به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 اردیبهشت 90 [ 12:11]
    تاریخ عضویت
    1389-2-29
    نوشته ها
    83
    امتیاز
    2,929
    سطح
    33
    Points: 2,929, Level: 33
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 247 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    +دلی گرفته-قلبی پر اندوه-بچه-شوهر-آرامش-عشق وآیا جدایی؟

    سلام دوستان و خوبان
    نمیدونم من رو هنوز یادتون هست؟البته زیاد نگذشته پس فکر کنم فراموشم نکردین.مشکلی که می خوام مطرح کنم هیچ ارتباطی با مشکل قبلیم نداره.اما چون با روحیاتم تا حدی آشنا بودین بهتر دیدم که مشکلم با همسرم رو اینجا مطرح کنم و به من کمک کنید تا بتونم تصمیم درستی بگیرم.چون واقعا نمید.نمیدونم باید چیکار کنم توش موندم.
    خدایا خودم رو به تو میسپارم.از این طریق هم کمک کن
    بهتره از آخر شروع کنم.موضوعات زیادی هست که بین من وهمسر اختلاف بوجود میاره و باعث ناراحتی میشه و البته از نظر خود من مشکلات لاینحل و بزرگی نیست که نشه حلش کرد اما همونا هم هیچوقت حل نشد.چون منو همسر نتونستیم هیچ وقت گفتگوی سازنده ای داشته باشیم.یعنی اگه قهر بودیم آشتی میشد اما مشکل حل نمیشد و در جای دیگه باز زخم باز میکرد.
    در هر صورت....موضوعی هست که همیشه از اول ازدواج هم من رو آزار میداد و اون بودن همسرم کنار خانوادش هست.نمیدونم چطور باید بگم.وابسته نیست.اما نسبت به اونها احساس مسئولیت زیادی میکنه.ازشون حساب میبره.عاشق مامانشه و هر حرفی که مادرش بزنه سریع تاثیر میذاره رو افکارو تصمیم هاش.همش می خواد کنار اونها باشه.نمیدونم چرا اما خونه مادرش رفتن مثل پارک شهر برای بچه ها میمونه.نه اینکه بگم اونجا خوشحاله نه.اما همش میخواد اونا رو یه جوری خوشحال کنه که البته به دلیلی غمی که دارن این تا حدی طبیعیه و من سعی کردم توی این مدت هم خودم باهاش کنار بیام ،هم تا حدی همسرم در رفت وآمد و رفتار نرمال بشه.اخیرا تصمیمی گرفته که من باهاش مخالف بودم.زندگی در کنار اونها.ما جای و مکان خودمون رو داریم و خیلی راحتیم.فقط به دلایل مشکلات اونها می خواد کنارشون باشه.که من مخالفت کردم.چون هیچ نیاز و اجباری در حال حاظر نمیبینم.و وقتی تصمیم قاطع من رو دید تصمیم دیگری گرفت که که تصمیمش یعنی هر روز کنار آنها باشد.
    من مخالفت کردم و گفتم اگه این تصمیم رو بگیری من هم ازت جدا میشم.
    حرف از جدایی زدم شاید حرف دلم نبود اما بارها بهش فکر کردم اما شرایطی ندارم که بخوام این تصمیم رو بگیرم.اونهم بدون هیچ گفتگو و حرفی بهم گفت باشه فکراش رو بکن تا جدا بشیم چون من و تو هیچ وقت به توافق نمیرسیم.
    حرف من اینه.چرا اینقدر بی احساس؟حتی حاظر نیست در موردش حرف بزنیم.نه اینکه من گحرف جدایی زدم.نه.فرقی نداره.چند بار دیگه که من ازش ایراد گرفتم و گفتم که من این رفتارهای تو رو نمیپسندم و دوست دارم که با اینطور . آن طور رفتار کنیوبرگشته بهم میگه تا دیر نشده و هنوز جوون هستس و وقت داری.عمرت روبا من تلف نکن.
    من بچه دارم.عاشقشم.نمیخوام بینمون جدایی بیفته.با بچه هم نمیتونم مثل قبل زندگی کنم.آیا الانم با قبل از ازدواجم یکیست؟شرایط خوبی برای جدایی نمیبینم.آینده روشنی رو تصور نمیکنم.اما انگار که هیچ احساسی به من نداره.
    دیشب دلم میخواست برم بوسش کنم و باهاش حرف بزنم و...اما دیدم اینکارم پا گذاشتن رو غرورم هست وممکنه فکر کنه ثبات شخصیتی ندارم.از اون ور میگم جدایی از اونور آشتی و آشتی های موقتی.من دوسش دارم.اکثر اوقات این من هستم که برای رفع مشکل قدم بر میدارم و اون هیچ وقت تلاشی برای رفع مشکل نمیکنه.همیشه من رو محکوم میبینه و میخواد که محکومم کنهوهمیشه فکر میکنه من اشتباه میکنم.مشاوره رفتیم.فکر میکرد با حرفاش مشاوره من رو محکوم می کنه.یعنی علنا گفت اگه مشاور گفت فلان رفتارت اشتباست قبول میکنی .گفتم آره وسعی میکنم تغییرش بدم.اما دید داره محکوم میشه و نگاهها بیشتر طرف او هست تا من.دیگه نیومد وگفت چرت میگه.اما رفتار و اخلاقش خیلی بهتر شد.به خودم گفتم شاید در ظاهر قبول نکرده اما در باطن تغییر کرده.اما اخیرا دوباره گیر میده.با هر چیزی مخالفت میکنه.همش می خواد ازم ایراد بگیره.
    من فکر میکنم آدم بی احساسی هست.من فکر میکنم بفقطبرای این ازدواج کرده که خانئاده ای تشکیل بده و ونیازهای جنسیش رو از راه شرعی رفع کنه وکلا عشق و دوست داشتن ومحبت برایش مفهومی ندارد.یا اینکه من را دوست ندارد؟؟؟؟؟نمیدانم!
    می خوام خودم به تنهایی برم مشاوره اما تا بهم وقت بده کمی طول میکشه.تو این مدت چیکار کنم.دوباره مثل همیشه برای حرف زدن پیش قدم بشم.آشتی کردن و محبت برای من راحته اما برای اون نه.انگار قلبش از سنگه البته نسبت به من.
    آیا به طلاق فکر کنم؟
    وقتی به این راحتی میگه بیا طلاق بگیریم و هیچ احساس دلبستگی در او نسبت به خودم نمیبینم باز خودم رو بشکنم و خودم میانجیگر خودمون باشم؟
    اصلا نمیدونم باید چیکار کنم.
    آیا بقیه عمرم رو همینجوری بگذرونم با یکمردی که به من عشق نداره یا حداقل اینجوری به نظر میاد.
    من پر احساس و اون بی احساس.حاظر نیست مشکلاتش رو قبول کنه.حاظر نیست به خودش فکر کنه.نمیتونم بگم ممکنه تغییر کنه.
    شما بگین چیکار کنم؟فکر نمیکنین چند سال دیگه مثلا 5 سال،10 سال دیگه به خودم بگم کاش همونموقع که جوون بودم جدا شده بودیم.
    چون الان دارم به این نتیجه میرسمکه من این رفتارها رو وقت نامزدی دیدم .این بی احساسی و رفتارهایی که آزارم میداد اما شجاعت بر هم زدم رو نداشتم.
    باید چیکار کنم؟این تحثیرها رو تحمل کنم به خاطر بچه و دلایل کم اهمیتتر دیگه.

