به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 31
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 بهمن 89 [ 12:56]
    تاریخ عضویت
    1389-10-05
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    1,971
    سطح
    26
    Points: 1,971, Level: 26
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 76 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟

    من یه دختر 30 ساله ام متولد 59 خواستگارای زیادی داشتم اما خوب به هر حال تقریبا هیچکدوم نشد به دلایل مختلف ...یا قیف نبود یا قیر نبود...حقیقتش من حدود 5 سال پیش به دلیل اصرارهای بیش از حد یه پسر(2سال اصرار کرد) بهش علاقه مند شدم و همون اول خودش خانواده اشو آورد خواستگاری من توی مراسم خواستگاری همه چیز ظاهرا خوب بود اما بعد از یه مدت خانواده اش اعلام کردند که راضی به این ازدواج نیستن و خودشون یه دختر براش انتخاب کردن و رفت سر خونه و زندگیش همه اینها 3 سال قبل اتفاق افتاد و چی بر سر من اومد و چه ها بر من گذشت خدا میدونه فقط همینو بگم که دنیا واسم تیره تار شدو تا دوباره به زندگی برگردم .حالا بعد از 2 سال از طریق ارتباط خانوادگی با یه آقایی آشنا شدم البته رو حساب دروغ گفتن نذارید اشتباه خودم بود که خوب تحقیق نکردم و عجله کردم بعله بعد از مدت 2 ماه فهمیدم که ایشون قبلا 1 بار ازدواج کرده و یه پسر 4 ساله هم دارن نمیدونید وقتی فهمیدم چه بروزم اومد اول سعی کردم که دوباره برگرده سر زندگیش ولی قبول نکرد و گفت منو خیلی دوست داره ولی چه دوست داشتنی حالا که میبینه من تمام مشکلاتشو قبول کردم ولی اون همش بهونه میگیره بخدا کلافه شدم دیوانه شدم از طرفی میخوام برم سر زندگیم از طرفی نمیتونم فراموشش کنم چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟:(البته خواهش میکنم اشتباه فکر نکنید بخاطر من نیست که حاضر نیست زندگیه گذشته اشو از سر بگیره و من هیچ نقشی توی طلاقش نداشتم و الانم هیچ نقشی برای جلوگیری از رابطه مجددش و شروع دوبار هاش ندارم. کلا دیگه نمیخواد زندگی پر از دردسر قبلیشو و پر از مشاجره و جنگ اعصاب بوده رو شروع کنه )

  2. کاربر روبرو از پست مفید تداعی تشکرکرده است .

    تداعی (یکشنبه 05 دی 89)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 مرداد 90 [ 21:19]
    تاریخ عضویت
    1389-9-24
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    1,986
    سطح
    26
    Points: 1,986, Level: 26
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    315

    تشکرشده 315 در 112 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟

    دوست عزیز شما ببینید که ایده ال های زندگی شما چیه ؟
    نگران سنتون نباشید ...موقعیت هاتونو بسنجید ...
    ایا از اون پسر قبلی که با خانوادش امد خاستگاری نپرسیدید چرا بعد از اون همه مدت به هم زد ؟ ایا ازش دلیل نخواستید ؟
    چرا دوباره با همون روش قبل به این اقا دل بستید ؟ ایا حالا که فهمیدید بچه داره و از همسرش جدا شده ....چه نتیجه ایی میگیرید ؟ خصوصیات خودتون چیه ؟
    چه خصوصیاتی اصلا مد نظرتون هست ؟
    بهتره زود تصمیم نگیرید ...

  4. 2 کاربر از پست مفید iMoon تشکرکرده اند .

    iMoon (یکشنبه 05 دی 89)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 بهمن 89 [ 12:56]
    تاریخ عضویت
    1389-10-05
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    1,971
    سطح
    26
    Points: 1,971, Level: 26
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 76 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟

