سلام این چیزایی که تایپ میکنم از زبون خواهرم میباشد و واقعا احتیاج به همدردی وکمک دارد خواهش میکنم تا جایی که میتونید راهنماییش کنید:
من 5ساله ازدواج کردم و بچه هم دارم بزرگترین مشکل زندگی من تعصب بیش از حد شوهرم نسبت به خانواده و بستگانش میباشد شوهرم گذشته از تعصب خیلی به خانوادش واز همه مهتر بستگانش اهمیت میده .
راستش تعصب اون باعث حسودی من نسبت به اونا شده اون حاضره منو به عموش نوه خالش دایی مامانش و همه .و همه............................بفروشه ما زندگی خوبی داریم اگه شوهرم تعصبی نبود بهترم میشد
شوهرم به فامیلو دوستو اشنا خیلی اهمیت میده و همیشه حرف اونا مهمتره مثلا پسر عموش که من از اول ازدواجمون شاید 2بار اونو دیده باشم از کربلا اومده بود که شوهرم که به دیدنش رفته بود به من که تو خونه بودم زنگ زدو گوشی رو داد به اون تا من به اون زیارت قبول بگم در حالی که اصلا رفت و امدی با انها نداریم خانواده شوهرم بد نیستند اما خیلی مواردو رعایت نمیکنند مثلا وقتی پسرم به دنیا اومده بود اونها به دیدنم نیومدن و فقط یه زنگ خوشکو خالی زدن در حالی که اتفاقا خواهر شوهرم باردار ه و همین روزا فارق میشود ولی شوهرم از من انتظاراتی دارد که اونا هیچ وقت در حق من نکردند من باید چیکار کنم تا اخر عمرم گذشت کنم تا شوهرم راحت و با ارامش به هرکی جز من محبت کند وهمه براش مهمتر از من باشن؟موقعی که من از شوهرم مییخات که تا جایی منو برسونه یا منو برای خریدببره کار را بهونه میکنه در حالی که اگر در مشغولترین حالت باشد جواب رد به خانوادش نمیده به صورت واضح به من میگه اونها پدر ومادرمند و دعای انهاست که نان تو سفره ماست ممنون که برام وقت گذاشتید
علاقه مندی ها (Bookmarks)