RE: آيا از طلاق گرفتن پشيمانيد ؟
سلام دوستای گلم
من هم دو سال است که از همسرم بنا به تقاضای خودش جدا شدم منهم عاشق همسرم بودم و دلیل اصرار او برای جدایی رو نمی دونستم به همین دلیل خیلی بهم سخت گذشت حضانت دخترم رو با بخشیدن حق و حقوقم گرفتم اوائل خیلی برام سخت بود چون همسرم نخواست حتی بعد از جدائی دخترم رو ببینه و این ضربه خیلی سختی برای ما بود بارها مثل یک فیلم سینمائی زندگی 13 ساله ام جلوی چشمم بود و هرچقدر فکر می کردم میدیدم من هیچ بدی ای در حق اون نکرده بودم و جالب اینجا بود که حتی زمان جدائی و بعد از اون همسرم همه جا می گفت من یک زن کامل هستم اما اون نمی تونه با من زندگی کنه و اینکه ازدواج ما تحمیلی بوده ( یعنی من ایشون رو محبور به ازدواج کردم ) در حالیکه اصلا اینطور نبود و ازدواج ما سنتی بود و نه از نوع دوستی و یا رابطه عاشقانه انچنانی
در هر جال اوائل به دور از خانواده مدت یکسال با دخترم تنها زندگی کردم و چون نفقه دخترم بسیار بسیار ناچیز بود هیچ کمکی به زندگیمون نمی کرد اما من با روجیه داغون سعی می کردم لحظات خوبی برای دخترم رقم بزنم
خدا هیچوقت تنهام نذاشت من کلا ادمی بودم و هستم که هیچوقت نفرین نمی کنم اون موقع اما انقدر از دست شوهرم و علت نامعلوم جدائیم ناراحت و عصبی بودم که نفرینش کردم ( هرچند الان می فهمم کارم اشتباه بوده ) بعد از یکسال برگشتم پیش خانواده ام الان روزهای بهتری دارم و علت جدائیمون هم برام مشخص شد الان تازه فهمیدم علت اینکه همسرم مصر به جدائی بود اعتیادش بود و چون میدونست اگر من بفهمم غرورش خرد میشه به خاطر همین قبل از اینکه من متوجه اعتیادش بشم خودش از من جدا شد و بعد هم نخواست دخترم رو ببینه تا وابستگی براش ایجاد نشه و به قولی دو هوائه نشه
الان شکر خدا روزهای خوبی دارم اما اگر همسرم هم برگزده حاضر نیستم به زندگی با اون ادامه بدم
من و دخترم تا حدودی به این شرایط عادت کردیم خیلی سخت بود واقعا طاقت فرسا بود اما بالاخره اون دوران تموم شد
من فهمیدم اون لیاقت داشتن یک زن خوب و فرزند خوب و زندگی توام با ارامش رو نداشت به قول چارلی چاپلین :
دخترم اگر روزی تنهایت گذاشتند بدان با تو بودن لیاقت میخواهد .
من توکلم به خداست و خیلی خیلی خوشحالم که از اون زندگی بنا به خواست همسرم جدا شدم و به نسبت روزهائی که با اون زندگی می کردم خوشحالتر هستم
من توی اون زندگی هویت - شخصیت و عزت نفسم رو از دست داده بودم و الان به مرور دارم همه اون ها رو به دست میارم
من اصلا پیشمون نیستم و چه بسا که شاکرم و اصلا هم عذاب وجدان ندارم ولی میدونم شوهرم بنا به گفته خودش شبها از عذاب وجدان خواب نداره و بارها و بارها از خواب بیدار میشه و تا صبح حسرت یه خواب راحت رو می خوره
اما من موجودی عزیز دارم که همه تلاشم رو برای تربیت بهترش می کنم و همه امیدم برای ادامه زندگیست چه بسا که اگر دخترم نبود در اون شرایط دشوار شاید افکار مسمومی مثل خودکشی رو به مرجله انجام می رسوندم
خوشحالم که از اون زندگی جهنمی راحت شدم الان تنها مشکلم مسائل مالی است و این مسائل رو همه دارند نه فقط زن مطلقه ای مثل من
اما ارامش چیزیه که واقعا تازه الان دارم طعمش رو می چشم روزهائی که با دخترم میریم بیرون واقعا بهترین لحظات زندگی منه و خیلی خوشحال می شم و از ته قلبم از خدا تشکر میکنم چون اگر با همسرم زندگی می کردم مطمئنم که این لجظات رو نداشتم
برای همه دوستانی که در شرف طلاق هستند اول از همه می خوام خوب فکر کنند و ببینند ایا راهی بوده که دربهتر کردن زندگیشون امتحانش نکرده باشند و اگر جوابشون منفی بود بعد اقدام به طلاق کنند تا بعد از طلاق عذاب وجدانی مثل عذاب وجوان همسرم گریبانشون رو نگیره
[size=large]حتي اگر تنهاترين تنهايان هم شوم باز هم خدا هست او جانشين تمام نداشته هاي من است .[align=center][/align][/size]
علاقه مندی ها (Bookmarks)