به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 فروردین 90 [ 13:43]
    تاریخ عضویت
    1389-11-27
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,540
    سطح
    22
    Points: 1,540, Level: 22
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    می خوام آروم شم ...

    سلام.

    من یک زندگی و جدایی خیلی بدی داشتم.
    حدود 5 ماه پیش همه چیز تمام شده ولی من همچنان با خودم و ماجرا درگیرم.
    روزهای وحشتناکی را پشت سر گذاشتم و در مقایسه با اون روزها باید گفت الان خوبم. ولی اصلا خوب نیستم. شاید شرایط عوض شده، وگرنه هر تلنگری دوباره از من یک فرد عصبی دیوانه می سازه. الان هیچ کس و هیچ چیز نیست که بخواد عصبیم کنه. حالا اینقد همه چی آرومه که افسرده شدم.

    الان دلم می خواد تموم بشه. دلم می خواد آروم بشم.
    دلم می خواد فراموش کنم.
    مهم تر از همه این که دلم می خواد خودم را ببخشم به خاطر اشتباهی که کردم.

    مشکلم اینه که نمی دونم آیا باید باز هم صبر کنم؟
    آیا باید بی توجه به این همه گریه و حواس پرتی و ناراحتی و فراموشکاری و عدم تمرکز و ... زندگی کنم؟
    آیا کم کم رفع می شه و من یک فرد عادی می شم یا اینکه می شه آتیش زیر خاکستر؟
    آیا حتما باید مشاوره بگیرم یا بدون مشاوره هم امکان بهبود هست؟

  2. 2 کاربر از پست مفید نیلیا تشکرکرده اند .

    نیلیا (چهارشنبه 04 اسفند 89)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,023

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    138
    Array

    RE: می خوام آروم شم ...

    سلام دوست عزیز به تالار همدردی خوش اومدین

    شما مدت زیادی نیست که از رابطه قبلی بیرون اومدین بنابراین طبیعی است که هنوز درگیرش باشید . نیاز به زمان دارید . البته کمک گرفتن از یک مشاور حتما میتونه براتون مفید باشه .

    تاپیک ترمیم و التیام شکست عاطفی رو حتما بخونید .

  4. 3 کاربر از پست مفید baran.68 تشکرکرده اند .

    baran.68 (چهارشنبه 27 بهمن 89)

  5. #3
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: می خوام آروم شم ...

    نیلیا عزیز

    به تالار همدردی خوش آمدی


    معلومه خیلی داری اذیت میش . حق داری جدایی از یک زندگی و نیمه ای از وجود سخته ، هرچند جای تو نیستیم که عمیقاً درک کنیم چی می کشی . اما میتونیم همدلان خوبی برات باشیم و از دریچه نگاه تو به مسئله نگاه کنیم و بفهمیمت .

    عزیزم

    کمی از خودت و زندگیت بیشتر برامون بگو تا بهتر بتونیم به سئوالاتت پاسخ بدیم .

    گویا احساس می کنی اشتباهی کرده ای که بخاطرش خودت رو نبخشیدی . دوست داری ازش برامون بگی ؟

    .

  6. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (چهارشنبه 27 بهمن 89)

  7. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: می خوام آروم شم ...

    سلام عزيزم

    خوش آمدي نازنين به كلبه ي همدردي خودت .

    كاملا درك مي كنم كه در وضعيت بحران بعد از جدايي هستي .

    مطمئن باش كه اين روزها هم مي گذرد مثل خيلي از مسائل ديگه اي كه گذشته و شايد گاهي يادش بيفتي .

    خوشبختانه نعمت فراموشي وديعه هستي است به انسان .

    ضمن اينكه دوست داريم تا با تو همگام بشويم و داستانت را بشنويم يك نكته را برايت بگويم و آن اينكه وقتي زندگي از هم مي پاشد اين زندگي شامل دو نفر بوده كه هر يك به سهم خود اشتباه و كوتاهي و قصور داشته اند در نتيجه هر ماجرايي را بايد با نگاهي عميق بررسي و نتيجه گيري كرد .

