من پسری هستم 21 ساله و دانشجو که چند سال قبل از طریق اینترنت و تلفنی با دختری هم سن خود و مجرد از یک شهر دیگر آشنا شده ام !حدود یک سال ما با هم ارتباط تلفنی داشتیم و برای یکدیگر عکس. نامه.هدیه و ... میفرستادیم .من تا قبل از آن با هیچ دختری دوست نبودم و او اولین دختری بود که من با او آشنا شدم . نمیدانم چرا از همان لحظه اول مهر آن دختر به دلم نشست و به شدت به او عادت کرده بودم تا اینکه سر یک موضوعی من خودم از او خواستم که دوستیمان را تمام کنیم و من با او برای همیشه خداحافظی کردم...اما بعد از یک و نیم سال جدایی روزی به خانه آنها زنگ زدم و بدون اینکه حرفی بزنم قطع کردم . بعد از یک ماهی همان دختر به شماره من زنگ زد (شماره من روی تلفنشان افتاده بود) و بر روی پیغام گیر گفت اگر حرفی داری زنگ بزن و بگو من هم زنگ زدم و بار دیگر رابطه ما آغاز شد( حدود 2-3 ماهی میشود) قرار شده که من تابستان به شهر آنها بروم و او را از نزدیک ببینم او دیپلم دارد نقاش است و در یک خانواده ی پر جمعیت بزرگ شده است اما بسیار مهربان و صادق است طوری که وقتی میگوید با هیچ کس دیگری دوست نیستم با تمام وجود باور میکنم. خواستگار هم زیاد داشته من فکر میکنم او نیمه ی گم شده ی من است . من دختر ندیده نیستم اما او چیز دیگریست. ما با هم تفاهم داریم. ما از روی چهره و قیافه با هم آشنا نشدیم با از روی طرز فکر و نگرش های خود با هم آشنا شده ایم ...اما من نمیدانم آیا باید به این رابطه خاتمه دهم یا به ازدواج فکر کنم من نمیدانم آیا اصلا این چنین ازدواجی میتواند موفق باشد یا نه من نمیدانم آیا میشود در روز خواستگاری به پدر او بگویم ما اینترنتی با هم آشنا شدیم یا نه اما میدانم که بد جوری به او وابسته شده ام... من نیز تا به حال در مورد ازدواج با او هیچ گونه صحبتی نکرده ام فقط دوستی دوستی و دوستی ! اخواهش میکنم به من کمک کنید چرا که بر سر دوراهی سخت و سرنوشت سازی قرار گرفته ام ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)