تا حالا با همسرت نشستي صحبت كني و حرفهايي كه توي دلته با لحن دوستانه بهش بگي.
آره بارها باهاش صحبت كردم. اوايل زياد نميپذيرفت، اما الان ميگه دارم سعي ميكنم حرفايي رو كه تو دوست نداري به زبون نيارم. الان خيلي كمتر شده، اما گاهي نميتونه خودشو كنترل كنه و من خيلي عصبي ميشم. توي جمع اون تعريفا (الفاظ بد و جوكاي بي ادبي) رو ميكنه و خونوادش هم كلي ميخندن و تشويقش ميكنن كه دوباره بگو. منم حرص ميخورم البته الان خيلي بهتر شده.
در مورد حرفهاي خونوادت كه باعث ناراحتيش ميشه و به همسرت بگو خوب تو همون موقع جوابشو ميدادي (جوابي كه شوهرت از خودش دفاع كرده و توهيني در كار نيست) من چيكار كنم كه اون اين حرف رو زده در واقع با گفتن اين جمله هم از همسرت حمايت كردي هم اينكه ياد ميگيره كه نبايد رابطه تون رو درگير حرفهاي خودش و ديگران كنه و خودش بايد حرفاشو محترمانه بگه .بگو كه من دوست ندارم رابطه مون بخاطر حرف اين و اون خراب بشه. يا اينكه بگو فلا عضو خونوادم منظوري نداشته كه چنين حرفي زده يا اون باهات راحته و تو رو مثل دوستش ميدونه كه اينو گفته .
من هر چي بهش ميگم ايشون فقط نظر خودشو داره و اصلا قانع نميشه. وقتي بهش بربخوره، ديگه اصلا از ته دل قانع نميشه و فقط حرف خودشو ميزنه. نميدونم بايد چيكار كنم؟ آيا درسته كه الكي بگم تو راست ميگي و ظاهري جلوي ايشون به خانوادم تذكر بدم، اگه حق با همسرم نباشه؟؟ يعني به هر قيمتي و با هر روشي بايد حتما دل ايشون رو بدست بيارم؟ يا بايد واقعيت رو بگم حتي اگه ناراحت بشه و خوشش نياد؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)