    خدایا چنان کن سرانجام کار................تو خوشنود باشی و ما رستگار(آمین)

  2. کاربر روبرو از پست مفید m.m.a تشکرکرده است .

    m.m.a (چهارشنبه 22 دی 89)

  3. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 19:01]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,421
    امتیاز
    287,175
    سطح
    100
    Points: 287,175, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,081 در 7,003 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دلی گرفته-قلبی پر اندوه-بچه-شوهر-آرامش-عشق وآیا جدایی؟

    با سلام
    غالبا خانواده والديني نسبت به همسر كمتر مي توانند همه وجودشان را وقف همسر شما كنند.
    يعني شما به عنوان يك خانم ابزار بيشتري براي جذب همسرتون داريد تا والدين او.
    ساده تر بگويم:
    احساساتي بودن و طلب احساس كردن در شما به صورت افراطي (از نظر ايشون)، موجب مي شود كه در كنار شما احساس كند در قفس هست. چون افراد احساساتي همه چيز را مو به مو زير نظر دارند و مرتب همه رفتار و افكار واحساس همسرشون را اسكن و آناليز مي كنند. اين مطلوب شوهران نيست.
    لذا كم كم احساس امنيت رواني اشان در كنار همسر كم مي شود و به خانواده والديني كه يادآور دوست داشتن هاي بدون قيد و شرط هست ،‌پناه مي برند.

    اتفاقا اينكه او خانواده والديني را مثل پارك مي بيند و هميشه دوست دارد خودش را بندازد آنجا، يعني اينكه شوهر شما يكسري نيازهاي ارضاء شده دارد كه آنجا برايش جواب مي گيرد.
    در واقع شما ناخواسته توقعات و انتظارات احساسي و غير احساسي از همسرتون داريد،‌كه او ترجيح مي دهد از شما دور باشد.
    او احساس طلبكار بودن در شما مي كند. و آدمها معمولا از دست طلب كار فراري هستند.اما خانواده والديني او از نظر رواني دهنده هستند. و او احساس امنيت مي كند.

    توصيه كاربردي در اين مواقع كاري هست كه غالبا انجام نمي شود:
    يعني اينكه بدون توقع و انتظار تحويلش بگير، توقع احساس را ازش كم كن،‌ليكن احساسات خودت را شفاف و ساده نشان بده.
    وقتي دوستش داري بهش بگو (نترس از اينكه غرورت شكسته شود)
    بگو آنقدر دوستش داري ،‌كه نمي خواهي در قفسش بكني. و اگر تمايل دارد به خانواده والديني اش سر بزند، مطلوب شما هم هست.
    اين مراحل بايد ماهها تكرار شود تا بازسازي رواني انجام گيرد.
    دفترچه اي بردار و هر انتظار و توقعي از او در ذهنت مي آيد را يادداشت كن. اگر انتظاري را هم عنوان كردي يادداشت كن و جلوي آن علامت بزن.
    اگر دقيق اينها را يادداشت كني خودت هم از اين همه انتظارات ريز و درشت خود تعجب خواهي كرد.

    اينها كه گفتم سهم شماهست. او سهم هاي مهمي در زندگي دارد كه بايد انجام دهد. ليكن اكنون ما به او دسترسي نداريم كه سهمش را بگوييم. اما اين اميد به شدت وجود دارد كه اگر شما سهم خود را خوب اجرا كنيد. او ناچار به تغيير هست.

  4. 15 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 23 دی 89)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 اردیبهشت 90 [ 12:11]
    تاریخ عضویت
    1389-2-29
    نوشته ها
    83
    امتیاز
    2,929
    سطح
    33
    Points: 2,929, Level: 33
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 247 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: +دلی گرفته-قلبی پر اندوه-بچه-شوهر-آرامش-عشق وآیا جدایی؟

