دوستان عزيز همدردي سلام
خواستم ببينم تو اين شبهاي بلند زمستاني شماها چيكار ميكنيد مخصوصا اون دوستاني كه تو شهز غريب هستند و كسي را واسه رفت و امد ندارند
همونجور كه ميدونيد 6 ساله ازدواج كردم و واسه زندگيمون بيشتر از شوهرم زحمت كشيدم هر چند هنوز يه سقف كوچيك واسه زندگي هم نداريم ميشه گفت مثل يه مرد واسه زندگيم كار كردم و شوهرم ميشه گفت بي عار بود و حالا دو ساليست واسش يه مغازه كوچيك كرايه كرديم كه زندگيمون را بچرخونه و از بيكاري رهايي يابد
هيچ وقت توقعاتم را بر زبان نياوردم تا حالا نه تفريحي حتي دريغ از يه مسافرت دريغ از يك كادو دريغ از خريد لباس واسه منوخيلي چيزا كه وقتي ميگم اتيش ميگيرم
تا حالا روابطمون خوب بود البته خوب بودنش هم به خاطر تحمل منه و خوش برخوردي منه اگه يه بار صدام را ببرم بالا اون بيشتر صداش را ميبره بالا و.. همه چيز را ميتونم تحمل كنم جز بي توجهي هاي شوهرم را
عصر كه مياد يه راس ميره جلوي تلويزيون وقت شام مياد پاي سفره كه يه چشش ت تلويزيونه بعد شام اجيل و ميوه و چايش را به ترتيب ميزارم پيشش و تا يك فيلم ميبينه من و دخترم هم تنها ميمونيم نميدونم چيكار كنم همش سستم پريروز پرسيد چرا اينقدر سستي گفتم شارژ بودن ما به تو ربط داره اونم كه تو همش پاي تلويزيوني
گفت چيكار كنم فيلم نبينم چيكار كنم تلويزيون را بست گفت حالا بگو از چي صحبت كنيم
خوب منم كه نميتونستم يه دفعه سر موضوعي را باز كنم
نميدونم چيكار كنم همش فقط فكر خودشه
شما بگيد تو اين شبا چيكار كنم با دخترم هم يه دو ساعت بازي ميكنم و خسته ميشم
يادم رفت بگم ديروز باز تو كار خودش بود و توجهي به ما نكرد و فيلم ميديد منم قهر كردم و حالا باهاش قهرم
يادم رفت بگم ديروز باز تو كار خودش بود و توجهي به ما نكرد و فيلم ميديد منم قهر كردم و حالا باهاش قهرم
علاقه مندی ها (Bookmarks)