با سلام به همه ي شما دوستاي گلم
تورو خدا يه كم منو راهنمائي كنين كمكم كنين ديگه از اينكه باهام اينطوري رفتار بشه و بهم توهين بشه شخصيتم له بشه خسته شدم
من نسيم هستم 26 ساله دانشجو و شاغل ، حدود يكساله با همسرم دوران عقد رو سپري ميكنيم بينهايت دوستش دارم واقعا عاشقش هستم از اينكه باهام قهر كنه ديوونه ميشم ، همسرم ميدونه كه من چقدر دوستش دارم حتي از اين علاقه ي شديد من براي خواهراش هم تعريف كرده بهم ميگه اگه من يك روز باهات حرف نزنم تو دق ميكني از غصه ، با هر جروبحث كوچيكي باهام داعوا و قهر ميكنه ، چند روز پيش با مامانم قرار داشتم كه بعد از اينكه كارم تموم شد با هم بريم بيرون ، با همسرم تماس گرفتم و موضوع رو بهش گفتم طبق معمول هميشه گفتش كه هروقت رسيدي پيش مامانت با گوشي مامان يا بهم زنگ بزن يا اس بده ، از شانس بد من اون روز ايرانسل ها آنتن نميدادن و كلشون قطع شده بودن و من نتونستم نه با گوشي خودم و نه گوشي مامان تماس بگيرم ، اون روز توي خيابون اضطراب داشتم كه چي ميشه ولي به مامانم چيزي نميگفتم فقط ميگفتم بدو سريع بريم خونه كه الان همسرم نگران ميشه ، رفتيم خونه و سريع به همسرم زنگ زدم و موضوع رو براش تعريف كردم ، چون ايرانسل ها قطع شده بودن هر چي به گوشيم زنگ زده بود گفته بود خاموشه گوشي مامان هم در دسترس نبوده ، شروع كرد به داد و بيداد كه تو دروغ گفتي با مامانت نبودي زود باش بگو كجا بودي كه گوشيت رو خاموش كردي ، واقعا با حرفاش داغونم كرد ، الانم سه روزه كه اصلا بهم نه زنگي زده نه پيامي داده فقط همون روز بهم پيام داد كه تو يه دروغگويي و ديگه همسر من نيستي ، خواهش ميكنم بگين چيكار كنم ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)