    من تحصیل کرده و شاغل با یه حقوق نسبتا خوب قیافه ام طوریه که همه حتی مدیرم تا هفته پیش فکر میکرد 22 یا 23 سالمه هم خیلی جوون موندم و هم خوش مشربم یعنی تو هر جمعی میرم محاله چند نفر دورم جمع نشن که با هاشون بگو و بخند داشته باشم تقریبا طرفدارای زیادی دارم قیافه ام خوبه(اینا رو فقط محض اطلاع گفتم خودستایی نبود)اون آقای قبلی از من کوچکتر بود ولی من از روز اول راستشو گفته بودم و تازیگها تماس گرفته میگه بدبخت شدم البته خوشحال نشدم ولی خیلی منو داغون کرد و بدجور با احساسات من بازی کرد و من نمیتونم ببخشمش. برادرش ازم خواهش کرد ببخشمش گفتم نه و تا قیامت نمیبخشمش نه بخاطر اینکه نشد ازدواج کنیم بخاطر اینکه با من روراست نبود منو بازی داد و وقتی بهش نیاز داشتم منو تنها گذاشت دوست ندارم زیاد در موردش توضیح بدم ولی واقعا عذابی کشیدم که تصورش نمیشه کرد.این اقا 32 ساله اشه شغل و تحصیلاتش خوبه خانواده خیلی خوبی داره و مشکل ازدواج کردنش برام حل شده چون به نظر من گناه نکرده ازدواج کرده و این باعث نمیشه طردش کرد. مشکل من اینه که با من صبور نیست میگه نمیتونم ازت اشتباه بپذیرم میگه نباید رفتارایی داشته باشی که من نتونم تحمل کنم حرف من اینه که من قدیس نیستم و قابل اشتباه کردن البته نه فاحش ولی باید بهم مهلت بده تا بشناسمش ب نظر خودم حرفم کاملا منطقیه ما تو زمان شناخت هستیم باید به من فرصت بده ولی اون تا یه اشتباه میکنم همه چیزو بهم میریزه الانم با هم ظاهرا تموم کردیم البته من راضی به جدایی نیستم کمکم کنید درست تصمیم بگیرم خسته شدم دیگه نمیخوام اشتباه کنم

  6. 2 کاربر از پست مفید تداعی تشکرکرده اند .

    تداعی (یکشنبه 05 دی 89)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آذر 91 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1389-8-28
    نوشته ها
    725
    امتیاز
    3,175
    سطح
    34
    Points: 3,175, Level: 34
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,056

    تشکرشده 2,054 در 617 پست

    Rep Power
    86
    Array

    RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟

    شاید داره سخت گیری می کنه تا به مشکل زندگی قبلیش دچار نشه.
    اون آقا الان ترسیده است. زخم خورده است. مث خودت که الان نسبت به خواستگار قبلیت حساسیت و دودلیت بیشتر شده. تحقیق و تفکرت بیشتر شده. می ترسی باز اشتباه کنی.
    حالا کار شما در حد یک خواستگاری بوده، ایشون با داشتن یه بچه به جدایی رسیدن. گفتی زندگی پر از داد و بیداد و شلوغ داشته. الان می ترسه.
    به نظرم برین پیش مشاور و قبل از تصمیم نهایی همه جوانب کار را با دقت و کمک یه مشاور خوب بررسی کنید.
    توی تالار هم بیا و حرفی سوالی داری بگو. اما به خاطر حساسیت موضوع و این که خیالت راحت بشه و از اول قدمت را درست برداری برو مشاوره.
    شاید مشکل از آقا بوده که جدا شدند. کسی که نمی آد بگه من بداخلاق بودم، خیانت کردم، کار نمی کردم ، معتاد بودم ... همسرم ازم جدا شد.
    دلیل طلاقشون باید براتون کاملا روشن بشه. من نمی دونم این پیشنهادم درسته یا نه. ولی شاید بد نباشه حتی با همسر قبلیشون صحبت کنی و حرفهای دو طرف را مقایسه کنی ( این را بپرس ببین کار درستیه یا نه )

  8. 3 کاربر از پست مفید بهشت تشکرکرده اند .

    بهشت (یکشنبه 05 دی 89)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 91 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    4,847
    سطح
    44
    Points: 4,847, Level: 44
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,967

    تشکرشده 1,971 در 570 پست

    Rep Power
    80
    Array

    RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟

    تداعی جان حواست باشه که با فرض مجرد موندن برای همیشه خیلی بهتر از ازدواج ناموفقه
    برای ازدواج عجله نکن هرچند سنت هم بالا بره اما عجله و بی دقتی و به خاطر حرف مردم و ...تو ازدواج اصلا درست نیست.
    اگه الان این آقایی که بچه داره رو قبول کنی همه جوره قبولش کردی و فردا نمیتونی بزنی زیر حرفت و اگه بزنی زیر حرفت یا باید ازش جدا شی یا بسوزی و بسازی(خدا نکنه)

    اگه داره مهریه پرداخت میکنه باید تا تموم میشه هیچوقت شکایت نکنی که مثلا ما نیاز داریم اما تو مهریه میدی!

