو نداشته باشم مثل خوش کلامی و حاضرجوابی اونها یا مثلا رانندگی با ماشین رو
از طرف دیگه هم باعث شده که من کمی تنها باشم و نیاز عاطفی داشته باشم
این از نیاز عاطفی، نیاز جنسی رو هم مشخصه که اکثر افراد توی این سن دارن
اما مسئله دیگه اینه که از یه طرف من حداقل تا اتمام دانشگاه به والدینم از لحاظ مالی وابسته هستم و این به حس استقلال طلبی من که بخشیش به خاطر سن من هست و بخشیش به خاطر شخصیتم (در بالا گفتم) لطمه میزنه
از طرف دیگه پدر و مادرم عملا استقلال زیادی در تصمیم گیری برای من قائل نیستن و این من رو نگران میکنه که بعد از ازدواج هم این برخوردشون ادامه داشته باشه و باعث بشه بخوان توی جهات مختلفی از زندگی من اظهار نظر کنن
لازمه بگم که منظورم از استقلال توی تصمیم گیری به صورت کلی هست وگرنه توی انتخاب همسر من قبول دارم که اونا پیشنهاد بدن و من بپسندم و اونا هم این رو تا حد زیادی قبول دارن
مثلا توی انتخاب دانشگاه نظرشون رو قاطع میگن و همچنین میگن که اگه مثلا این دانشگاه نباشم، ناراحت میشن. من هم چون دیگه کسی از فرزندانشون پیششون نیست و ناراحتی اونا برام سنگینه قبول می کنم که مثلا از هوافضا بگذرم ولی مکانیک رو توی دانشگاهی که اونا میگن بخونم که این هم من رو ناراحت میکنه و هم از هدفم دور
این مثال کوچکیه و مسائل دیگه ای هم هست
من از احساس خانم ها اطلاع زیادی ندارم، ولی این مسئله باعث شده فکر کنم بعد از ازدواج، همسرم فکر خواهد كرد که من فردی قابل اتکا و مستقل نیستم
حالا نمی دونم ازدواج كنم يا نه؟
از ازدواج انتظار ندارم که بخواد من رو تغییر بده یا مثلا تضاد من رو حل بکنه گرچه یکی از فواید ازدواج هست
ولی میخوام بدونم این تضاد یا عدم توانایی هایی که گفتم و همچنین مسئله استقلال لطمه ای به زندگی مشترک میزنه و باید قبل ازدواج رفع بشه یا مشکلی نیست؟
بيشتر ميخوام بدونم نظر خانم ها چيه. من كمي مطالعه كردم و بعضي خواسته ها و انتظاراتشون از شوهرانشون رو ميدونم مثل استقلال شوهرشون يا اينكه حمايت بشن از طرف شوهرشون يا ابراز محبت رو ميخوان
حالا مي خوام نظر حقيقي و انتظاراتشون رو بدونم
ممنون
ياحق
علاقه مندی ها (Bookmarks)