سلام به دوستای عزیزم.
من وهمسرم همکاربودیم وازدواج کردیم .اوایل خونوادش منو قبول نداشتن چون تحصیلات وسنم باهمسرم کلی فرق داره. اما الان مادرشوهرم خیلی دوستم داره.اما از همون ابتدای ازدواجمون تا حالا که 2 سال میشه , یک مشکل اساسی داریم اونم اینکه وقتی خونه مامانش یا خواهر کوچیکش که خیلی دوسش داره میریم , همسرم با من مثل غریبه ها میشه , نه حرفی بامن می زنه نه اینکه کنارم بشینه, دایم با خواهرکوچیکه ست که اونم ازدواج کرده. زمانیکه به خونه برمی گردیم همیشه سر همین موضوع باهم بحث می کنیم. متاسفانه همسرم فکر می کنه من دوست دارم جلوی خونوادش لوس بازی دربیاره وقربون صدقه من بره , که هرچی می گم این طور نیست فایده نداره. واسه همین به خواهرش خیلی حساس شدم جوریکه هروقت می خوایم بریم خونش خیلی دلم می گیره. برخورد همسرم جوریکه حس می کنم بقیه الان با خودشون می گن چقدر این زنوشوهر باهم غریبه ان. درصورتیکه همسرم توی خلوت خودمون فوق العادس , وقتی به سردیش اعتراض می کنم می گه خونواده من اخلاقمو می دونن, درصورتیکه با خواهرش خیلی صمیمیه, می گید من حسادت می کنم یا این اشتباهه که می خوام همسرم به من هم توجه کنه
علاقه مندی ها (Bookmarks)