با سلام و عرض خسته نباشید مدت 6 ماه است که نامزد هستم و نامزدم با خانواده ام بد شده ابتدا از مادرم شروع کرد و گفت که مادرت به من اخم کرده و القاب زشت به او نسبت می داد . حدود چند ماهی است که پدرم هم به اضافه شده و دائما از من و خانواده ام ایراد می گیرد.پدرم شخصیتی ساکت دارد و با او مخالف است .و همین رابهانه قرار داده که چرا من آمدم پدرت مرا تحویل نگرفته و 3 ماه است که به خانه ما رفت آمد نکرده چند بار خواستم که این قضیه را تمام کنم اما بخاطر آبروی خانوادگی کوتاه آمدم در ضمن پشتوانه مالی هم ندارد و خانواده اش هم کمکی به او نمی کنند او در این مدت که من درس می خواندم و شهریه می پرداختم هیچ کمکی نکرد و دائم به من می گفت وظیفه پدرت است که خرج تو را بدهد و این مانند نیش درجان من می نشست چون پدر من استطاعت مالی ندارد و من با قرض دانشگاهم را تمام کردم .هر روز به من می گوید من شانس ندارم و به ناحق به خانواده من بی احترامی می کند و به آنها ناسزا می گوید . می گوید حرف حرف من است . پدرش مغزش او را شستشو داده . بعضی وقتها که خوب می شود می گوید مجبورم فعلا حرف پدرم را گوش کنم چون از خودم چیزی ندارم . چند روز پیش امد و گفت اگر می خواهی زندگی کنی باید حرف مرا گوش دهی . طوری که هرجا می رود نباید حرفی بزنم اما من اگر بخواهم تنها تا سرکوچه خریدی کنم نمی توانم . چند بار با پدرش بحثم شد و دیگر به خانه آنها نرفتم چون اعصاب دارد . من بهش گفتم نمی تونم زندگی کنم و ادامه نمی دهم . قبول کرد اما پس فردای اونروز به محل ما امد تا من را سرکوچه دید امد گفت سوار ماشین شو که خانواده من قبول نکردند چون نمی خواستم بروم به خانه پدرش هم دوست داشتم با او باشم . کار به جایی رسید تو محل داد می زد من زنمو می خوام همه مردم جمع شده بودند منم به گفته خانوادم به خانه رفته بودم از دور میدیدم . تا 40 دقیقه اونجا بود تا تمام شد بعد من به گفته خانوادم از او شکایت کردم برای آبرو و احانت و ضرب و شتم چون موقعی که منو می کشید جای دستهاش روی بازوم بود . همه با اون مخالفن من هم می دونم اگر بخواهم زندگی کنم سخت است اما نمی دانم چرا به جای بدیهاش ، خوبی هاش تو زهنم تداعی می شه . و یه بدی دیگر ما یه اشتباه بزرگ کردیم در این دوران نزدیکی کامل داشتیم . خواهشمندم در اسرع وقت مرا در این زمینه راهنمایی کنید ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)