    باید اون بچه طفل معصوم رو با جان و دل و نه با شعار بپذیری و خدا وکیلی بین اون و بچه ای که اگه خودت داشته باشی فرقی نذاری که اگه اینطور نباشه همسرت هم با تو رابطه خوبی نخواهد داشت و مدیون اون بچپه هم میشی!
    با این اخلاقش اگع قبولش کردی،کردی دیگه نباید فردا بگی فکر کردم خوب میشی!

    خوب خوب در مورد خودش و ازدوئاج قبلیش و اگه شد همسر قبلیش تحقیقات کن و همونطوری که بهشت گفت مشاوره هم سعی حتما بری

    موفق باشی عزیزم

  10. 3 کاربر از پست مفید فرانک1389 تشکرکرده اند .

    فرانک1389 (یکشنبه 05 دی 89)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 بهمن 89 [ 12:56]
    تاریخ عضویت
    1389-10-05
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    1,971
    سطح
    26
    Points: 1,971, Level: 26
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 76 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟

    [quote=بهشت]
    شاید داره سخت گیری می کنه تا به مشکل زندگی قبلیش دچار نشه.
    اون آقا الان ترسیده است. زخم خورده است. مث خودت که الان نسبت به خواستگار قبلیت حساسیت و دودلیت بیشتر شده. تحقیق و تفکرت بیشتر شده. می ترسی باز اشتباه کنی. (
    حالا کار شما در حد یک خواستگاری بوده، ایشون با داشتن یه بچه به جدایی رسیدن. گفتی زندگی پر از داد و بیداد و شلوغ داشته. الان می ترسه.
    به نظرم برین پیش مشاور و قبل از تصمیم نهایی همه جوانب کار را با دقت و کمک یه مشاور خوب بررسی کنید.
    توی تالار هم بیا و حرفی سوالی داری بگو. اما به خاطر حساسیت موضوع و این که خیالت راحت بشه و از اول قدمت را درست برداری برو مشاوره.
    شاید مشکل از آقا بوده که جدا شدند. کسی که نمی آد بگه من بداخلاق بودم، خیانت کردم، کار نمی کردم ، معتاد بودم ... همسرم ازم جدا شد.
    دلیل طلاقشون باید براتون کاملا روشن بشه. من نمی دونم این پیشنهادم درسته یا نه. ولی شاید بد نباشه حتی با همسر قبلیشون صحبت کنی و حرفهای دو طرف را مقایسه کنی ( این را بپرس ببین کار درستیه یا نه )

    درسته اون واقعا ترسیده چون خودش همیشه میگه من مار گزیده ام چون ظاهرا همسر قبلیش هم عاشقش بوده به مدت 7 سال و این آقا بخاطر اینکه کس دیگه ای رو دوست نداشته و اجبار البته بصورت صحبت از طرف مادرش با این خانوم ازدواج کرده من اینو از طریق خانواده اش مطمئن شدم البته خانواده اش هنوز اصرار دارن همسرش برگرده ولی ایشون راضی نمیشه و من وقتی حرفاشو شنیدم بهش حق دادم .میدونید همسرش زن خوبی بوده (برداشت من)ولی این دوتا واسه هم ساخته نشده بودن بیشتر از دهها بار از هم جدا زندگی کردن هر بار به مدت بیشتر از یک ماه آقا خونه خودش و خانوم خونه مادرش!و سه بار تا مرحله طلاق رفتن و ایشون با بچه دار شدن موافق نبوده و مام اصرار بر سقط داشته اند.خودش هم میگه زمانی که مسئله قطعی بشه میبرمت با همسر سابقم مفصل صحبت کن اگه نظرت برگشت ایرادی نداره


    حاضر نیست بیاد مشاوره البته به دلیل یه سوء تفاهم الان رابطه ما سرد شده ولی من هنوز دوسش دارم و برام سخته

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرانک1389
    تداعی جان حواست باشه که با فرض مجرد موندن برای همیشه خیلی بهتر از ازدواج ناموفقه
    برای ازدواج عجله نکن هرچند سنت هم بالا بره اما عجله و بی دقتی و به خاطر حرف مردم و ...تو ازدواج اصلا درست نیست.
    اگه الان این آقایی که بچه داره رو قبول کنی همه جوره قبولش کردی و فردا نمیتونی بزنی زیر حرفت و اگه بزنی زیر حرفت یا باید ازش جدا شی یا بسوزی و بسازی(خدا نکنه)

    اگه داره مهریه پرداخت میکنه باید تا تموم میشه هیچوقت شکایت نکنی که مثلا ما نیاز داریم اما تو مهریه میدی!