    سلام وخسته نباشین به مدیر محترم.ممنون از رهنماییتون.
    گفتین: احساساتي بودن و طلب احساس كردن در شما به صورت افراطی از نظر ایشون
    نمیدونم چطور باید رفتارهای این 4 سال رو به تصویر بکشم.خیلی سخته بانوشتن توضیح داد اونم یک طرفه.مطمئنم اگه شوهرم مینوشت بهتر کمک میکرد.اصلا نمی خوام مقصر تعیین کنم اما از نظر خودم و مشاور من کاملا نرمال هستم.واقعا شوهرم در دنیای دیگری به سر میبرد.من چیز زیادی ازش نمی خوام.هیچ وقت و هیچ وقت هم گدایی عشق نکردم و نخواهم کرد.هیچ وقت و هیچ وقت در قفیس من نبوده.من کیمکه بخوام زندانیش کنم.یا کنترل.اصلا براش مهم نیست که من از موردی ناراحت بشم.کار خودش رو میکنه.اعتراف میکنم زورم بهش نمیرسه.چون خیلی یک دنده هست و اعتقاد و نظر خودش رو اجرا میکنه حتی اگه موافق میل من نباشه.اگه بخوام با درصد بگم 90 درصد مخالفت میکنه و حرف خودش رو اجرا میکنه.من هیچ وقت او رو تحت فشاذ احساسی قرار ندادم که بخواد ازم فرار کنه.باور کنید یه جوریه.عادی نیست.شما من رو نمیشناسین من هم می خوام که به زندگیم کمک کنم.می خوام که زندگیم رو حفظ کنم در جهت بهتر شدن هیچ خیال جدایی هم ندارم.پس دلیلی نمیبینم که بخوام اینجا خودم رو بهتر از اون جلوه بدم.فقط میخوام بدونم باید چیکار کنم.من میخوام از این عمر و فرصت کوتاهی که در این دنیا در اختیار دارم نهایت استفاده رو کنم.می خوام با لذت زندگی کنم نه با حسرت و اندوه.من با همه این احوال اگه بخوام روحیات الانم رو با اون موقع که اولین تایپیکم رو زدم مقایسه کنم.در خودم رشد میبینم و با همه این احوالات روحیه نرمالی دارم ولبخند از لبم دور نمیشه.خودم رو مشغول کارهای مثبتی کردم که ازشون لذت میبرم.و این لذت و خوشحال رو هم انتقال میدم اما شوهرم همیشه وقتی روحیه شاد و خوشحالی دارم من رو به هم میریزه.مثل اینکه دوست نداره من رو شاد ببینه.باید بگم متعصبه و به خیلی چیزها گیر میده.مثلا اگه رفتیم پارک وو در حال شادی و خوشحال با بچم هستم اگه ببینه دو تا مرد اومدن و نزدیکن یه بهانه پیدا میکنه که من رو بهم بریزه.همیشه هر چی که یاد دارم توی همه شادیها من رو ناراحت کرده.توی هر جشن و مهمونی که مربوط به خانواده ما میشه یه چیزی پیدا میکنه که گیر میده و اخم وتخم وناراحتی و هر چه من سعی میکنم توی اون موقعیت ناراحتی رو از بین ببرم اون نمی خواد.انگار از ناراحت بودن من بیشتر احساس رضایت میکنه.اینها حرف امروز و فردا نیست حرف تمام مدت زندگیمونه.اگه توی جمع خانوادگی هستیم که همه دارن خوشحالی میکنن ومن هم میگه پاشو دیگه بریم اصلا براش مهم نیست که من از این شادی سهم بیشتری ببرم.
    بابا مگه من ازش چی میخوام.رمانتیک بودن پیشکش خودش.من کی گدایی محبت کردم.اینها تو دلمه و بهش نگفتم که دوست دارم بی دلیل بهم هدیه بده وبی دلیل من رو در آغوش بگیره.هیچ وقت بهش نگفتم دلم میخواد وقتی یه مهمونی داریم و من مشغول کار هستم دست دور گردنم بندازه و بگه خسته نباشیوآخرش هم نمیگه چه برسه به اولش.دوستت دارم پیشکش.من اینقدر درک عاطفی م بالا هست که بفههم این حرکت تو نشانه عشقه نه قربون صدقه رفتن.اینکه به خاطر من اومدی به جایی،به خاطر من بیشتر میمونی،به خاطر من که خوشحالم خوشحالی.
    من از شوهرم تعجب میکنم چرا خوشحالی من خوشحالش نمیکنه در حالیکه خوشحالی او من رو صدبرابر خوشحال تر میکنه.
    چون دوست نداره رستوران بره اگه من هوس کنم با تلخی قبول میکنه و فقط برای من غذا سفرش میده ومیگه من غذای بیرون نمیخورم.در حالیکه اگه کسی دیگه دعوتش کنه خیلی هم خوب میخوره.نمیگم خسیسه.اما حسابگره واین هم من رو آزار میده چون در خانواده ای بزرگ شدم که راحت هر چه که خواستم در اختیارم گذاشتن.اما باز هیچی نگفتم.فقط از تمایل بیرون رفتن با همدیگه در من کم شد.یعنی نه اینکه کم شد چون برای او جذاب نیست ،چون خوشحال نمیشه من هم دیگه درخواست نمیکنم.
    هیچ وقت نشد بگه پاشو بریم امشب بیرون غذا بخوریم،بریم فلان جا که تو دوست داری.
    نمیدونم با همه این رفتارهاش چرا دوستش دارم؟؟؟!!!!
    خوبی داره مثل همه آدما.
    خودش دیروز بهم گفت از نظر من تو قدر من رو نمیدونی و از نظر تو من قدر تو رو نمیدونم.
    از نظر من توکم میذاری و از نظر تو من کم میذارم.
    نمیدونم چی کم گذاشتم باید ازش بپرسم.تا به حال نگفته اما همیشه از هر چیزی ایراد میگیره.باور کنین سر چیزای الکی.چرا دیر آمده شدی؟چرا این غذا یک هفتست تو یخچاله؟چرا خونه فلان اقواممون نرفتی پس منم خونه فامیل تو نمیام.
    یک عیب بزرگ دیگه که داره و این توی زندگیمون تاثیر زیادی داشته اینه که نمیتونه ببخشه.اگه موردی ناراحتش کنه همیشه وهمیشه در ذهنش میمونه و این ناراحتی تا وقتی هست در رفتارش تاثیر میذاره و از مهربونیش کم میکنه.
    نه اینکه من بی عیبم کم کم عیبهای خودم رو هم میگم.
    شوهرم تغییر نمیکنه.خودش هم میگه تو انتظار داری من تغییر کنم؟پس عمرت رو با من تلف نکن.اگه من جلوی خوشیت رو میگیرم.
    مگه من دنبال چه خوشی هستم.باور کنتین وقتی جاییبریم که او شاد باشه شادی من صدبرابر میشه.اما او براش مهم نیست و وقتی هم بهش میگم مسخره میکنه.هیچ وقت نشده به خاطر خواسته ای بهش محبت کنم.همیشه از ته دل محبت کردم.
    خواستم بهتر از قبل بشم.گفتم وقتی خواست وارد بشه سلامی گرمتر میکنم.با گرمی به طرفش میرم.زنگ میزنه در رو باز میکنم و سلامی گرم.کنار در منتظر میشم تا بیاد اما چون میبینهمن وایسادم خودش رو سر گرم میکنه حتی بهم نگاه هم نمیکنه.منم از خودم وا میرم و در رو رو هم میذارم و میرم.
    پیش خودش فکر میکنه می خوام چاپلوسی کنم.خنده داره نه؟
    من اون رو تو قفس نکردم و تحت هیچ فشاری قرار ندادم.مطمئنم.فقط تو دلم میذارم .اما نمیذارم این رفتارهاش روحیه ام رو خراب کنه.اما آخه تا کی؟؟؟؟

