به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مرداد 91 [ 03:14]
    تاریخ عضویت
    1389-7-26
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,417
    سطح
    36
    Points: 3,417, Level: 36
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 88 پست

    Rep Power
    26
    Array

    ازتون خواهش می‌کنم کمکم کنید، دیگه خسته شدم

    سلام، همونطور که توی تایپک‌های قبلی‌ گفتم یه سری مشکلات با شوهرم داشتم که خدا رو شکر در حال بهبود هست...

    حالا چی‌ شده که این تایپک رو درست کردم دوباره بهتون میگم..!

    من قرار هست ۲۶ بهمن برم ایران پیش شوهرم اونم بد از ۸ماه دوری. این ۸ماه دوری رو خودش خواسته بود از من، بخاطر اینکه بشینه درس بخونه، منم قبول کردم...

    گفت زنگ نزن زیاد، منم زنگم رو کمتر کردم. گفت نیا ایران تو این مدت، منم پا گذشتم روی دلم و نرفتم هرچند که خیلیی دلم براش تنگ شده بود...

    حدود ۴۰-۴۵ روز پیش بهم ایمیل داد گفت برات یه سورپرایز دارم میتونی‌ ۱ هفته قبل از امتحانم بلیط بگیری بیعی‌ ایران..

    منم خوشحال شدم،گفتم حتما دلش تنگ شده که اینو خواسته از من..

    من هم رفتم دنبال بلیط گرفتن ،هرچی‌ گشتم پیدا نکردم واسه یک هفته قبل از امتحان تا اینکه یه دونه پیدا کردم واسه ۱روز قبل از امتحانش.

    حالا،،،هی‌ بهم میگه خیلیییی بد موقع داری میای،،، میگم ساعت ۱۰ شب می‌رسم ایران،،،، میگه به احتمال زیاد من نمیام دنبالت،،،، امشب بهش گفتم حتما هروقت هم اومدم خونه تو اتاقت نباید بیام میدونید چی‌ گفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    گفت شاید خوابیده باشم، اگر دیدی خوابیدم بیدارم نکن، بگیر یه جا بخواب خودت :((( اعصابم خورده به خدا

    آبروم پیش جاری و برادر شوهر میره اگر اینکارو بخواد بکنه.. آخه شوهرم تو خونهٔ برادرش داره درس میخونه



    تورو خدا یکم آرومم کنید.. بغض تو گلوم گیر کرده، نه نای گریه کردن دارم نه خوشی‌ کردن

    من اینهمه ذوق و شوق دارم،، اما اون اسلااان. بد از ۸ ماه می‌خواد منو ببین اونم اینجوریییی

    از دست این مرد نمیدونم دیگه چیکار کنم :((((

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: ازتون خواهش می‌کنم کمکم کنید، دیگه خسته شدم

    سلام آزاده جان:

    خوشحالم دارید میاید ایران تا دیداری تازه کنید..
    عزیزم من با خوندن پستت تصمیم گرفتم چیزی بهت بگم....
    عزیزم بلیطت رو خیلی بد موقع گرفتی ..خیلی...
    شما 26 گرفتی که نمی دونم کی می رسی دقیق ولی 27 اینجایی..امتحان رزیدنتی امسال 28 بهمنه..شما که می دونی رزیدنتی ایران چقدر دردسر داره..
    ببین عزیزم شما فکر می کنی تو این 8 ماه همسرت دلش زنشو نمی خواسته..شک نکن می خواسته ..شک نکن وگرنه از تو نمی خواست یک هفته زودتر بیای..منتها اون می خواسته یک هفته زودتر بیای تا بهش آرامش بدی و اونو از استرس امتحان راحت کنی...
    امتحان رزیدنتی خیلی سخت و متفوته و رقابت زیاد..تقلب و فروختن رتبه و... هم زیاد ..رقابت سختیه و برای همین الان همسرت به ارامش و عشق نیاز داره..اینجاست که باید خودتو نشون بدی و نشون بدی که یاور اون هستی..
    اصلا ذهن اونو مشوش نکن..راستش اگه منم بودم تو این شرایط نه می اومدم فرودگاه نه می اومدم پیشت!!
    می دونی چرا چون شما شب قبل امتحان تمرکز اونو با این موضوه هیجان انگیز بهم می زنی..شک نکن..
    من جای شما بودم می گفتم عزیزم چون می دونم این امتحان خیلی برات مهمه و چون می دونم که با اومدن من تمرکزت بهم می خوره و من می خوام برات شب رویایی بسازماون روز نمیام و تو راحت باش و نگران من نباش به جای اون بدون اینکه بهش بگی روز امتحان اخر امتحان برو دم حوزه امتحانی که وقتی بیرون میاد زنشو ببینه و به وجد بیاد و باهم شادی کنید..
    عزیزم اون خیلی برای این امتحان زحمت کشیده ..شب امتحانم خیلی مهمه پس خرابش نکن..دلخوری ایجاد نکن.فقط روحیه بهش بده ..اونم در حد تیم ملی و بگو اصلا و ابدا نگران تو نباشه.حیتی می تونی بهش بگی نمیام که مزاحمت نشم و بری مخفیانه خونه یکی از فامیلات که اونم معذب نشه جلو تو نیومده و فردا صبح سورپرایزش کنی..
    بازم هر جور دوست داری..
    موفق باشی..

