به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 خرداد 94 [ 15:44]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    3,332
    سطح
    35
    Points: 3,332, Level: 35
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اختلاف طبقاتی

    به نام خدا...
    دختری هستم 20 ساله که یک هفته بیشتر از ازدواجم نگذشته...
    پدرم عراقیه و مادرم ایرانی...(کرد)...پدرم اولین مجاهد عراقیی بوده که قبل از اینکه جنگ 9 ساله ایران و عراق شروع بشه به ایران میاد و پا به پای ایرانیها علیه وطنش و نظام بعث میجنگه...من تا 11 سالگی ایران بودم و الان استرالیا زنگی میکنم....
    یک سال پیش پسری با من تماس گرفت و گفت من رو تو دانشگاه دیده( من اینجا حجاب میپوشم و کاملا معتقد هستم) و شمارمو از یکی از همکلاسیهام گرفته و خیلی دوست داره با هم بیشتر با من و خانوادم اشنا بشه که اگه خدا بخواد با هم ازدواج کنیم....خب طبیعتا اولین بار اعتماد به همچین شخصی برام سخت بود...و یکم طول کشید که بهش اعتماد کنم و با خانوادم در میون بزارم...
    خلاصه ایشون بیشتر با من اشنا شد و بعد از 1 ماه به خاستگاری من اومد....
    ( در ضمن پدر ایشون دیپلومات هست و خیلی نظامی...در کل خانواده خیلی محترم و با ایمانی هستن)
    همون اوایل به خاطر بد بینیهایی که بعضی ایرانیها به عراقی ها یا کلا عربها دارن باهاش صحبت کردم و مطمئن شدم که مشکلی با این قضیه نداشته باشه....اون هم خیلی مصبت گفت که این چیزها براش مهم نیست...چون مهمتر از همه عقایدمونه که با هم مشترکه...و چه اشکالی داره که ادم با یه فرهنگ دیگه اشنا بشه....
    خب وضع مالی ما در مقابل اونها تعریف چندانی نداره...تا 6 ماهی که ما با هم نامزد بودیم هیچ وقت هیچ انتقادی از من یا خانوادم...( ملیتم...فرهنگم....یا وضع مالی پدرم ) نکرد...بحثمون میشد...سر تحصیلات من...اون دوست داره من رشتمو عوض کنم..چیزی بخونم که توش پول زیادی باشه....حتی اگه من بهش علاقه ای نداشته باشم....
    تو این مدت خیلی به هم علاقه مند شدیم...ولی متاسفانه بعضی وقتها رفتار بچگانی از خودش نشون میداد....
    مثلا به من میگه اگه بریم ایران باید بینیتو عمل کنی ولی خرجشو خودت باید کار کنی و در بیاری....یا مثلا چون شما رسم ندارین جهاز بدین (خانواده ها درمورد این مسائل حرف زدن و به تفاهم کامل رسیدن!!) هر طوری که بود باید زندگی کنی....و بابت هر وسیله ای که میخره یه تیکه میپرونه......البته من اصلا ادم مادیی نیستم...و تاحالا اصصصصصصصصصصصلا بابت وضع زندگیمون ( با اینکه خانواده اون ادمهای متمکنی هستن ) شکایتی نداشتم....و خواستم که ما روی پای خودمون وایسیم....
    این همه به کنار....
    بعد از ازدواجون یه چیزهای جدیدتری هم دیدم.... چون ما تو یه شهر دیگه زندگی میکنیم....اومدیم دیدن خانوادم ( و البته انجام چند کار اداری ) که 3 ساعتی از ما دور هستن....که بیشتر ایشون راغب بودن بیان....
    توی راه پرنده ای که داره توی ماشین ازاد گذاشته بود....
    چون از پرنده میترسم التماسش کردم که اونو بزاره تو قفسش و اون هم همش سرم داد میزد که بتمرگ تو ماشین....و خلاصه هرچی تو دهنش بود بهم گفت....چون از پرنده میترسم...!!!! هیچ حوابی بهش ندادم تا اخر راه....اون هم برای خودش فوش میداد و حرف میزد...تا بعد از یکمی سکوت..دستمو بوسید و ازم معذرت خواهی کرد.....منم که بخشیدمو چیزی نگفتم....( با اینکه رفتارش برام واقعا عجیب بود...!!!)
    تو این چند روزی که اینجا هستیم زندگی رو به کامم جهنم کرده....
    با اینکه خانوادم کمال احترامو بهش دارن....کمترین شوخیی بهش بر میخوره...و همش عرب بودنمو تو سرم میکوبه... و نداریه پدرم....
    همش شک داره که من پشت سرش با خانوادم حرف میزنم...با اینکه به خدا اصلا اینطور نیست و من بیشتر وقت رو با خودش سپری میکنم....
    همش از خانوادم بد میگه...مخصوصا مادرم که از همه چی برام عزیزتره....خیلی بد باهام رفتار میکنه...شبا میگه تو اتاق نخواب من با تو میخوام زیر یه سقف باشم.....
    شب اگه دیر میکنه بهش اس ام اس میدم زنگ میزنه و دادو بیدار میکنه که چته؟؟؟چرا شلوغش میکنی....
    طوری که احساس میکنم حق ندارم نگرانش باشم...
    این چند روز رو تحمل کردم...فقط به خاطر اینکه نمیخوام پیش خانوادم ابرو ریزی بشه...و اونها فکر کنن ادم نمک نشناسیه.....
    اون تنها خانوادش رو قبول داره...و همه مخصوصا خانواده من و فامیلهامون به نظر اون حمال به نظر میایم...( حرفی که خودش میزنه)....
    نمیدونم چه کار کنم....
    ایا با کسی که همه چیز رو مادی نگاه میکنه و من رو به خاطر ملیت و وضع اقتصادی پدرم تحقیر میکنه ساختن فایده ای داره؟؟....
    خیلی سعی کردم باهاش منطقی صحبت کنم....خیلی سعی کردم بهش بفهمونم این حرفها نباید بینمون باشه....خیلی سعی کردم همه چیز رو با مهربون بودن و محبت کردن تموم کنم...ولی اون بدتر مثل کلفتها باهام رفتار میکنه و میگه لیاقت نداری......
    چه کنم؟؟؟؟
    ( خیلی خلاصه کردم)