    مدیر گفتین: توصيه كاربردي در اين مواقع كاري هست كه غالبا انجام نمي شود:
    يعني اينكه بدون توقع و انتظار تحويلش بگير،
    ای خدا...چی بگم؟؟؟
    بابا من خیلی دوست داشتنی تر از این حرفام.خیلی مهربونم.دلم اندازه یه گنجیشکه.تعریف از خودنبودا.اما تو این دنیا انگار برا دو نفر دوست داشتنی نیستم:شوهر ومادر شوهر.
    ای خدا....من شخصیت نرمالی دارم.منطقی هستم در کنار احساسی بودنم.کارام از رو فکره نه احساس.
    ای خدا تو بگو من چیکار کنم؟
    من میخوام بدونم غیر از این راهکار محبت بی منت راه دیگه ای وجود نداره؟





  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 بهمن 89 [ 02:48]
    تاریخ عضویت
    1389-10-22
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,547
    سطح
    22
    Points: 1,547, Level: 22
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: +دلی گرفته-قلبی پر اندوه-بچه-شوهر-آرامش-عشق وآیا جدایی؟

    سلام دوست عزيز,بنده تازه عضو همدردي شدم,
    مردها دوست دارن درك بشن شايد اين طرز برخورد شما توي اين شرايط بحراني كه براي همسرتون بوجود اومده
    ( مشكل والدينش)به اون اين مفهوم رو انتقال داده كه شما اونو درك نمي كنين و نميخواهيد به اون كمك كنين وقتي كه شرط اولش رو قبول نكردين اون شرايط ديگه اي رو پيشنهاد كرد امّا شما باز هم قبول نكردين.
    درسته شايد غير منطقي باشه كه اون بيشتر وقتش رو با والدينش بگذرونه و من اين رو قبول دارم اما همسر شما اين توقع رو از شما داره و شما اگه خواهان زندگي با اون هستين بايد اين مسأله رو بپزيريد,بايد بپزيريد كه همسر شما نسبت به والدينش احساس مسئوليت زيادي داره و خودش رو ناجي اونا ميدونه و نگران اونهاست. از شما توقع داره همراه اون باشید نه در نقطه ی مقابلش. نمیخوام بگم که اون حق داره و اشتباه از شماست فقط اینو میخوام بگم اگه همسرتون خوبی هایی رو داره این مسأله یکی از نقاط ضعف اونه.
    شاید این معنی رو نداشته باشه که شما رو دوس نداره اگه اینطور بود چرا خودش موضوع طلاق رو پیش نکشید.
    احتمالا از شما دلگیر شده که حرف جدایی رو زدید و فکر کرده اگه جدایی برای شما اینقدر راحته که حرفی ازش آوردین, پس شما اونو دوس ندارین.
    به نظر من شما باید درک بیشتری از خودتون نشون بدین . یه مدت امتحان کنید کاری کنید احساس کنه درکش میکنید اونوقت ببینید رفتارش چطوره.باز هم بی احساسه یا سعی میکنه احساسات بیشتری نشون بده...
    اگه به پدر و مادرش که اهمیت زیادی براش دارن محبت کنین محبت همسرتون هم به شما بیشتر میشه.ولی باید باور کنه این کار رو به خاطر خودش انجام دادین نه از اضطراب طلاق.

    باربارا دی آنجلیس توی یکی از کتاباش میگه: "هر چه بیشتر به مردان زندگیم ابراز میکنم تا چه حد احساساتشان را درک میکنم آنها نیز تمایل بیشتری پیدا میکنند تا به منظور تحول و تغییر خودشان تلاش کنند و سعی کنند که مهربانتر,پاسخگوتر و با محبت تر باشند."

    این کتاب باربارا دی انجلیس رو پیشنهاد میکنم خوب بخونید(رازهایی درباره مردان) شاید نکته هاش به شما کمک کنه...[/size][/b]

  7. 2 کاربر از پست مفید poloton تشکرکرده اند .

    poloton (جمعه 24 دی 89)

  8. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: +دلی گرفته-قلبی پر اندوه-بچه-شوهر-آرامش-عشق وآیا جدایی؟

    m.m.a عزيز و محترم

    در اينكه همسرت نيازمند تغيير است شك نمي كنيم و حرفهاي تو تا حدود 70-80 درصد پذيرفته است .( به اين دليل كه خيالت آسوده باشد كه كاملا در شرايط درك تو هستيم )

    اما به نظر من لازم است تو سر دوربين را به سمت خودت حركت دهي و خودت را مورد بازبيني قرار دهي و خيلي هم با حرف مشاورت موافق نيستم . نه به اين دليل كه تو نرمال هستي يا نرمال نيستي و.....بلكه به اين دليل كه از هر مسئله و مشكلي كه در زندگي و روابط انسانها پيش مي آيد هر كسي به اندازه و سهم خود از مشكل ايجاد شده بايد توجه كند .