  3. 14 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (چهارشنبه 04 آبان 90)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آذر 91 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1389-8-28
    نوشته ها
    725
    امتیاز
    3,175
    سطح
    34
    Points: 3,175, Level: 34
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,056

    تشکرشده 2,054 در 617 پست

    Rep Power
    86
    Array

    RE: ازتون خواهش می‌کنم کمکم کنید، دیگه خسته شدم

    فکر سارا بانو عالیه!!!

    هشت ماه ندیدشون، بشه هشت ماه و یک روز.

    شما تو ایران دانشگاه نرفتید که بدونید این استرس کنکور و دانشگاه و امتحان تو ایران چه مدلیه. یه مدل خاصیه. اصلا با خارج از ایران قابل قیاس نیست. حتی یه امتحان معمولیش اینقد به آدم استرس وارد می کنند که نگو. ایشون

    اون شب اصلا خونه برادر شوهرتون هم نرید.
    برید خونه ی یکی از اقوام یا دوستانتون یا حتی هتل. از فرودگاه آژانس بگیر برو هتل.
    فقط یک شبه. سخت نیست. باور کن.

  5. 9 کاربر از پست مفید بهشت تشکرکرده اند .

    بهشت (شنبه 23 بهمن 89)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مرداد 91 [ 03:14]
    تاریخ عضویت
    1389-7-26
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,417
    سطح
    36
    Points: 3,417, Level: 36
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 88 پست

    Rep Power
    26
    Array

    RE: ازتون خواهش می‌کنم کمکم کنید، دیگه خسته شدم

    از سارا بانو عزیزم و بهشت عزیز ممنونم که سریع رهنماییم کردین

    به خدا کلی‌ دلم آروم گرفت.:

    الان بهش زنگ زدم که اینو بگم چون می‌دونم این موقهٔ صبح بیدار هست، اما گوشی رو جواب نداد، بهش اس‌ام‌اس دادم که بره ایمیلش رو چک کنه...

    تو ایمیل همون حرفای که سارا بانو زد رو گفتم...نمیدونم قبول کنه یا نه

    امشب واقعا دلم شکست با حرفش، به خودم گفتم دیدی آزاده اینقدر این ۸ ماه طول کشیده و شوهرت حواسش به درسش بوده که اصلا نه دلش تنگ شده برات نه مشتاق دیدنت هست که اینقدر راحت بهت میگه برو تو یکی‌ از اتاقا بگیر بخواب :(




    بازم ممنونم از هر دوی شما

  7. 6 کاربر از پست مفید azadehh_mm تشکرکرده اند .

    azadehh_mm (دوشنبه 25 بهمن 89)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: ازتون خواهش می‌کنم کمکم کنید، دیگه خسته شدم

    سلام:

    نه عزیزم ..من شرایط ایشون درک می کنم و مطمئن باش خیلی هم دلش می خواد تو رو ببینه ..شک نکن...حتی یک ذره..اصلا هم دلت نشکنه..اونم برای آینده شما دو تا داره درس می خونه که بره تخصص..پس براش دعا کن و بهش روحیه بده..
    بعد من نفهیدم چی براش گفتی...بهش نگفتی که میرم هتل؟؟؟ این جوری خرابکاری مشه و ممکنه ناراحت بشه ها...
    باید قشنگ می گفتی با یک لحن خیلی عاشقانه..زود بیا بگو ببینیم دکتر چی جواب داد تو چی گفتی؟؟؟

  9. 5 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (یکشنبه 24 بهمن 89)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مرداد 91 [ 03:14]
    تاریخ عضویت
    1389-7-26
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,417
    سطح
    36
    Points: 3,417, Level: 36
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 88 پست

    Rep Power
    26
    Array

    RE: ازتون خواهش می‌کنم کمکم کنید، دیگه خسته شدم

    سلام سارا بانو

    نه نگفتم میرم هتل، چون ناراحت میشد اگر اینو می‌گفتم..

    براش نوشتم، همسری جان من یه فکری دارم (منظورم همون فکر شما بود سارا بانو ) اگر اجازه بدی من اون شبی‌ که می‌رسم برم خونه عمه.. فردا صبح که تو میری سر امتحان فرداش دیگه میرم خونه برادرت (اینو گفتم که بعدش برم انجایی که امتحان داره سورپرایز بشه!!!) دیگه گفتم، می‌دونم خیلی‌ بد موقع دارم میام، معذرت می‌خوام که اینجوری شده، اجازه بده برم خونه عمه چون نمی‌خوام با اومدنم ذهنت بهم بریزه، فکر من اصلا نکن چون درک می‌کنم و اصلا هم ناراحت نمیشم....



