سلام من آزاده هستم 29 ساله دانشجو سال آخر ادبیات انگلیسی
قبل از ازدواج بعضی وقتا علائمی از بداخلاقی تو شوهرم میدیدم اما اون موقع باور نمبکردم اینجوری باشه یا تا این حد باشه
بد دهنی از وقتی شروع شد که عقد کردیم
کتک از همون روزای اول ازدواج
تا حدی که به خودش جرات میداد وقتی که مریض بودم با کمربند به من حمله کنه
متاسفانه بدلیل اینکه من خودم انتخاب کرده بودم هیچوقت کسی ازمن نمیدونست که چی میکشم و چون من دیر دانشگاه رفتم و هنوز به استقلال مالی نرسیدم و در کل می ترسیدم
اونم از ترس من سوء استفاده میکرد
به هر بهانه ای فحش کتک
رفت و آمد با دوست
جالب اینجاست که زود فراموش میکرد
هدیه پول معذرت خواهی
با اینا می خواست جبران کنه
همیشه بخودم می گفتم من یه روزی جدا می شم
تا امسال که دیگه طاقت نیوردم همرو از همه چی با خبر کردم
جالب اینجا بود بابام اینا اول میگفتن چرا زودتر نگفتی. بابام میگفت ما هواتو داریم
خلاصه بعد کلی خواهشو تمنا و قول و وعده برگشتم
اما مگه چقدر تونست خودشو کنترل کنه
کم کم شروع شد
تا الان که دارم سعی میکنم رو پای خودم وایسم البته هنوز کار مناسبی پیدا نکردم
الان دیگه باوجود مخالفت های او بهش گفتم نه اون لا من کار داشته باشه نه من به اون
فقط نمیدونم کی میتونم جدا شم
چطور پدر مادرم قانع کنم
اونا میگن نمیتونن با این مساله کنار بیان
من دیگه خستم
داغونم
نمیخوام بااهاش خوب باشم
نمیدونم چکار کنم
کاش طلاق گرفتن راحت بود
علاقه مندی ها (Bookmarks)