    تو - مشاور و هيچ كس ديگري قادر نيست همسر تو را تغيير بدهد اگر زمينه هاي تغيير را مي خواهي بايد خودت حركت كني و اين ميسر نمي شود مگر اينكه خودت بخواهي كاري انجام دهي .

    خواهش مي كنم به جاي تمركز بر همسرت بر روي خودت و آگاهي ها و مهارت ها و توانايي ها و احساسات و افكار و اعمال خودت متمركز باش نه با اين دليل كه در نهايت به بد بودن خودت برسي! بلكه به اين دليل كه آدمي در هيچ سني كامل نيست و اين انسان دائم الخطا نيازمند بازبيني ها ي لحظه اي و تغيير است .

    پس روي سهم خودت از اتفاقات موجود تمركز كن و .......

    توضيحا اينكه به هيچ عنوان ترا قضاوت نمي كنم بلكه چند نكته كه در مورد تو ، در حد يك بازبيني به دهنم مي رسد ،(شايد كمكي باشد براي اينكه بهتر بتواني سر دوربين را به سمت خودت بگيري ) مي گويم و آن اين است كه

    1- تو در پذيرش شوهرت و زندگي ات و مسائل زندگي ات نيستي و با توجه به مسائلي كه طي زمان با ما در ميان گذاشته اي اين مسئله بسيار مشهود است .

    پذيرش يعني هست ،هر آنچه كه هست .

    ( وقتي در پذيرش شرايط زندگي ات قرار گرفتي مي تواني براي تغيير اقدام كني بدون رنج و ناراحتي و ...و هزاران راه برايت باز خواهد بود تا تصميم بگيري و انتخاب كني .)

    صبر و تحمل يعني نيست آنچه كه من دوست دارم باشد !

    (با صبر و تحمل چون تو در پذيرش شرايط نيستي و تنها خودت را متمركز و محدود به دلم مي خواهد ها و دلم نمي خواهد ها مي كني و به تغيير خودت وشانس و فرصتي براي تغيير شرايط قائل نيستي و به قدرت انتخاب و تصميم گيري هاي خود باوري نداري و .....

    در نتيجه در طي زمان كه سقف تحمل كردن هايت بالا مي زند به فكر تغيير دادن شوهرت با استناد به حرف مشاور مي افتي كه متاسفانه با توجه به نوعي كه تو تعريف كردي خيلي هم كارشناسانه و مسئولانه به نظر نمي رسد يا بهتر است بگويم از واژه ي درستي بنا به گفته هاي تو استفاده نكرده و يا شايد هم تو دچار اشتباه مفهومي شده اي .

    و نكته ي بعدي اينكه اگر آقاي سنگ تراشان مي گويند :


    توصيه كاربردي در اين مواقع كاري هست كه غالبا انجام نمي شود:
    يعني اينكه بدون توقع و انتظار تحويلش بگير،


    اين حرف خيلي عميق است و تو عمق آن را متوجه نشدي .

    اين حرف و توصيه اشاره دارد به عشقي كه تو حرفش را مي زني اما عملا در زندگي ات جريان ندارد . چرا كه در فضاي عشق ( نه عشق به معناي دلدادگي و شيفتگي و شيدايي تاريخ مصرف دار بلكه با مفهومي بسيار عميق تر ) ما حركت مي كنيم . نمي ايستيم كه بازخورد عشقمان را به در و ديوار و برگشت و سرعت و ميزان برگشت آن شاهد باشيم و چيزي دريافت كنيم . اين يك سطح از درك و آگاهي از آهنگ عشق سر دادن است . شعار دادن در باب عشق نيست .

    اين عشقي كه آقاي سنگ تراشان به آن اشاره مي كنند تنها درسطح زندگي خانوادگي جريان ندارد وكحدود به چند نفر خويش و وابسته نيست بلكه شامل كل مي شود . گام برداشتن لحظه به لحظه با اين حس و حال و با ارتعاشات جمعي كه شامل همه و هرجا و هر لحظه مي شود و محدود به يك فرد به نام شوهر يا تنها دخترت و....نيست .

    در باب درك عشق

    آيا جريان داشتن سخت تر از راكد بودن است ؟!

    وقتي حركت مي كني تو از زمان و مكان ( زمان گذشته ) جلو تر هستي. فرصتي نيست كه بازخورد اعمال و افكارو احساساتت را در گذشته نظاره كني همه چيز پشت سرت قرار مي گيرد و تو فرصت نداري دائما نگاهت به پشت سرت باشد و ببيني پشت سر چه خبر است . يا با هر حركتي بايستي تا ببيني بازخورد اين محبت و يا اين ليوان آب از طرف همسر جان و....چه خواهد بود و....با اين عملكردو انديشه و احساس سرعتت كم مي شود تا به ركود كامل برسي و....چرا كه هميشه منتظري و متاسفانه شايد جاي انتظارت هم جاي درستي نباشد و... .

    نكته بعدي تائيد طلبي و مهر طلبي است .

    زماني كه كاري را انجام مي دهي خودت را محدود نكن و منتظر "به به" شنيدن ديگران نباش . زماني كاري را انجام بده يا احساسي را خرج كن كه به واقع خودت را هم خوشحال كني و خودت هم به رضايت برسي نه به اين علت كه ديگران از تو خشنود شوند و در وصف كمالات و جمالت به به يي خرج كنند در حالي كه خودت هيچ باوري بر عملكرد خود نداري . چراكه به مرور خسته خواهي شد و از حساب بانكي خرج مي كني كه پشتوانه اي ندارد اما اگر نه با هدف تائيد طلبي و مهر طلبي ، بلكه بر مبناي احساس خرسندي خودت هم گام برداري دوام و بقا مي يابد سلام هاي گرم و گيرا و.......