    باید اون بچه طفل معصوم رو با جان و دل و نه با شعار بپذیری و خدا وکیلی بین اون و بچه ای که اگه خودت داشته باشی فرقی نذاری که اگه اینطور نباشه همسرت هم با تو رابطه خوبی نخواهد داشت و مدیون اون بچپه هم میشی!
    با این اخلاقش اگع قبولش کردی،کردی دیگه نباید فردا بگی فکر کردم خوب میشی!

    خوب خوب در مورد خودش و ازدوئاج قبلیش و اگه شد همسر قبلیش تحقیقات کن و همونطوری که بهشت گفت مشاوره هم سعی حتما بری

    موفق باشی عزیزم

    من بخدا بچه شو واقعا پذیرفتم و از اولشم بهش گفتم من تا زمانی که بچه با من اخت نشه بچه دار نمیشم ولی خوب اون میترسه البته ازین بابت حرفی نزده و احساس میکنم میتونه بپذیره که من بچه رو دوست دارم
    در ضمن من میخواستم بعد از ازدواجم با هرکسی یه بچه بیارم بزرگ کنم حتی اگه بچه دار هم بشم
    خوب چه بهتر که بچه از یه نظر به من مربوط هم بشه بخدا نیتم خوشبختی همسرم و خودم توی زندگیمون هست
    بخدا من خیلی سعی کردم با مشکلاتش کنار بیام و خصوصیاتشو بپذیرم و با هاش سازگار بشم ولی اون همش میترسه خسته نشدم ولی اون خسته اس بی حوصله شده
    خیلی مهربونه مسئولیت پذیره با شعوره زرنگه و کاردانه ولی بی حوصله و عجول

  12. 2 کاربر از پست مفید تداعی تشکرکرده اند .

    تداعی (دوشنبه 06 دی 89)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آذر 91 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1389-8-28
    نوشته ها
    725
    امتیاز
    3,175
    سطح
    34
    Points: 3,175, Level: 34
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,056

    تشکرشده 2,054 در 617 پست

    Rep Power
    86
    Array

    RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟

    اگه همسرش هم به نظر خودت خانم خوبی بوده، بیشتر حواست را جمع کن. شاید همین اخلاق ایشون که می گین صبور نیست و برخوردهای تندی داره مسبب اصلی قضیه بوده. شاید با شما هم دچار همون مشکلات بشه.

  14. 3 کاربر از پست مفید بهشت تشکرکرده اند .

    بهشت (دوشنبه 06 دی 89)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 91 [ 15:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-20
    نوشته ها
    614
    امتیاز
    10,182
    سطح
    67
    Points: 10,182, Level: 67
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 268
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,396

    تشکرشده 2,459 در 516 پست

    Rep Power
    76
    Array

    RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟

    چرا نمیاد مشاوره؟ سوئ تفاهم؟ چی بوده؟

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 بهمن 90 [ 01:46]
    تاریخ عضویت
    1388-12-03
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    2,945
    سطح
    33
    Points: 2,945, Level: 33
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    357

    تشکرشده 353 در 156 پست

    Rep Power
    35
    Array

    RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟

    سلام تداعي عزيز به نظر من با توجه به شرايطي كه از خودت گفتي رابطه ات را با اين آقا قطع كن چون دردسر زيادي دارد به نظر من شما هنوز فرصت داري كه مورد مناسب تري پيدا كني
    سعي كن كه كمتر بر روي نكان منفي و شكست هايت تمركز كني و تلاشت را كن كه مثبت ها را جذب كني به نظر من الان وقت نا اميدي و سوختن و ساختن نيست.
    موفق باشي

  17. 2 کاربر از پست مفید mahsa_mhmh تشکرکرده اند .

    mahsa_mhmh (دوشنبه 06 دی 89)

  18. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 91 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    4,847
    سطح
    44
    Points: 4,847, Level: 44
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,967

