با سلام
اول باید از اینکه مطلبم زیاده عذر خواهی کنم
پسری هستم 25 ساله لیسانس و دارای شغل نسبتاً پردرآمد و زندگی کاملاً مرفه و خانواده معتقد واصیل
بین دوستان هم به ایمان و اعتقاد مشهور هستم وتقریباً کسی چه تو محله و محل کار و دوستان و آشنایان نیست که منو دوست نداشته باشه با همه رابطه خوبی دارم
مدتی بود از یک دختر خوشم اومده بود ولی به جهت حفظ آبرو و مسائل مذهبی نمیتونسم به اون ابراز علاقه کنم یعنی در حدی بود که وقتی چشم به اون میوفتاد استغفار میکردم و می گفتم اگه بهش نگاه کنم خدا اونو از من میگیره تا اینکه چند ماه پیش یه کار خیلی مهم برادرش اوفتاد دست من که میتونست آیندشو تغییر بده و من هم چون با برادر و پدرش از دور یه سلام علیکی داشتیم طبق روال همیشه کار برادرش رو هم راه انداختم این موضوع باعث شد که خانواده اون به من مدیون بشن تا اینکه ماجرا کشید به اول محرم و شروع هیئت های مذهبی من هم که مثل هر سال تو هیئت کارامو انجام میدادم تا اینکه متوجه شدم این دختره به من علاقه داره به طوری که از دور تا منو میدید میومد جلو و سلام و احوال پرسی میکرد بعد از پایان هیئت تا من میخواستم ازمسجد خارجشم زود اون هم با من میومد بیرون و سلام و احوال پرسی میکرد و میگفت قبول باشه
خلاصه شب تاسوعا بود که طبق روال هر سال ما شام نذری داده بودیم من مشغول کمک به آشپزها بودم که ایشون نگو از پشت اومدن و چندبار به من سلام کردن و من متوجه نشدم که با کشیدن کاپشنم متوجه شدم ، همین که برگشتم گفتن من چندبار سلام کردم ولی شما متوجه نشدین بعداز چندین ماه این اولین باری بود که صورتش رو دیدم من هم به قدری دستپاچه شدم که گوشی موبایلم از دستم اوفتاد توی سوپ
خلاصه از اون روز به بعد دیگه به هرجا نگاه میکردم صورت اون میومد جلوی چشام و توی محله دیگه همه بچه ها فهمیده بودن که دختره از من خوشش میاد طوری که وقتی با بچه ها تو حیاط مسجد دور هم صحبت میکردیم همین که ایشون وارد میشدن بچه ها میگفتن با اجازه حاج خانم شما هم اومد من هم که دیدم دلم مونده پیشش و جرات صحبت کردن با اون رو هم که ندارم ( فقط تنها حرفم با ایشون علیک سلام و خدا از شما هم قبول کنه بود) روز 14 محرم با مادرم مطرح کردم و اون هم خیلی خوشحال شد و زود رفت به خونه دختره زنگ زد اونها هم خوشحال شدن و گفتن قدمتون روی چشم کی از شما بهتر باید از خدای دخترمون هم باشه و روز بعد مادرم اینا رفتن واسه صحبت اولیه که نظر خانواده دختره هم کاملاً مثبت بود تا اینکه 2 روز بعدش تماس گرفتن و گفتن مثل اینکه دختر خانم پسر شما رو نپسندیده و نظر اصلی ماله دختر هست
بعد از این ماجرا و این رسوایی دیگه سرمو تو محله نمیتونم بالا بگیرم دپرس شدم آخه علت اینکه من پا پیش گذاشتم این بود که دختره ابراز علاقه میکرد حالا نمیدونم چی شده که جوابش منفیه توی خانواده هم آبروم رفت چون من گفته بودم که دختره نسبت به من علاقه داره دارم دیونه میشم اگه فکر گناهش نبودم تاحالا خودکشی کرده بودم
هر نذر ونیاز و دعایی هم که بگین کردم خدا رو به همه چیز قسم داده بودم که این دختر قسمت من باشه شب تا صبح نخوابیدن و نماز حاجت و... ولی نشد همه میگن قسمت نبوده
حالا از شما عاجزانه درخواست دارم منو راهنمایی کنید
در آخر باز هم از اینکه سرتون رو درد آوردم عذر میخوام
علاقه مندی ها (Bookmarks)