[size=medium]سلام.حدود 4 سال با همسرم دوست بودم و یکی دو سالی خیلی صمیمی شدیم که اون من و با خانوادش بیشتر آشنا کرد و رفت و آمد من و ارتباطم با آنها بیشتر شد.مهدی 3 سالی میشد که حشیش میکشید و چند بار هم شیشه کشیده بود.از وقتی من متوجه این موضوع شدم اونو وادار به ترک کردم و در آخر هم موفق شدم.یک سالی میشه که لب به هیچ چیز نزده.به هر حال این روزا گذشت و ما تصمیم به ازدواج گرفتیم .و الان 4 ماهی هست که نامزدیم.ما خیلی با هم صمیمی و مهربان بودیم طوری که همه مخالف بودن ولی وقتی مارو میدیدند که چقدر به هم علاقه داریم سریع همه کارا ردیف شد و ما نامزد کردیم.یه یه ماهی میشه که خیلی اذیتم میکنه و دوست داره حرص منو در بیاره و اشک بریزم.یه جورایی منم نسبت به خودش سرد کرده و الان شاید علاقه من به اون 20% و شایدم کمتر شده.خمش دعوا میکنیم و زندگی برامون تلخ شده.تصمیم به جدایی گرفتیم ولی هیچ کدوممون نصف روز هم طاقت نیاوردیم.ما عاشق هم بودیم.مخصوصا من هیچی براش کم نذاشتم و با هاش کنار اومدم و کمکش کردم .ولی این جواب زحمتام نیست.ممن به خاطرش خیلی سختی کشیدم و خورد و تحقیر شدم ولی به خاطر علاقم بهش هیچی نگفتم.حالا شما میگید من چی کار کنم که احساسم بهش مثل قبل بشه و دوباره بهش علاقمند بشم و دوباره زندگی اروم و سرشار از عشق و دوست داشتن داشنه باشیم.کمکم کنید.دیگه هیچ حسی نسبت بهش ندارم خیلی سردم کرده.کمکم کنید سریعتر.خواهش میکنم [/size]