زمان مناسب ازدواج

[a-del]

سلام به همه دوستان عزیز
من پسری هستم ۱۹ ساله که از چند سال قبل به خانومی دقیقا هم سن خودم دل بستم
اون خانوم از دوستای خانوادگی ما هست
ایشان فردی مذهبی هستن و چادری من هیچ وقت نتوانستم این موضوع را با او یا خانواده ایشان یا خودم مطرح کنم
برای همین فکر می کنم اگر دیر به جنبم خیلی زود دیر میشه و یک نفر دیگر به خواستگاری ایشان میره

من ۱۹ سالمه از نظر مالی هیچ مشکلی ندارم خودم دانشجو هستم و خودم مغازه از خودم در یکی از بهترین نقاط شهر دارم و ماهی چند میلییون در امد از نظر خانواده خانواده ای روشن فکر دارم پدرم پزشک و مادرم استاد دانشگاه هست

ایشان هم دانشجو هستن و پدرشان از مهندسان معروف شهر و از نظر مالی مثل ما هستن


من تا به حال در باره این موضوع با کسی حرف نزدم راستش یک کم می ترسم ...

لطفا دقیقا بگید من چی کار کنم راستش از این بی تکلیفی و این فکر های منفی خسته شدم

تشکر

[darya1389]

خب همه چیز که مهیا ست دیگه مشکل چیه یه بسم اله بگیدو این مسئله رو اول با خانواده خودتون در میون بزاریدو ببینید اونا نظرشون چیه! از دست رو دست گذاشتن که مسئله ای حل نمیشه!شما که ظاهرا هیچ مشکلی ندارید و شرایط برای یه ازدواج موفق مهیاست پس دیگه منتظر چی هستید...!
تنها مسئله ای که میتونه وجود داشته باشه سن شما ...که ظاهرا هم باشرایط موجود باید از تجربه و پختگی لازم هم برخوردار باشید....و نگرانیی برای سنتون هم وجود نداره پس ...گاهی گفته میشه ازدواج تو سن پایین باعث میشه شخص فرصتهای مناسبتری رو در اینده از دست بده اما شما انتخاب خودتون رو کردید و به نظر من نگرانیتون بی مورد هست بهتره باقی قضیه رو به بزرگترا بسپارید
دریا

[a-del]

تشکر از darya1389 عزیز
گفتم من مشکل مادی ندارم ولی مشکل من این هست که اصلا این رو را ندارم که با خانوادم مطرح کنم
خودم فکر می کنم هنوز خیلی بچم ولی از طرفی فکر می کنم ممکنه دیر بشه

لطفا دوستان راهی بگن که من این موضوع رو با مادرم مطرح کنم
(خیلی می ترسم که با جواب منفی رو به رو بشم یا خیلی مشکل های دیگه / واقعا می ترسم )

[darya1389]

اولا که شما اگه اون دختر رو دوست دارید باید این حرفارو بزارید کنار که روم نمیشه و میترسمو .............
اگه واقعا بش علاقه دارید باید پای همه سختیاشم وایسید ...شاید خانواده تون از پیشنهاد شما استقبال کردن ...پس ترس رو بزارید کنار و حرف دلتون رو به مادرتون بزنید ....خلاف شرع که قرار نیست انجام بدید...حرفتون کاملا متین و منتطقیه.... بعدشم قرار نیست که همین الان برید ازدواج کنیدو برید زیر یه سقف...واسه رسیدن به این مرحله میتونید به نامزدی اکتفا کنید یا حتی همو بیشتر بشناسید البته با اطلاع خانواده ها....دست دست نکنید کسی قرار نیست که چیزی بفهمه بهترین راه در جریان گذاشتن خانوادتون هست ...خانوادتون هم اگه به قابلیت های شما اگاهی داشته باشن واستون بهترین تصمیم رو گرفت
کاش بفرمایید از کی این اشنایی صورت گرفته و چند وقته که به ایشون علاقمند هستید...
یه مسئله ای که تو این سن و سال هست عدم ثبات عاطفی هست ...باید ببینید چقد به ایشون علاقه دارید و ایا این علاقه واقعی هست یا نه!
دوستان شمارو راهنمایی خواهند کرد
به امید موفقیت
دریا

[a-del]