  2. کاربر روبرو از پست مفید assal_1369 تشکرکرده است .

    assal_1369 (یکشنبه 26 دی 89)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 91 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    4,847
    سطح
    44
    Points: 4,847, Level: 44
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,967

    تشکرشده 1,971 در 570 پست

    Rep Power
    80
    Array

    RE: اختلاف طبقاتی

    سلام عسل عزیزم ، خوش اومدی
    گلم همسرت ایرانیه؟
    عزیزم چه مدت وقت گذاشتید واسه شناخت همدیگه؟بجز 6 ماهی که عقد بودید
    رشته تحصیلیت چیزیه که به خودت مربوطه نه اون .حتی پدر و مادر هم نمیتونن اینو به فرزندشون تحمیل کنن!معیارش برای انتخاب تو چی بود؟
    مگه قبلا در مورد وضع اقتصادی تون اطلاع نداشت؟

  4. 2 کاربر از پست مفید فرانک1389 تشکرکرده اند .

    فرانک1389 (دوشنبه 27 دی 89)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 خرداد 94 [ 15:44]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    3,332
    سطح
    35
    Points: 3,332, Level: 35
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف طبقاتی

    سلام...مرسی از پاسختون...
    بله همسرم ایرانیه...و قبلا از همه چی مطلع بود...
    معیارش این بود که هر 2مون مسلمونیم.....ما روی هم دیگه 9 ماه با هم اشنایی داشتیم....