    خودت را به عنوان تنها فرد خاطي ماجرا نبين . و ضمن اينكه باورهاي ديگري هم هست كه جاي بحث كردنش اينجا نيست .

  8. 3 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (چهارشنبه 27 بهمن 89)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 91 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1389-3-04
    نوشته ها
    154
    امتیاز
    2,922
    سطح
    33
    Points: 2,922, Level: 33
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    216

    تشکرشده 222 در 93 پست

    Rep Power
    29
    Array

    RE: می خوام آروم شم ...

    من هم کاملاً وضعیت شما را درک می کنم چون خودم در همین وضعیت هستم اول از همه خودتو باید ببخشی و بعد همسرسابقتو و خانواده اش رو تا بتونی زندگی ات را ادامه بدهی

  10. کاربر روبرو از پست مفید ستاره1388 تشکرکرده است .

    ستاره1388 (چهارشنبه 27 بهمن 89)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 فروردین 90 [ 13:43]
    تاریخ عضویت
    1389-11-27
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,540
    سطح
    22
    Points: 1,540, Level: 22
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: می خوام آروم شم ...

    دست من سوخت. نرفتم دکتر. سعی کردم با دردش بسازم و پماد خانګی زدم و ... بعد از مدتی خوب شد. اما یک لکه ی زشت روی دستم است. پوستش خوب جوش نخورده و با تماسهای خشن ګاه و بیګاه خونریزی مجدد دارد. زخمی همیشګی بخاطر تحمل و دکتر نرفتن.

    دکتر می تونست کمکم کنه که این زخم صحیح درمان بشه. حتی جای لکه اش نمونه. با هر ضربه ای دوباره تازه نشه. اینقد محو و کمرنګ بشه که فقط خودم بدونم که یه روزی سوخته بود.

    آیا مشکل من بدون مشاوره، مثل زخم دستم می شه ؟؟
    می دونم ګذر زمان بهترش می کنه. ولی اثرش چی؟

    من فکر می کنم زمانی که زندګیم مشکل داشت باید می رفتم مشاوره. حس می کنم دیر اقدام کردم.
    من خودم را در اینکه راه اشتباهی برای نجات زندګیم انتخاب کرده بودم سرزنش می کنم.
    به قدری تحت فشار بودم که اصلا نمی فهمیدم چه کار می کنم.

    من همه ی تلاشم را کردم. الان که فکر می کنم می بینم ایشون هم داشته تلاش می کرده. اما به شیوه ی خودش. شاید اشتباه ما این بود که این را نفهمیدیم.
    ګرچه در مجموع معتقدم که ایشون خیلی به من ظلم کرد.
    چون تلاش من برای حفظ زندګیمون بود و تلاش ایشون برای حفظ آبروش.

    اګر ګفتن این حرفها و بررسی موضوع بخشی از درمان روح خسته ی من است ادامه بدم. اګر نه، دلم نمی خواد داستان این همه تحقیر و توهین را دوباره از اول بګم.

  12. 4 کاربر از پست مفید نیلیا تشکرکرده اند .

    نیلیا (چهارشنبه 27 بهمن 89)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: می خوام آروم شم ...

    اگر می خوای راهنماییت کنیم باید اصل مشکلتو جز به جز تا جایی که به حریم خصوصیت وارد نشه بگی.ضمن اینکه این

    کار باعث می شه احساس سبکی بکنی.

  14. 4 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (پنجشنبه 28 بهمن 89)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,023

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    138
    Array

    RE: می خوام آروم شم ...

    احتمالا این فشاری که شما ازش حرف میزنید به دلیل تفاوت هایی بوده که شما با هم داشتید .
    اما بدون به هرحال شما دو نفر در کنار هم نتونستید زندگی خوبی داشته باشید و حالا نباید خودت رو سرزنش و محکوم کنی .

    دقت کن که این احساس گناه و پشیمانی از طلاق به دلیل فشارهای مشکلات بعد از طلاق به خصوص حس تنهایی است و تا حدی طبیعی است اما نباید اجازه بدی با یاداوری روزانه و تمرکز روی این حس باعث عذاب خودت بشی .
    همیشه به این فکر کن که هرچه بوده گذشته و تمام شده .