تشکر از دوستان
من منتظر شنیدن نظرات دیگر دوستان عزیز هستم

[silda]

سلام دوست عزیز
به نظرمن اول بهتره خودت حسابی درمورد توانایی هات فکرکنی وببینی اگه برفرض خانواده ها هم مخالفتی نکردن وشما باهم ازدواج کردید می تونی ازپس مشکلات ومسائل زندگی مشترک بربیای چون مشکل مادی نداشتن دلیل نیست که اصلا مشکلی در زندگی نخواهی داشت چون مادیات بخشی از زندگی هست نه همه ی زندگی
با دقت وسعی کن تاحدامکان دور از احساس فکرکنی که آیابعدازچندسال باز انتخابت همون دخترخانم خواهدبودیانه؟
اگه تونستی این مسائل رو باخودت حل کنی قضیه رو سعی کن بامامانت درمیون بذاری
موفق باشی

[a-del]

سلام دوست عزیز
به نظرمن اول بهتره خودت حسابی درمورد توانایی هات فکرکنی وببینی اگه برفرض خانواده ها هم مخالفتی نکردن وشما باهم ازدواج کردید می تونی ازپس مشکلات ومسائل زندگی مشترک بربیای چون مشکل مادی نداشتن دلیل نیست که اصلا مشکلی در زندگی نخواهی داشت چون مادیات بخشی از زندگی هست نه همه ی زندگی
با دقت وسعی کن تاحدامکان دور از احساس فکرکنی که آیابعدازچندسال باز انتخابت همون دخترخانم خواهدبودیانه؟
اگه تونستی این مسائل رو باخودت حل کنی قضیه رو سعی کن بامامانت درمیون بذاری
موفق باشی

تشکر از جوابت
بخش عمده ترس من هست
ببینید من الان چند سال هست نسبت به این خانوم احساس علاقه می کنم شاید از دوره کودکی از ان زمان تا حالا هیچ دختری چشم منو نگرفته / همه دوستان من دوست دختر دارن ولی من نه / همه شب که میشه اس ام اس بازیشون گل می کنه ولی من نه / سعی کردم خودم رو تا می تونم پاک نگه دارم
خیلی از دختر ها بودن که به خاطر موقعیتم یا اصلا خودم خیلی تمایل داشتن با من دوست بشن ولی من خیلی رسمی به همشون جواب منفی دادم
فکر کنم اینا همه نشان دهنده این باشه که من از روی هوا و هوس همچین انتخوابی نکردم
من تمام اعتماد خانواده رو جلب کردم خانواده مثل چشم خودشون به من اعتماد دارن
نسبت به سنم هم خودم و فامیل میگن که جلو تری
من ۱۹ سالم هست ولی معلم کلاس های زبان / و فنی هستم و جدا از مغازه ای که دارم در اموزشگاه ها هم درس میدم
به علت مدارک و تخصص های که دارم با چند شرکت بزرگ که اگر نام ببرم همه میشناسید قرار داد دارم برای کار .
در چند مسابقه علمی مقام دارم و...
تعریف نمی کنم ولی گفتم شاید به درد بخوره و شما راهنمایی دقیق تری بکنید ...

تشکر از همه

[♂ mani]

از استادش پرسید، استاد عشق چیست؟ استاد در جوابش گفت: به گندم زار برو و پر پشت ترین خوشه گندم را بچین و بیاور. فقط این را بدان که هر چقدر در گندم زار جلو بروی و خوشه ای را نچیده باشی حق بازگشت را نداری. شاگرد قبول کرد و رفت. مدت طولانی سپری شد تا شاگرد بازگشت. او اما دست خالی آمده بود. استاد از او پرسید که چه کردی؟ شاگرد گفت: به گندم زار رفتم و یک خوشه بزرگ را دیدم اما همین که می خواستم آن را بچینم دیدم که خوشه ی بعدی پر پشت تر است و هر چه جلوتر می رفتم خوشه های بزرگ تری را می دیدم تا اینکه به انتهای گندم زار رسیدم و نتوانستم خوشه ای را بچینم. استاد گفت: عشق یعنی این. شاگرد گفت: پس ازدواج یعنی چه؟ استاد گفت: این بار به جنگل برو و بلندترین درختی را که دیدی بیاور. اما به یاد داشته باش که اینجا هم نمی توانی به عقب بازگردی. شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با یک درخت برگشت. استاد گفت: این بار چه کردی؟ شاگرد گفت: به جنگل رفتم و از ترس این که دوباره چیزی بدست نیاورم اولین درخت بلندی را که دیدم آوردم. استاد گفت: ازدواج

هم یعنی این...!