    اینارو نوشتم براش یه خود هم قربونو صادق چاشنیش کردم . ولی‌ جوابی‌ بهم نداده هنوز...

  11. 6 کاربر از پست مفید azadehh_mm تشکرکرده اند .

    azadehh_mm (شنبه 23 بهمن 89)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آذر 91 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1389-8-28
    نوشته ها
    725
    امتیاز
    3,175
    سطح
    34
    Points: 3,175, Level: 34
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,056

    تشکرشده 2,054 در 617 پست

    Rep Power
    86
    Array

    RE: ازتون خواهش می‌کنم کمکم کنید، دیگه خسته شدم

    خب شاید هنوز ای میلش را چک نکرده. مخصوصا که موقع امتحان است و ...

    من اگه گفتم هتل برای این بود که گفتم شاید جز برادر شوهرتان کسی را در آن شهر نداشته باشید. اگر عمه خانوم هستند که چه بهتر.

  13. 2 کاربر از پست مفید بهشت تشکرکرده اند .

    بهشت (دوشنبه 25 بهمن 89)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مرداد 91 [ 03:14]
    تاریخ عضویت
    1389-7-26
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,417
    سطح
    36
    Points: 3,417, Level: 36
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 88 پست

    Rep Power
    26
    Array

    RE: ازتون خواهش می‌کنم کمکم کنید، دیگه خسته شدم

    رفتم یه سرک به ایمیلش زدم ایمیلم رو چک کرده بود، اما نمیدونم چرا جواب نداده بود.



    آخه دقیقا من همین حرف سارا بانو رو حدود ۳-۴ هفته پیش بهش گفتم، ولی‌ گفت نه..

    فکر کنم توی ۲راه مونده،،، نه می‌تونه به خودش اجازه بده که برم خونه کس دیگهٔ نه اینکه می‌تونه با من باشه اون شب..

  15. 3 کاربر از پست مفید azadehh_mm تشکرکرده اند .

    azadehh_mm (سه شنبه 26 بهمن 89)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مرداد 91 [ 03:14]
    تاریخ عضویت
    1389-7-26
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,417
    سطح
    36
    Points: 3,417, Level: 36
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 88 پست

    Rep Power
    26
    Array

    RE: ازتون خواهش می‌کنم کمکم کنید، دیگه خسته شدم

    اومدم آخرین پست رو بزنم.

    دیدم شوهرم جواب ایمیلم رو نداد خودم زنگ زدم که سوال کنم، گفت نه خودم میام دنبالت..

    خوشحال شدم، با ایمیل که زدم بهش (با کمک سارا بانو و بهشت عزیز) فهمیده که خودم هم چندان خوشحال نیستم که شب امتحانش می‌رسم،، شاید دیده خوب درکش کردم و پشیمون شده که خودش بیاد دنبالم..



    ممنونم از همتون، اللخصوص این سایت همدردی که مکانی شده برای حال مشکلات

  17. 5 کاربر از پست مفید azadehh_mm تشکرکرده اند .

    azadehh_mm (سه شنبه 26 بهمن 89)

  18. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: ازتون خواهش می‌کنم کمکم کنید، دیگه خسته شدم

    سلام:

    آفرین دقیقا به هدف زدی..
    من مطمئن بودم که همسر شما قبول نمی کنه و دقیقا شما با نشان دادن درکتون به نتیجه رسیدید..
    مردها اصولا این طور هستند..اول یک نظر می دهند تا ببینن برخورد شما چیه ..اگر شما اون ناراحتی ها رو بهشون نشون می دادید تمام دلپذیری اون شبو خراب می کردید و شاید اون مجبوری دنبالت میومد ولی دلخوش نبود ولی الان چون دیده شما درکش کردید با طیب خاطر میاد دنبالتون..
    فقط عزیزم مواظب باش این درکو ادامه بدی..اون شب سریع باهاش برو خونه و بذار راحت بخوابه و بهش فشاری از هیچ نظر عاطفی و جسمی وارد نکن..مواظب باش کسی هم به خاطر شما مهمونی نده که تمرکزش بهم بخوره .بذار زود بخوابه و راحت بخوابه..صبح زودتر پاشو برشا یک صبحانه خوب آماده کن و با یک بوسه بفرستش سر امتحان تا اون با تمرکز بهترین امتحان رو بده و بعدا ها از شما ممنون باشه..
    موفق باشی...
    به ایران هم خوش آمدی عزیزم..

  19. 6 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (سه شنبه 26 بهمن 89)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. در مورد ادامه زندگی ازتون راهکار میخام
    توسط samanft در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 03 آذر 94, 06:23
  2. دوستاى گلم ممنونم ازتون... رفتم مشاوره.
    توسط yektaa2013 در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 آذر 92, 11:21
  3. ازتون میخوام کمکم کنید خیلی زود خیلی
    توسط nosh nosh در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 18 خرداد 92, 11:22
  4. +خانما شما چیکار کردید پسرا میترسن حتی ازتون خواستگاری کنن
    توسط iman_1362 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 19 مرداد 87, 20:24

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.