    یعنی همه چی خیلی خوب بود...با هم تفاهم داشتیم...هر چی تو این مدت بهش میگفتم که خب این دوره برای اشناییه...اگه دوست داری بیشتر بگی اگه از من توقعی داری بگو...میگفت نه...من 100% راضیم........
    این اواخر خیییییلی به رشته تحصیلیه من گیر میداد....
    حرف جدید دیشبش هم اینه که اگه رفتیم ایران (قراره بریم ایران تا 6 ماه دیگه) من پول بلیط تورو ندارم بدم و بگو مادرت بده....
    اخه چی بگم؟؟؟

    راستی اینم بگم...
    میگه اگه این رشتتو میخوای ادامه بدی بده...ولی اگه بعد از اون نتونستی یه شغل خوب گیر بیاری...اونوقت من جوابنو میدم...

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 02 بهمن 89 [ 12:56]
    تاریخ عضویت
    1389-10-05
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    1,971
    سطح
    26
    Points: 1,971, Level: 26
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 76 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف طبقاتی

    ایشون چند سالشون هست ؟
    شغلشون چیه؟فقط معیارش مسلمون بودن بود!!!!!!
    رشته شما مگه چیه ؟

  7. 2 کاربر از پست مفید تداعی تشکرکرده اند .

    تداعی (سه شنبه 28 دی 89)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 91 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    4,847
    سطح
    44
    Points: 4,847, Level: 44
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,967

    تشکرشده 1,971 در 570 پست

    Rep Power
    80
    Array

    RE: اختلاف طبقاتی

    سلام عسل
    راستش نمیدونم چی بگم .
    فقط ای کاش زمان بیشتری رو بر ای شناخت میذاشتید.6 ماهش که عقد بودید و کار از کار گذشته .منظورم قبل از عقده!
    زمان خیلی چیزها رو عوض میکنه و باعث میشه خواه ناخواه طرفت تو موقعیتهایی قرار بگیره که مجبور باشه
    عکس العمل واقعیشو نشون بده!

    خیلی عجیبه ! کسی که مادیات انقدر براش مهمه که حتی به رشته تحصیلی تو گیر میده چرا از اول که وضع مالی و رشته تو رو میدونست چیزی نگفته ؟

    یه سوال : هنوز بهت نگفته چطوری شماره تو رو گیر آورده بود و بهت زنگ زده بود ؟
    کسی تو رو معرفی کرده بود ؟

    اما حالا کاریه که شده و به راحتی هم نمیشه زندگی رو رها کرد

    دوستان عزیز شما هم نظری بدید

  9. کاربر روبرو از پست مفید فرانک1389 تشکرکرده است .

    فرانک1389 (دوشنبه 27 دی 89)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: اختلاف طبقاتی

    تا حالا باهاش خیلی آروم صحبت کردی در این زمینه ؟ بهش گفتی که من انتخاب خودت بودم حالا نباید سر یه موضوع بی اهمیت مثل پوی زندگی رو به کام هردوتامون تلخ کنیم.
    گفتی؟ شاید ما مثل شما وضع اقتصادی آنچنانی نداشته باشیم اما همه چی پول نیست پس مسلمون بودن ما نجابت من و... چی میشه؟
    قبول دارم وضع اقتصادی پایین تر شاید یه خورده خیلی مناسب نباشه اما میتونست این کمبود در زمینه های خیلی مهمتری باشه مثل ایمان اعتقاد اخلاق.
    به نظر خیلی هااین چیزا مهمه اما قبل از ازدواج باید فکرشو میکرد.
    باهاش خیلی مهربون برخورد کن و بهش برس. اما وقتی سر این مسایل بهت توهین میکنه ناراحتیتو نشون بده البته بازم با آرامش تا متوجه بشه که از این حرفاش ناراحت میشی نه اینکه به کار اشتباهش پی نبره.
    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  11. کاربر روبرو از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده است .