    و نكته ديگر اينكه ارزشها و داشته هايت را در زندگي ناديده نگير و از نقطه سياه و تاريك به مسائل نگاه نكن . همسرت اگر تو را به رستوران مي برد ولي خودش غذا نمي خورد و.....اين دليل بر بدي او نيست اين دليل بر احترامي است كه به علائق تو مي گذارد و...


    .....و اگر دعوتي از وي بشود او غذاي رستوران را هم مي خورد .



    اين هم به اين دليل است كه با تو كه همسرش هستي رودربايستي ندارد خودش را براي تو باز مي كند تا او را بهتر بشناسي با تو احساس صميميت مي كند اما در مقابل مردم نقاب به چهره مي گيرد و واقعيتهاي دروني خودش را پنهان مي كند . آيا زناشويي معنايي به غير از اين دارد وقتي كه دو انسان وارد حريم شخصي ( فاصله ي كمتر از نيم متر ) هم مي شوند ؟! و آيا مي تواني پاسخ دهي كه حريم صميميت اين دو نفر چقدر است و چقدر مي تواند باشد و ....


    ( قدر داشته هايت را بدان دوست عزيز و با استفاده از فاكتور وجب به قياسهاي مع الفارق ننشين و....)








  9. 8 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (پنجشنبه 23 دی 89)

  10. #6
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 19:01]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,421
    امتیاز
    287,175
    سطح
    100
    Points: 287,175, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,081 در 7,003 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: +دلی گرفته-قلبی پر اندوه-بچه-شوهر-آرامش-عشق وآیا جدایی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط m.m.a
    نمیدونم چی کم گذاشتم باید ازش بپرسم.تا به حال نگفته اما همیشه از هر چیزی ایراد میگیره.باور کنین سر چیزای الکی.چرا دیر آمده شدی؟چرا این غذا یک هفتست تو یخچاله؟چرا خونه فلان اقواممون نرفتی پس منم خونه فامیل تو نمیام.
    با سلام
    دقت كنيد. شما همانطور كه گفتيد زياد محبت مي كنيدو حواستون هم به زندگي زياد هست.
    اما آن چيزي كه خيلي مفيد هست ، فهم و درك علل رفتار، گفتار و احساسات همسرتون هست. همان چيزي كه مي فرماييد: «نمیدونم چی کم گذاشتم باید ازش بپرسم.تا به حال نگفته »، بحث سر اين نيست كه شما چيزي كم گذاشته ايد.
    مهم اينست:
    «ريشه انتظارات و توقعات همسرتون (ممكن است صحيح يا انتظارات اشتباه باشد)»، كاملا براي شما شفاف نيست تا با پاسخگويي مناسب او را براي اين زندگي شارژ كنيد.





    به اين مثال خوب توجه فرماييد:
    شما ممكن است براي فرزندتان انواع خوراكي هاي خوشمزه بخريد،
    براي او سفارش غذاهاي گران قيمت بدهيد، پوشاك شيك تهيه كنيد،
    بهترين اسباب بازيهاي را تهيه كنيد، انواع نوازشها را بدهيد، انواع بازيها را انجام دهيد.
    او را به پارك يا سينما ببريد، به او در ميان جمع احترام بگذاريد،
    نق زدنهايش را تحمل كني و همواره سعي در آرام كردنش داشته باشي و هزاران كار ديگر... اما او خرسند نباشد.
    چون ممكن است فرزند شما رشد آن را نداشته باشد كه اين نوازشهايتان را دريافت كند.
    او ممكن است نوزادي باشد كه نياز فقط به شير مادر دارد، يا پوشك خود را كثيف كرده يا دل او درد مي كند.
    حالا اگر شما يك عمر همه چيزهايي كه فكر مي كنيد به نفع اين فرزند هست انجام دهيد زحمت خود مي افزايي
    و درد او را تسكيني نمي دهيد. (البته اين مثال براي نزديك شدن مفهوم به ذهن هست.)
    در اين مثال مادر همه انرژي خود را در جهتي كه تصور مي كرده مي تواند به نوزاد كمك كند ، گذاشته است.
    تنها كاري كه نكرده است متوجه نياز كودك نشده است.


    خيلي وقتها در زندگي زن و شوهر ها انتظارات پوشيده دارند. و نيازهاي ناآشكار كه به صورتهاي تحريف شده اين انتظارات رخ نشان مي دهد.
    مثلا اينكه غذا در يخچال مانده، يا غذا شور هست يا .... ، انتظارات تحريف شده است. (چون اگر تحريف شده نبود، شما با تغيير اين مسائل زندگي را بهبود مي بخشيد.)

    خلاصه:
    منظور ما از محبت، فهم نياز و انتظارات واقعي و پوشيده همسرتان هست.
    مي گويند كجا خوش است؟
    آنجا كه دل خوش است.


    دل هم جايي خوش است كه نيازها پاسخ بگيرند و مطابق انتظارات آدم باشد.







    ==========================
    پاورقي:
    مراجع گرامي من شك ندارم كه شما حتي بيش از توان خود براي اين زندگي انرژي مي گذاريد. اما همانطور كه گفتم اكنون شما مراجع بنده هستيد، لذا من آن قسمتي را كه شما مي توانيد به نفع زندگي انجام دهيد گوشزد مي كنم تا با فاعليت كاري كه به دست مي گيري و فعال هستيد بتوانيد زندگي را گام به گام بهبود بخشيد. و البته سهم بسيار مهمي هم به عهده همسرتان هست كه ما در اينجا عمدا وارد آن فاز نشديم.

