سلام. حدود 2ساله که ازدواج کردم. مادر و خواهر شوهرم در تمام مسائل زندگیمان دخالت میکنند. وشدیدا روی رفتار و لباس پوشیدن و خلاصه همه کار من حساسن.
از دو ماه بعد از عقدم این رفتار هاشون شروع شد .طوری بود که جلوی خوانواده ام از هدایایی که اقوام برایمان اورده بودند مثلا محترمانه انتقاد می کردنددیگه چه برسه به خودم.
این دو ساله واقعا از کاراشون دارم دیوونه میشم. از هر کلام من حرف در میارن .
اوایل هر وقت انتقادی داشتن به خونمون میومدن و به پدر و مادرم گله می کردند. مگه یه آدم چه قدر بدی می تونه داشته باشه که براش حرف در بیارن؟و همیشه بهم میگن تو اون عروسی نبودی که ما می خواستیم.در صورتی که خودشون من رو انتخاب کردند. البته اینم بگم که وقتی باهام خوبن همش هوای من رو دارن و بهم محبت میکنند وحتی طاقت دوری من رو ندارند ولی خدا نکنه باهام بد بشن به خونم تشنه می شن. دلشون می خواد من فقط به سازشون برقصم. اما هر کس برای زندگیش یه معیار و ارزشی داره .:(
مثلا این اواخر: نوبت خونه مادرشوهرم بود که برم و یکهفته اونجا بمونم.(آخه باهام کاری کردن که حتما باید یک هفته اونجا بمونم وگرنه مادرشوهرم بهونه در میاره و دوباره یه دعوای دیگه که چرا خیلی خونه ما نمیای)از صبح چند بار زنگ زدم که اطلاع بدم که جوابم رو نمیدادند من هم شک کردم و به همسرم گفتم .ایشون هم طبق معمول گفت من اطلاعی ندارم. تا اینکه شب بود تماس گرفتم مادر شوهرم گوشی رو برداشت وخیلی سنگین جوابم رو داد وگفت: صلاح ندونستم جواب بدم( البته با لحن قهر)من هم که شوکه شده بودم گفتم :مزاحم نمیشم و بعدا تماس میگیرم.)آخر شب مادر شوهرم تماس گرفت وگفت :اون موقع نمی تونستم حرف بزنم.چرا زنگ نزدی ؟ من هم که حالم به خاطر رفتار زشتشون بد بود گفتم: دیدم شما صلاح ندونستید جواب بدید گذاشتم تا هر وقت صلاح دونستید خودتون تماس بگیرید( البته با لحن محترمانه)
بعدا فهمیدم دلشون از دستم پر بوده و ناراحتن از اینکه من از رفتارشون ناراحتم.
من با این خانواده حساس و بی منطق که تو این مدت حرمت برای من نگذاشتن چه کار کنم؟واقعا از دستشون عصبی و پرخاشگر شدم.تازه جدیدا بهم میگن اخلاق نداری .آخه اشتباهاتشون رو نمیبینن وفقط من رو مقصر می دونن و مرتب بهم بی احترامی می کنن. دیگه خسته شدم لطفا کمکم کنید.....
متشکرم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)