    آفتاب همدرد (دوشنبه 27 دی 89)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 خرداد 94 [ 15:44]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    3,332
    سطح
    35
    Points: 3,332, Level: 35
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف طبقاتی

    ممنون از راهنماییهاتون...واقعا لطف میکنید که وقت میزارید....
    مینا جان من کلا همیشه وقتی مشکلی بینمون پیش بیاد با ارامش با اون صحبت میکنم...البته خیلی طول میکشه که نرم بشه...ولی بعدش به اشتباهش پی میبره و معذرت خواهی میکنه.....تو این یک هفته ای هم که با هم زندگی کردیم خیلی خوب بود...خیلی....ولی همین که یاد رشته تحصیلیه من میوفته دوباره شروع میکنه به گله و تهدید کردن.....
    تداعی اون 25 سالشه فارغ التحصیل رشته مهندسی مخابرات....از بهترین دانشگاه استرالیا....که الان هم داره شروع میکنه فوق لیساتسشو بخونه...
    من هم دانشجوی سال دوم جامعه شناسیم.....که به رشتم هم خیلی علاقه دارم...
    معیارهامون هم فقط مسلمونی نبود.....خب سن مناسب بود...ار لحاظ اعتقادی هیچ مشکلی با هم نداریم....مادرشون از ایران اومد و با خانوادم اشنا شد...و خلاصه هم دیگرو پسندیدیم.....یعنی هیچ مشکلی نداشتیم....به نظر من مشکل شاید اختلافاتی بود که الان داره بهش گیر میده...ولی وقتی میمیدم اصلا بهشون اهمیت نمیده و مهم براش منم و چیز دیگه ای فکر کردم ادم متواضعیه....
    تو این چند روزی که خونه خانوادم هستم خیییییییییلی بهم توهین کرد...خیلی ارذیتم کرد...جالب اینجاست که 2 روزه خونمون غذا نمیخوره به جز اب....واقعا نمیدونم مشکل چیه...جلوی خانوادم خیلی عادی برخورد میکنه...ولی همینی که منو تنها تو اتاق ببینه رفتارش عو

    رفتارشو عوض میکنه...و میگه تو لیاقت نداری...رفتار من هم عوض نمیشه...ما به خاطر کارهای اداری اومدیم اینجا و مهم تر از همه کار انتقال دانشگاه من.....که دیشب با همون بد رفتاری برگشت گفت جمع کن فردا بریم....گفتم من کارهای دانشگاهم مونده...تو دوست داری برو....من کارمو بکنم یکی دو روزه برمیگردم...کارمو نمیتونم عقب بندازم....اونم موافقت کرد...ولی شب دوباره شروع کرد...که ما لقمه دهن هم نبودیم و من همین که اومدم خواستگاریت و وضع زندگیتو دیدم خواستم تموم کنم...وقتی بهش میگم چرا تموم نکردی میگه تو با من تماس گرفتی....با ایتکه به خداااااااااااا اینطوری نبوده.....عین مجنونا شده بود و چشمشو باز نمیکرد.....بعد از اون بهش گفتم که زندگی و خانواده من رو دیدی....دوباره فکر کن...بازم حرفی نزد و گفت من راضیم...فقط منتظرم مادرم از ایران بیاد و انتخابم رو تایید کنه...که ایشون هم اومدن و تایید کردن.....
    خلاصه امروز صبح هم از اینجا رفت....و گفت تا بهت زنگ نزدم نیا اونجا...

    فرانک جان ازش پرسیدم....اول خیلی اصرار میکرد که نگه..و میگفت شخصی که شمارتو داده ازم قول گرفته که بهت نگم...و تنها به این شرط شمارتو بهم داد....
    بعدا اسم یه دختری رو گفت که من اصلا نمیشناختم...و گفت تورو دور تا درو میشناخته و شمارتو از یکی دیگه گرفته و بهم داده..منم نمیدونم اون شخص کی بود....
    بعدها یکی از همکلاسیهام بهم گفت که من شمارتو دادم...و ازش قول گرفتم که بهت نگه..ازم هم خواست به همسرم این موضوع رو نگم.....منم از اعتمادش سوء استفاده نکردم و به همسرم نگفتم....چون فکر میکردم حالا که به هم خوشبختیم دیگه چه فرقی میکنه چطور با هم اشنا شدیم....( این حرفی بود که همسرم هم همیشه میزد...و میگفت تو اصل رو ول کردی چسبیدی به فرع)....همین موضوع هم باعث شد من خیلی دیر به ایشون اعتماد کنم...و باهاش دیدن کنم....
    بعد از اون خانوادم خیلی درموردش تحقیق کردن....اونم از یه مسجد ایرانی که معمولا ایرانیا زیاد میرن اونجا....که مدیر اونجا با پدر شوهرم و خود شوهرم اشنا بود...و به پدرم گفته بود پسر خیلی پاک و با ایمانیه...یه خانواده دیگه هم بودن که خیلی باهاشون رفت و امد داشت...اونها هم خیلی تاییدش کردن...


