با سلام
نياز هستم. 27 ساله . 4 ساله ازدواج كردم و يه پسر 5/2 ساله دارم . كارمند هستم
شوهرم 28 ساله و كارمنده . ما هيچگونه نسبت فاميلي و اشنايي قبلي نداشتيم و كاملا سنتي ازدواج كرديم
بزاريد خلاصه اي از زندگيم رو بگم تا بيشتر متوجه علت بي اعتمادي من بشيد
***************************
در دوران عقد محل كارم شوهرم شهرستان ديگه اي بود و ما هر دو هفته حالا گاهي كمتر و بيشتر هم رو ميديديم . بعد از عقد مهرمون به دل هم افتاده بود و هر دو همديگه رو دوست داشتيم و وابسته هم شده بوديم . اما من بخاطر اخلاق و شخصيت خودم بيشتر وابسته بهش شده بود طوري كه وقتي ميومد مرخصي و شهر خودمون تمام وقت دلم ميخواست پيش من باشه . بگذريم
تو همون دوران عقد بود كه متوجه پاكت سيگار تو جيب شوهرم شد وقتي بهش گفتم . منكرش شد و گفت مال دوستش بوده كه جا گذاشته تو ماشين و اين گذاشته تو جيبش كه كسي نفهمه ( من حرفش رو قبول كردم چون كاملا بهش اعتماد داشتم)
شوهرم منتقل شهر خودمون شد چند ماه بعد و يكماه مونده به مراسم عروسي سر يه موضوع الكي با شوهرم دعوامون شد و اون قهر كرد . شب تو خونه اي كه واسه خودمون اجاره كرده بوديم خوابيده بود . روز بعد من كه كليد داشتم رفتم خونه تو سطل آشغال وسايل استعمال ترياك ديدم . بماند كه چي بر من گذشت . شوهرم اين قضيه رو هم منكر شد و ربظش داد به دوستش و قسم خورد لب نزده !!!!
منم بخاطر علاقه زيادم بهش بي خيال شدم و گذشت
بعد از ازدواج گاهي شب دير ميومد خونه و چرت ميزد و چشماش قرمز بود
خسته تون نكنم متوجه شدم شوهرم معتاده . خودش بهم گفت از دوران مجردي و سر شبكاري بودن و ... شروع كرده به تعارف دوستش به مصرف مواد و الانم تفنني ميكشه
گريه كردم قسمش دادم و گفتم بزاره كنار خودشم با گريه و قسم و آيه گفت ديگه نميره سمتش .
بعد از اون قضيه سه بار بهم قول داد و هربار متوجه شدم زير قولش زده . داغون شدم كمرم شكست از چيزي كه ميترسيدم سرم اومد . به خودشم گفتم واسه من مدرك و درآمو و پول و قيلفه مهم نبود مهم سلامت و پاك بودنش بود كه متاسفانه تو زرد از كار دراومد
دفعه آخر بيكار شده بود و روزا من ميومد سركار اون خونه تنها بود گاهي روزا ظهر ميرفتم خونه ميديدم بو مياد ولي هربار ميزد زيرش
................
علاقه مندی ها (Bookmarks)