    هیچ وقت گذشته رو بیش از حد کالبدشکافی نکن و فقط برای درس گرفتن از اشتباهات به گذشته سر بزن و بعد از اینکه درس هات رو ازش گرفتی فراموشش کن و دیگه یاداوریش نکن .

    اگر فکر میکنی جایی اشتباهی داشتی که میتونی ازش درس بگیری و چراغی باشه برای راهی که در آینده پیش رو داری میتونی برای ما هم بگی تا ما هم بهره مند بشیم .

  16. 5 کاربر از پست مفید baran.68 تشکرکرده اند .

    baran.68 (پنجشنبه 28 بهمن 89)

  17. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 فروردین 90 [ 13:43]
    تاریخ عضویت
    1389-11-27
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,540
    سطح
    22
    Points: 1,540, Level: 22
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: می خوام آروم شم ...

    هوش هیجانی من صفر است یا بهتره بگم صفر بود. الان یک شده ( در مقیاس صفر کمترین _ ده بیشترین ).

    دبیرستان که بودم درس بود و شیطنت های ساده ی دخترانه. نه ارتباطی با جنس مخالف داشتم و نه توجهی. این یک رفتار غیرارادی و غیر آگاهانه بود. برای همین ارزشی نداشت. بخشی از وجود و نیاز و غریزه ی من به شکل کاملا خفته و خفه ای سرکوب شده بود و خاموش بود. هیچ آموزشی در این زمینه ندیده بودم. حتی به اندازه ی یک دختر 7-8 ساله ی امروزی هم نمی فهمیدم.
    اولین جلسه ی زبان انگلیسی دانشگاه، به عادت دوران دانش آموزی با شیطنت و حاضرجوابی های من گذشت. تنها کسی که در جمع 3-4 نفره ی همکلاسی های دختر هیچ مهارت و قاعده ای در ارتباط با آقایون نداشت. یکی اهل عشوه و ناز، یکی اهل دین و خود داری از ارتباط، یکی اهل روابط آزاد و ... هر کس برای خودش در این زمینه اعتقاد و قواعدی داشت. اما من هیچ!
    هیچی بلد نبودم. پسرها را درست مثل دخترها می دیدم. بعد از کلاس مذکور یکی از دانشجویان سال چهار ( که با ما زبان 1 داشت ) کتاب من را قرض گرفت و زمان پس دادن کتاب از من خواستگاری کرد. هیچ جوابی ندادم و مثل دختربچه ها فرار کردم. این اولین تجربه ی خواستگاری من بود. مهارت در حد منفی، نه صفر.
    این بازی تکرار شد و تکرار شد و ... همیشه به همین شکل غیر ماهرانه از دانشگاه و همکاران و ... تا سالها بعد مردی سر راهم قرار گرفت که کارش را خوب بلد بود. مردی که من را خوب شناخته بود. بقیه جواب منفی ناماهرانه و سرسری من را به حساب اعتماد به نفس و از خودمتشکری و ... گذاشتند. اما این مرد خوب فهمید که من ناشی و تربیت نشده هستم. از همین ضعف استفاده کرد و اینقدر به درخواستش و محبت کردنش ادامه داد تا جواب مثبت گرفت.

    همیشه یک تنوع، یک هیجان، یک هدف کوتاه مدت داشتم. اما مدتی بود که راکد و ساکت بودم و شاید این هم بی تاثیر نبود. به هر حال از تب و تاب جوانی افتاده بودم. هرچی فکر می کنم نمی دانم چرا و چی شد که قبول کردم.

  18. 3 کاربر از پست مفید نیلیا تشکرکرده اند .

    نیلیا (چهارشنبه 04 اسفند 89)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array

    RE: می خوام آروم شم ...

    سلام نیلیای عزیز
    ما منتظر بقیش هستیم.
    ضمنا چقدر خوب و کامل توضیح میدی. حسا و موقعیت ها رو خیلی خوب منتقل میکنی با نوشتت.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.