    تورو خدا بگین چه کار کنم.....بعد از خدا امیدم به شماست....با اینکه انطوری شده..ولی نمیخوام از زندگیم بزنم...چون خیلی بهش علاقه دارم...
    بهش یه اس ام اس دادم که رسیدی خونه؟ ولی هنوز جواب نداد..

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 90 [ 10:06]
    تاریخ عضویت
    1389-10-15
    نوشته ها
    79
    امتیاز
    2,335
    سطح
    29
    Points: 2,335, Level: 29
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    270

    تشکرشده 276 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف طبقاتی

    سلام عسل جان

    از همه دوستان صاحب نظر معذرت خواهي ميكنم
    ولي چيزي به ذهنم رسيد بهت بگم در حد توصيه
    خانومم زياد پاپيچش نشو و خودت رو تحقير نكن متوجه ميشي چي ميگم منظورم اينه خيلي بهش زنگ نزن و اس ام اس نده . بزار تو اين مدت دوري از هم، اونم به قلبش رجوع كنه و ببينه واقعا دوستت داره يا نه؟بزار اونم دلتنگت بشه بزار اون بهت زنگ بزنه و پيام بده نگراني تو طبيعيه و كاملا دركت ميكنم اما خودت رو به كاراي دانشگاه سرگرم كن تا يادت نيفته. اين 2-3 روز تو هم بشين و حسابي با خودت فكر كن


    توكلت به خدا باشه
    اينو هميشه و در همه حال با خودت زمزمه كن:
    " الا بذكر الله تطمئن القلوب "

  14. 3 کاربر از پست مفید niyaz-62 تشکرکرده اند .

    niyaz-62 (سه شنبه 28 دی 89)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 خرداد 94 [ 15:44]
    تاریخ عضویت
    1389-10-26
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    3,332
    سطح
    35
    Points: 3,332, Level: 35
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اختلاف طبقاتی

    نیاز جان ممنون از وقتت عزیزم...
    باشه همین کارو میکنم....ولی چه کار کنم نگرانیه دیگه...با اینکه خیلی تحقیرم کرد...ولی الان همش دارم به خودم میگم کاش باهاش رفته بودم....حد اقل تو راه باهاش باشم....با این حال چشم...فکر کنم این بهترین راه باشه...دعا کنید طاقت بیارم...خودم هم اصلا خوشم نمیاد زیاد بهش زنگ بزنم....ولی بعضی وقتها صبرم لبریز میشه....
    توکلم به خداست....انشاءالله که هرچی صلاحه همون بشه....
    ممنون از همه دوستان عزیز که وقت گذاشتن....
    و اگه کسی نظری داره خوشحال میشم درمیون بزاره...

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 91 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    4,847
    سطح
    44
    Points: 4,847, Level: 44
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,967

    تشکرشده 1,971 در 570 پست

    Rep Power
    80
    Array

    RE: اختلاف طبقاتی

    لازمه حتما برین مشاوره حضوری
    شاید از لحاظ اعصاب و روان مشکلی داشته باشه که در اینصورت مشاور بهتر تشخیص میده و بهتون میگه.
    نمیشه به همین زودی زندگی رو ول کنید باید حداکثر تلاشتو بکنی عزیزم که زندگیتون انشاء الله پایدار بمونه
    احتمالا با رفتن پیش مشاور هم مخالف باشه ! اگه میتونی اول خودت برو ، بهت میگه چطوری راضیش کنی
    موفق باشی گلم


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وقتی ناراحتم به سختی می تونم حرف بزنم(دوستان قدیمی لطفا باهام صحبت کنید)
    توسط ستاره آشنا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 مهر 97, 23:46
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 30 فروردین 92, 11:55

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.