سلام از همه ممنون میشم منو که اتفاقا تازه وارد هم هستم راهنمایی کنن.من 4ساله ازدواج کردم و یه نینی 10 ماهه دارم ازدواج ما تقریبا سنتی بود اما زندگیمون کاملا عاشقانه .طی این 3 سال با وجود سختی های رایج زندگی خوشبختانه با شو هرم مشکلی نداشتم و از همه مهم تر با وجود شغلش که شدیدااااا باخانم ها بالاخص دخترای جوون سرو کار داره بهش اعتماد100% داشتم.و اینو بارها جلوی خودش یا خانواده و دوستاش بیان کرده بودم واز بابت نجابتش به خودم می بالیدم.البته اونم با رفتارای صحیح اعتمادمو بیشتر کرده بودمثلا منو به محیط کارش میبرد وهمیشه هم باتلفن دردسترس بود و تموم وقت فراغتشوبا کمال میل با من میگذروند تا مدتی قبل مصادف با زایمان من محبتش شروع به کمرنگی کرد ماموریت رفتنهاش زیاد شد یا نبود یا بیحوصله و تو خودش بود بعد4 سال واسه اولین بار سرمن دادمیکشیدمن گفتم شاید تغییر فیزیکی من باعثشه ، وزنمو که تغییر زیادی نکرده بود به قبل برگردوندم رسیدگی به خودمو محبت به اونو بیشترو بیشتر کردم اما بی نتیجه بود کم کم موبایلش رفت رو سایلنت تلفناش مشکوک شدباهاش صحبت کردم بارها وبارها ولی هر بار قانع می شدمو باز روز ازنو منم چون چیز جدی ای ندیده بودم نمیتونستم باور کنم ریگی به کفششه تا چند ماه بعد از اس ام اس های عاشقونه رو موبایلش فهمیدم قضیه بیخ پیدا کرده.آتیش گرفتم اس ام اسایی که چند ماه بود از من دریغ می کرد نصیب کس دیگه ای میشد منی که بعد زایمان این همه محتاج محبتش بودم !منی که تو این4 سال هیچ چیزیو ازش دریغ نکردم!منی که از همه ی اهداف و ارزوام گذشتم و دارم بچه داری می کنم منی که این همه بهش اعتماد داشتم!باورم نمی شد اول آروم ازش توضیح خواستم وقتی حاشا کردبا دادو فریاد اعتراف گرفتم که کاش نمی گرفتم کاش دروغشو باور می کردم و این همه خودمو عذاب نمی دادم فهمیدم یه ارتباط ساده بوده و چند تا اس ام اس و 2 بار هم گردش رفتن با هم!!!کاری که اخیرا از من دریغ می کرد بعد اون دعوا 3 روز کارم گریه بود و آرزوی مرگ.هزار بار عذر خواهی کرد با این که بی حد دوسش دارم نمی بخشیدمش ولی گریه ش دلمو نرم کرد و آشتی کردم.اما بی اعتمادی رهام نمی کنه مدام گوشیشو چک میکنم نمی زارم تنها ماموریت بره به تلفناش گوش میدم و...اونم البته کاملا سعی داره جبران کنه اما من مطمانم مردی که مزه این روابط زیردندونش بره آدم بشو نیست.الانم بی اعتمادی خودمو بیشتر زجر میده
نگید شاید بچه نمی خواسته چون خواست اون بود
نگید ریشه یابی کن مسئله رو چون من کوتاهی نکردم ازشم که پرسیدم اول گفت از سر بی کاری !!!!بعد گفت شیطون رفت تو جلدم!!که واسه آدم با تحصیلات و موقعیت اون جواب بی خودیه
نگید فراموش کن که به خدا نمیتونم
نگید شغلشو عوض کن چون اون قبل از من عاشق کارشه
چی کار کنم من مشکل از کجاس
علاقه مندی ها (Bookmarks)