    تشکرشده 1,971 در 570 پست

    Rep Power
    80
    Array

    RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟

    تداعی جان
    یه بار دیگه ازت خواهش میکنم رو مواردی که من گفتم ( در مورد مهریه و بچه)خوب خوب خوب دقت کن!
    آخه من از نزدیک چنین موردی دیدیم
    برات تعریف میکنم شاید کمکی باشه :
    یکی از برادرهام با خانمش اصلا نمی تونستن زندگی کنن(از لحاظ نوع تربیتی که داشتن-نوع پوشش خانمش که خیلی اپن بود و با مردها راحت-دروغگویی خودش و خانوادش-و دخالت مادرش تو زندگیشون)از هم جدا شدن در حالیکه یه پسر سه ماهه داشتن.
    برادرم با هر بدبختی ای بود بچه رو نداد بهش که چند سال بزرگ کنه در ضمن خودش بچه رو گذاشت رفت در حالیکه سخت مریض هم بودچون می ترسید تا 7 سال مثل خودشون تربیتش کنن و دیگه اون نتونه عوضش کنه!
    وقتی بعد از 3 سال به فکر رن گرفتن افتاد ،میگفت کسی رو میخوام که در درجه اول با این بچه بسازه و اگه نسازه و اذیتش کنه حتی اگه شده تا چند بار دیگه زن می گیرم و طلاق میدم به خاطر بچه ام!
    یه روز یه خانمی خودش به خواهرم گفته بود من یه دختر دارم که میخوام بدمش به برادر تو چون می شناسمتون اما ما اونها رو نمی شناختیم! البته خدا رو شکر خونواده خوبی از آب در اومدن.ساده و در حد خودمون
    دختره 12 سال از برادرم کوچیکتر بود و میگفت چند وقت پیش خواب دیدم کنار رودخونه یه بچه دقیقا به همین شکل (اون موقعه برادر زاده ام 3 سال و خورده ایش بود)کنارم بوده مثل اینکه بچه خودم بوده.گفت با جان و دل قبولش میکنم و همیشه قصد داشتم ازدواج کنم یه بچه بیارم بزرگ کنم(مثل تو)
    مادرش گفت اصلا شما کارتون نباشه خودم بزرگش میکنم!
    ازدواج کردن و خوب بودن... اما کم کم رفتارش عوض شد و اون بچه طفل معصوم و مهریه مادرش که چند ماه یه باره رو باعث سختی و اذیت و خستگی و ... خودش عنوان میکرد.اولا میگفت تا 5 سال بچه نمیخوام ، اینو میفرستم مدرسه و .. اما بعد حدود 2 سال بچه دار شد و حالا خیلی کم به فکر اون بچه ست.
    اذیتش میکنه برادر زاده ی از اول مظلوم و بی گناه من ازش خیلی می ترسه و انگار نه آب میخوره نه نون نه هیچی ، لاغر و ضعیف و ...الهی عمه جونش که من باشم بمیره
    میگه ما خودمون قسط و فلان داریم اما مهریه میدیدم!(در حالیکه روز اول خود من بهشون گفتم)
    این بچه همش مریض میشه نمیدونم چرا ؟!
    پولای خرجیشو ازش میگیره پس انداز میکنه و بعدا باهاش چیزی که تو خونه نیازه میخره
    بدون اجازه اش خونه ما نمیذاره بیاد
    خودم بهش پول یا کادو میدم میترسه و میگه اول از مادرم اجازه بگیر بعد بده
    جلو مهمونا نگو اینو میخوام یا اونو میخوام
    و موارد دیگه که من خبر ندارم
    برادرم میگه اگه بازم جدا بشم اینبار میشن دوتا بچه بی مادر چکار کنم؟اون بچه نمیدونه این مادرش نیست وقتی شد مادرش گفتیم تا حالا رفته سفر حالا برگشته...

    عزیزم اینا رو گفتم تا با چشم باز و عقل کامل و به دور از نگرانی برای ازدواج و حرف مردم ازدواج کنی و اون بچه رو اگه قبول کردی بدونی در قبالش پیش خدای بزرگ مسئولیت داری
    خوب فکر کن و بعد تصمیم بگیر

  19. 4 کاربر از پست مفید فرانک1389 تشکرکرده اند .

    فرانک1389 (دوشنبه 06 دی 89)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 08:09
  2. من نفرت انگیزم
    توسط shilaa در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 50
    آخرين نوشته: پنجشنبه 17 بهمن 92, 15:14
  3. هدف و انگیزه؟!!؟از کجا بیارم؟!؟
    توسط tanin-91 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 16 دی 92, 21:16
  4. خیلی تنهام انگیزه ای واسه بودن ندارم
    توسط مرمر تنها در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 09 آذر 92, 18:44
  5. مردایی که می گن دختر باید ریزه میزه و کوچولو باشه ،دروغ می گن؟؟؟؟
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 91, 16:44

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.