  11. 9 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 23 دی 89)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 اردیبهشت 90 [ 12:11]
    تاریخ عضویت
    1389-2-29
    نوشته ها
    83
    امتیاز
    2,929
    سطح
    33
    Points: 2,929, Level: 33
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 247 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: +دلی گرفته-قلبی پر اندوه-بچه-شوهر-آرامش-عشق وآیا جدایی؟

    ممنون از poloto عزیز،آنی عزیز وآقای سنگ تراشان

    آنی عزیز ممنون از صحبت هات.نمیدونم چرا با خوندن نوشته هات احساس کردم خیلی خودخواهم.اما خودخواه نیستم.آنی نازنین مشاور و دیگران به من نگفتند تو نرمال هستی.لطفا حرفای من رو رو حساب تعریف از خود نذارین.اما برداشت من از رفتارهای دیگران این هست.من نمیگم کامل هستم.کامل که هیچ هنوز کلی راه دارم تا کامل شدن.اما وقتی اکثر فامیل هامون با شوهرم راحت نیستند و میگن گوشه گیره،شاد نیست،یا گاهی دیگران از رفتارهای او نسبت به من ناراحت میشن.و این از رفتارها مشخصه.اما من دوست دارم همسرم یک فرد دوست داشتنی در بین جمع باشه.اجتماعی باشه.همیشه هم وقتی کسی چیزی میگه حتی پدر و مادرم ازش دفاع کردم و نخواستم که دیگران دیدد بدی نسبت بهش پیدا کنند.
    آنی من همه سعیم بر این بوده که همسرم رو با هر خصوصیتی که داره بپذیرم.حتی هیچ وقت او رو جلوی خودش با کسی مقایسه نکردم.اما در درون چرا اعتراف میکنم.با برادرام،با برادر شوهرم.وقتی میبینم من از خیلی لحاظ ها رفتاری بهتر دارم اما ....مهم نیست.مقایسه خوب نیست اما جلو چشمم هستن.رفتار برادر شوهرم با همسرم زمین تا آسمون فرق میکنه،مشکلاتشون هم یکسان هست اما خیلی هوای همسرش رو داره،نمیذاره کسی بهش بی احترامی کنه،تا کسی چیزی بهش میگه ازش دفاع میکنه ووو چه کنم دیگه .اگه بخوام خصوصیات خوبش رو مقایسه کنم خب خیلی اخلاقای بهتر از اونا داره اما خیلی به من مربوط نمیشه.
    انگار من میخوام خودم رو موجه کنم.اینجور به نظر میاد؟
    نه می خوام مشکلاتم رو باز کنم.تا بهتر بتوننین بهم بگین چیکار کنم.
    چه کنم آنی هنوز اونقدر کامل نشدم که نیاز به تایید و مهر دیگران نداشته نباشم.منم انسانم و دوست دارم پذیرفته بشم.احترام ببینم.یا حداقل مورد بی احترامی قرار نگیرم.مورد بیمهری.تا حدی بفهمم قدرم دونسته شده.
    آنی من قدر داشته هام رو میدونم و همیشه هم خدا رو شاکرم.انسان ناشکری نیستم اما میخوام زندگیم بهتر بشه.نمی خوام مثل خیلی ها بسوزم وبسازم.
    میدونین در برابر شوهرم احساس میکنم خیلی مظلوم و ساده هستم.اون هر کاری بخاد میکنه ومن برای هر کاری باید جواب پس بدم و تایید او در کار باشه.اینم نتیجه فرهنگ اجتماع ماست.اینطور نیست؟مردسالاری!
    ممنون مدیر عزیز
    به نکته خیلی خوبی اشاره کردین،من خودم بارها این رو کشف کردم اما یادم نبود اشاره کنم.اینم یک مشکل منه ،نیازهای شوهرم رو نمیدونم،بهم نمیگه حتی وقتی ازش بپرسم،انتظار داره خودم بفهمم.حتی برای چیزهای کوچک،مثل غذا،اینقدر دلم میخواد بهم میگه فلان غذا میلمه تا براش درست کنم،بهش میگم چیز خاصی میلت نیست تا فردا برات درست کنم،میگه فرقی نداره هر چی بود خوبه.اما کلی غذا هست که دوست نداره .حتی نمیگه فلان غذا رو دوست ندارم درست نکن.
    فقط یک چیز رو میدونم که وقتی از هم ناراحتیم و به اصطلاح قهریم همش می خواد جوری وانمود کنه که انگار به من هیچ نیازی نداره.برا خودش عذا درست میکنه.برا خودش میره بیرون.به دوستاش زنگ میزنه و میگه و مخنده.حتی گاهی قرار بیرون از شهر میذاره.غذایی که من درست میکنم رو لب نمیزنه.میرم میز شام میچینم برا خودش یه چیز دیگه بر میداره میره یه جای دیگه میخوره.اوایل تا مدتها تا یه چیزی میشد رختخوابش رو جدا میکرد که با اینکه بارها بهش گفته بودم اگه قهر هم بودیم اینکار رو نکن اما باز هم میکرد ومن واقعا قلبم به درد می اومد و اوایل بارها خودم میرفتم و ازش میخواستم بیاد تو اتاق.البته بنا به جریاناتی دیگه اینکار زشت رو ترک کرد.
    دیشب بعد از مدتها یک گفتگوی به نظر خودم سازنده داشتیم که میرم ومیام براتون مینویسم.

  13. #8
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 19:01]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,421
    امتیاز
    287,175
    سطح
    100
    Points: 287,175, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,081 در 7,003 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: +دلی گرفته-قلبی پر اندوه-بچه-شوهر-آرامش-عشق وآیا جدایی؟


    با سلام
    m.m.a گرامي
    فكر نكنم براي يك خانم سخت باشه، اگر دقتت رو معطوف به همسرت بكني خيلي زود بايد نيازهايش را كشف كني(متاسفانه اين از مشكلات همسرتون هست كه نمي تواند با شما راحت مطرح كند).
    از رفتارش مي تواني متوجه شوي.
    جايي كه با همه وجودش به مسئله اي گوش مي كند (حتي در قبال ديگران)، يا با حرارت چيزي را تعريف مي كند. يا با بررسي خصوصيات كساني كه شوهرت متمايل به آنهاست.