با توجه به سن شما این داستان رو مناسب دیدم !

[flag]

فقط همینو میگم ادم تو 19 سالگی کمتر پیش میاد به بلوغ عقلی لازم واسه ازدواج رسیده باشه.ازدواج امادگی میخواد درک عقلی و اجتماعی میخواد.

[a-del]

از استادش پرسید، استاد عشق چیست؟ استاد در جوابش گفت: به گندم زار برو و پر پشت ترین خوشه گندم را بچین و بیاور. فقط این را بدان که هر چقدر در گندم زار جلو بروی و خوشه ای را نچیده باشی حق بازگشت را نداری. شاگرد قبول کرد و رفت. مدت طولانی سپری شد تا شاگرد بازگشت. او اما دست خالی آمده بود. استاد از او پرسید که چه کردی؟ شاگرد گفت: به گندم زار رفتم و یک خوشه بزرگ را دیدم اما همین که می خواستم آن را بچینم دیدم که خوشه ی بعدی پر پشت تر است و هر چه جلوتر می رفتم خوشه های بزرگ تری را می دیدم تا اینکه به انتهای گندم زار رسیدم و نتوانستم خوشه ای را بچینم. استاد گفت: عشق یعنی این. شاگرد گفت: پس ازدواج یعنی چه؟ استاد گفت: این بار به جنگل برو و بلندترین درختی را که دیدی بیاور. اما به یاد داشته باش که اینجا هم نمی توانی به عقب بازگردی. شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با یک درخت برگشت. استاد گفت: این بار چه کردی؟ شاگرد گفت: به جنگل رفتم و از ترس این که دوباره چیزی بدست نیاورم اولین درخت بلندی را که دیدم آوردم. استاد گفت: ازدواج

هم یعنی این...!

با توجه به سن شما این داستان رو مناسب دیدم !

تشکر که یاد اوری کردید
داستان پند اموزی هست یک نفر هم قبلا برام تعریف کرده بود

فقط همینو میگم ادم تو 19 سالگی کمتر پیش میاد به بلوغ عقلی لازم واسه ازدواج رسیده باشه.ازدواج امادگی میخواد درک عقلی و اجتماعی میخواد.

راستش ما اخر نفهمیدم باید چی کار کنیم ‍۱ نفر میگه برو جلو یکی میگه نه زوده هنوز ...
پس یعنی همه این افراد که تو سن کم ازدواج می کنن همشون به شکست می کشه ..؟
همین الان ۲ تا از دوست های من ازدواج کردن دقیقا هم سن من هستن ولی با شرایط خیلی بد تر
با یکیشون که حرف می زدم می گفت قبل از ازدواج فکر می کنی تو توانایی نداری ولی بعد از ازدواج می بینی تمام مشکلات خود به خود حل میشه بدونه مشکل (خیلی منو تشویق کرد برم جلو)
والا گیج شدم دیگه داره خستم میشه
ببینید من الان با ۱۹ سال سن برای خودم مغازه دارم با چنتا پرسنل زیر دستم خدا رو شکر بازار هم خوب تو دستمه
این مغازه یعنی کلی سرمایه که اگر دست کسه دیگه باشه ۲ شبه همش رو به باد میده این موضوع نمی تونه دلیلی باشه بر بلوغ عقل من ..؟
به نظر شما صحبت با یک مشاور می تونه مفید باشه ..؟
به نظر شما اگر من برم جلو و جواب منفی بشنوم در حال حاضر بعد ۳ یا ۴ سال بعد دوباره امتحان کنم ممکنه جواب بده این طوری حداقل تو لیست خواستگاران این خانوم هم میرم.
پس قدیما که زود ازدواج می کردن چه طوری بود ..؟

(مشکل من فکر کنم جوری باشه که مجرد ها نمی توانند بهش جواب بدن ... بهتره افراد بزرگ تره این انجمن جواب بدن تشکر )