سلام
من تازه با این سایت آشنا شدم و خوشحالم و فکر میکنم میتونم با کمک شما دوستان دلسوز و کارشناسان به بهبود وضعییت خودم و زندگیم کمک کنم
من 30 سالمه و شوهرم همسن خودمه و2 ساله که زیر یک سقف زندگی میکنیم و حدود 4 ساله که همسرم رو میشناسم
من مشکلات بسیار بسیار زیادی در زندگی دارم که میدونم یک قسمت عمدش برمیگرده به خودم و یک قسمت هم به همسرم و قسمت زیادی هم شرایط مالی
هر چند گاهی فکر میکنم اگر مشکلات متعدد همسرم همسرم و شرایط بد مالیش نبود انقدر به من هم فشار نمیومد و میتونستم آدم نرمال با ویژگیهای برجسته ای باشم..
الان اونقدر وضعیتم بد شده که احساس میکنم هیچ دلخوشی توی زندگی ندارم و دارم افسرده میشم که خیلی ازش میترسم
رابطه درست و سالمی با همسرم ندارم و خیلی وقتا احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده و به خاطر این اشتباهم مجبورم تا آخر عمر بسوزمو بسازم.. نمیدونم از کجا شروع کنم میخام اشاره ای به مشکلاتم با همسرم داشته باشم و نقاط ضعفشو لسیت:
1-شوهرم مرد قاطعی نیست و نمیتونه روی من تاثیری داشته باشه و این خصوصیتش خیلی همیشه زجرم داده
2-متاسفانه کلا" سعی میکنه تو رفتاراش و روابطش بیشتر فیلم بازی کنه تا خودش باشه یعنی خود واقعیش نیست و نقاب به خودش زده به همین دلیل هم آدم نمیتونه بهش احساس نزدیکی کنه حتی من که همسرشم و نمیتونه روابط اجتماعی خوبی داشته باشه
3-آینده نگر نیست و به همین دلیل من همه بار زندگی رو رو دوش خودم احساس میکنم مدام استرس و نگرانی همه چیز رو در آینده دارم از جزئی ترین مسائل تا بزرگترینشون و میدونم اگه من فکر چیزی رو نکرده باشم و بهش یادآوری نکنم امکان نداره که اون به فکر اون مسئله بوده باشه
4-کلا"حرف رو هوا زیاد میزنه و قول الکی زیاد میده و بدون اینکه فکر کنه که این کار در توانش هست یا نه با اطمینان قولشو میده که 99 درصد هم ازعهدش بر نمیاد
5-نگاهش به زندگی بطور کل واقع بینانه نیست و بسیار ساده و خوشبینانه به همه چیز نگاه میکنه نه واقع بینانه
...
بازم هست حالا فعلا" اینارو گفتم و البته اینم بگم که خودمم اشکالات زیادی دارم که تا کنون کاملا" موفق به رفعشون نشدم. و همه اینا باعث شده علاقم رو بهش خیلی کم بشه و نتونم باهاش رابطه عاشقانه ای داشته باشم و خیلی از این بابت عذاب میکشم
خلاصه اینکه حالم اصلا" خوب نیست اما با این حال دوست دارم همه سعیم رو بکنم تا شاید بتونم یه زندگی با آرامش و نرمال رو با همسرم داشته باشم
پیشاپیش ممنونم از کسانیکه در این زمینه کمکم میکنید
در ادامه میخواستم به نقاط منفی خودم هم اشاره کنم که البته قابل ذکره که خیلیهاش رو تونستم با مطالعه مطالب این سایت و راهنماییهای دوستان بفهمم و دربیارم(البته فقط تونستم بفهممشون نتونستم رفعشون کنم تا الان)
1 من در عین اینکه بسیار شوخ طبع و اهل بگو بخند هستم خیلی خیلی هم عصبی هستم و تا حدی پرخاشگر
2-بسیار بسیار دهن بین هیتم و اگر حتی در مورد مشئلهای خودم به اطمینان 100 درصد رسیده باشم کافیه یکی رد بشه یه حرفی بزنه اونوقت کلا" نظرم برمیگرده
3-تعادل ندارم و با کوچکترین مسئله ای خیلی خوشحال و با کوچکترین چیزی بهم میریزم و خیلی ناراحت میشم
4-بر اساس احساساتم تصمیم میگیرم تا عقلم
5-بی اراده هستم و هر حرکت مثبتی رو که در زندگی شروع میکنم با کوچترین مسئله منفی که در زندگیم پیش میاد ولش میکنم
6-حالم به شدت به مسائل بیرونی مربوطه و به سرعت بالا و پایین میشه
7-کلا" همیشه اظطراب همه چیز رو در آینده دارم و از آینده خیلی میترسم در عین اینکه خیلی هم تو گذشته سیر میکنم و ول کن گذشته ها نیستم
8-هیجان محور هستم(اینو از فرشته مهربون یاد گرفتم) و در موقع عصبانیت ،خوشحالی و ناراحتی بسیار هیجان زده میشم و باید به نحوی اونو خالی کنم
...
علاقه مندی ها (Bookmarks)