    ===========
    پاورقي مهم:

    نقل قول نوشته اصلی توسط m.m.a
    دیشب بعد از مدتها یک گفتگوی به نظر خودم سازنده داشتیم که میرم ومیام براتون مینویسم.
    لطفا مواظب تاپيكت باش.
    طبق تجربه تاپيك هايي كه با ذكر جزئيات، خاطرات و مسائل ريز به سرعت با پست هاي زياد پيش مي رود و پستهاي آن هم طولاني مي شود، اگرچه خاصيت همدردي آنها افزايش مي يابد، اما همه افراد فرصت پيگيري و خواندن همه آنها را ندارند. لذا اثربخشي اينگونه تاپيكها به شدت پايين مي آيد.
    سعي كن پستهايت خيلي كوتاه بوده و فقط مسائل اصلي آن بدون حاشيه در چند خط بيان شود. نياز به بسط و گسترش مطالب مختلف آن نيست و صرفا اشاره در يك جمله كفايت مي كند.


  14. 5 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (شنبه 25 دی 89)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 بهمن 89 [ 02:48]
    تاریخ عضویت
    1389-10-22
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,547
    سطح
    22
    Points: 1,547, Level: 22
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: +دلی گرفته-قلبی پر اندوه-بچه-شوهر-آرامش-عشق وآیا جدایی؟

    سلام m.m.a عزیز.شما نوشتید:
    منم انسانم و دوست دارم پذیرفته بشم.احترام ببینم.یا حداقل مورد بی احترامی قرار نگیرم.مورد بیمهری.تا حدی بفهمم قدرم دونسته شده .
    اما آیا همسرتون این احساسات رو نسبت به خودش داره؟آیا به خودش احترام می ذاره؟
    به خودش عشق می ورزه؟
    چراکه اگه خودش رو دوست نداشته باشه,نمی تونه به شما هم عشق بورزه.
    مطمئنا دوست داشتن خود با خودخواهی فرق میکنه...
    کسی که خودش رو دوست نداره از شما انتظار داره تمام خلأهای احساسیشو پر کنید که اون احساسی رو که از خودش دریغ میکنه دریافت کنه.
    سوالم اینه که به نظر شما آیا این موضوع درباره همسر شما صدق میکنه؟با توجه به شناختی که از ایشون دارید

  16. کاربر روبرو از پست مفید poloton تشکرکرده است .

    poloton (جمعه 24 دی 89)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 اردیبهشت 90 [ 12:11]
    تاریخ عضویت
    1389-2-29
    نوشته ها
    83
    امتیاز
    2,929
    سطح
    33
    Points: 2,929, Level: 33
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 247 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: +دلی گرفته-قلبی پر اندوه-بچه-شوهر-آرامش-عشق وآیا جدایی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی


    پاورقي:
    مراجع گرامي من شك ندارم كه شما حتي بيش از توان خود براي اين زندگي انرژي مي گذاريد. اما همانطور كه گفتم اكنون شما مراجع بنده هستيد، لذا من آن قسمتي را كه شما مي توانيد به نفع زندگي انجام دهيد گوشزد مي كنم تا با فاعليت كاري كه به دست مي گيري و فعال هستيد بتوانيد زندگي را گام به گام بهبود بخشيد. و البته سهم بسيار مهمي هم به عهده همسرتان هست كه ما در اينجا عمدا وارد آن فاز نشديم.
    بله چشم.درست میگین.ممنون از تذکرتون.بهتره اینجا به جای دردل دنبال راه حل باشم.
    ------------------------------------------------------------------------------------------
    دیروز ازش پرسیدم که چه انتظاراتی از من داری.سه مورد گفت که دو موردش که به نظر مهم تر میاد رو میگم.
    گفت دوست دارم خودت کارهای خودت رو بکنی.باری از روی دوش من برداری نه اینکه باری هم بر دوش من بذاری.بهم گفت مثلا چرا انتظار داری رفت و آمدهات رو من انجام بدم.بیام دنبالت یا جایی ببرمت.ما دوست پسر دوست دختر نیستیم!این کارها مال اوناست که به هم تعد ندارن.یا مثلا کارهای بانکی چرا ازت میخوام انجام نمیدی؟....در حالیکه با یک بچه هم از من انتظار داره.من این موردی رو که گفت قبول ندارم.اما گفتم باشه .در حالیکه اکثر رفت و آمدهام رو خودم انجام میدم.اگه یه بار شاکی میشم چرا فلان جا باهام نمیای.جبهه میگیره.
    آیا انتظاری که از من داره به نظر شما منطقیست؟
    مورد بعدی رو بعد میگم.

    چرا من نمیتونم ویرایش کنم؟برام قسمت ویرایش نداره.قسمت نقل قول رو اشتباه زدم!
    ---------------------------------------------------------------------------------
    در مورد سوال پلوتون عزیز،باید بگم خب مسلما اون خودش رو به اندازه کافی دوست نداره.این واضح هست،اما من چه میتوانم بکنم؟خودش باید تلاش کنه.

  18. 2 کاربر از پست مفید m.m.a تشکرکرده اند .

    m.m.a (شنبه 25 دی 89)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. جمع بندی مشکلات منو همسرم...ادامه یا جدایی؟
    توسط yasna1990 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 21 فروردین 95, 21:19
  2. ارتباط تلفنی در دوره آشنایی؟
    توسط میشل در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 40
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اسفند 93, 12:41
  3. فرشته مهربون کجایی؟
    توسط بهار_68 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 07 شهریور 92, 21:40

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.