سلام، همونطور که توی تایپکهای قبلی گفتم یه سری مشکلات با شوهرم داشتم که خدا رو شکر در حال بهبود هست...
حالا چی شده که این تایپک رو درست کردم دوباره بهتون میگم..!
من قرار هست ۲۶ بهمن برم ایران پیش شوهرم اونم بد از ۸ماه دوری. این ۸ماه دوری رو خودش خواسته بود از من، بخاطر اینکه بشینه درس بخونه، منم قبول کردم...
گفت زنگ نزن زیاد، منم زنگم رو کمتر کردم. گفت نیا ایران تو این مدت، منم پا گذشتم روی دلم و نرفتم هرچند که خیلیی دلم براش تنگ شده بود...
حدود ۴۰-۴۵ روز پیش بهم ایمیل داد گفت برات یه سورپرایز دارم میتونی ۱ هفته قبل از امتحانم بلیط بگیری بیعی ایران..
منم خوشحال شدم،گفتم حتما دلش تنگ شده که اینو خواسته از من..
من هم رفتم دنبال بلیط گرفتن ،هرچی گشتم پیدا نکردم واسه یک هفته قبل از امتحان تا اینکه یه دونه پیدا کردم واسه ۱روز قبل از امتحانش.
حالا،،،هی بهم میگه خیلیییی بد موقع داری میای،،، میگم ساعت ۱۰ شب میرسم ایران،،،، میگه به احتمال زیاد من نمیام دنبالت،،،، امشب بهش گفتم حتما هروقت هم اومدم خونه تو اتاقت نباید بیام میدونید چی گفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفت شاید خوابیده باشم، اگر دیدی خوابیدم بیدارم نکن، بگیر یه جا بخواب خودت :((( اعصابم خورده به خدا
آبروم پیش جاری و برادر شوهر میره اگر اینکارو بخواد بکنه.. آخه شوهرم تو خونهٔ برادرش داره درس میخونه
تورو خدا یکم آرومم کنید.. بغض تو گلوم گیر کرده، نه نای گریه کردن دارم نه خوشی کردن
من اینهمه ذوق و شوق دارم،، اما اون اسلااان. بد از ۸ ماه میخواد منو ببین اونم اینجوریییی
از دست این مرد نمیدونم دیگه چیکار کنم :((((
علاقه مندی ها (Bookmarks)