سلام به مدير گرامي و دوستان خوب همدردي
بيش از 2 سال عضو سايتم امروز ميخوام مشكلمو مطرح كنم. لطفا اونايي كه پيشكسوت سايتند راهنماييم كنند. و همچنين چناب مدير.
دختري 25 ساله ام، اولين فرزند خانواده ام دانشجوي ارشد مهندسي، محجبه و اگر حمل برخودستايي نباشه به گفته اكثر افراد زيبا.
خانواده فرهنگي اي دارم كه تحصيلات عاليه دارند، مذهبي و البته روشنفكر هستند. از نظر مالي در حد متوسط به بالا هستيم.
حدود 3 ساله به خواستگارام به طور جدي فكر مي كنم.تقريبا 35-30 مورد را بررسي كرديم. بعضي هايشان در همان تماس تلفني كه با منزلمان داشتند با توجه به شرايطي كه گفتند رد شدند، بعضي در مراحل تحقيق اوليه، بعضي هم با صحبت و تحقيقات گسترده تر. 3-2 موردي هم توافقي به نتيجه نرسيديم. 5-4 مورد هم خانواده اش يا خودش نپسنديده.
شرايط فرد مورد نظرم سخت نيست. اول ايمان و اخلاقش برايم مهم است. دوم: اصليت خانوادگي، سوم: تحصيلات تا حدودي هم سطح، چهارم: شرايط مالي متوسط به طوري كه از اداره زندگي 2 نفره ي در حد معمول برآيد، پنجم: چهره اي معمولي، در حدي كه به قول معروف به دلم بنشيند!
فكر ميكنم ميانگين نمرات دراين 5 معيار حداقل 16-15 باشد، ايده آل است و خيلي رويايي و غيرواقعي فكر نمي كنم.
فقط دو سه نفري بودند كه اين شرايط را داشتند اما پس از 1جلسه صحبت گفتند شما خوبيد، اما ما فعلا آمادگي ازدواج نداريم و رفتند. نمي دانم اگر آمادگي نداشتند، چرا به منزلمان آمدند. گرچه رفتن اين 3-2 مورد و وقتي كه براي فكر كردن گذاشتم اذيتم كرد، اما چون خواستگار زياد داشتم، خب كنار اومدم.
ادعاي بنده ي خوب خدا بودن را ندارم ولي در زندگي هميشه سعي كردم از گناه و لغزش دوري كنم و خدا هم هوايم را داشته.به هيچ عنوان چه در دانشگاه، چه در محيط كاري و ... با دوست پسر داشتن و اين مدل روابط موافق نبوده و نيستم . البته به علت تربيت خانوادگي و محبتي كه اعضاي خانواده بهم دارند اصلا فكر چنين چيزي هيچگاه به ذهنم نيومده. در فعاليت هاي اجتماعي و علمي چه در دانشگاه چه غير دانشگاه حضور فعال دارم و ارتباطم با آقايون در اين محيط ها هم معمولي و در حد همكاري هست. و هيچ وقت اجازه ي بيشتر از آن را ندادم.
اكنون مدتي هست كه واقعا با درس ها و پروژه هاي سنگيني كه دارم و همچنين فعاليت هاي كاري و ... ديگه از سر و كله زدن با خواستگارا و اين آمدن و رفتن ها و همچنان به نتيجه نرسيدن ها خسته شدم . از پارسال به اين نتيجه رسيدم كه حالا كه من به فرد خاصي علاقه ندارم و ممكنه اين علاقه به هيچيك از خواستگارام تا ابد پيش نياد، شايد بهتر باشه به يه نفر با شرايط كمتر از حد ميانگين معيارام فكر كنم و راحت شم!
با توجه به اينكه شنيدم كه هر چه سن هم بالاتر ميره انتخاب سخت تر ميشه و حتي ممكنه خواستگاراي آينده در سطح پايين تري از مورد هاي قبلي باشند، آيا واقعا بايد به نمرات پايين ترهم فكر كنم. اكنون 2 مورد است كه شرايط اين آقايون معمولي در حد 14 است. اصلي ترين مشكل اينست كه هر دو نفر در خانواده مشكلاتي دارند. با تحقيق متوجه شديم پدرانشان در هر دو مورد خيلي بد اخلاقند و با همسرشان مشكلات اساسي دارند، اما از پسرشان اهل محله تعريف مي كنند.
با اين اوصاف راهنماييم كنيد چه كار كنم؟ با اين دو صحبت كنم؟ ديگر هم خودم و هم خانواده ام از اين دلمشغولي ها،خواستگار آمدن ها، درگير شدن تمام اعضاي خانواده ام براي تحقيق و ... خسته شده ام. نميدانم معيارم مشكل دارد يا ... مي ترسم در معيارهايم تخفيف دهم و بعد در طول زندگي پشيمان شوم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)