به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 75
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    83
    Array

    Arrow من مقصرم یا شوهرم؟ کمک...

    سلام به بچه های تالار با صفای همدردی
    دوستان عزیز من تازگیها با مشکلاتی روبرو شدم که با وجودی که قبلا چنین مشکلاتی و نداشتم و تازه دیگران و راهنمایی هم می کردم الان از حل اینا عاجز شدم.
    یه کم از خودم بگم برای کسایی که من و نمی شناسن 29 ساله 7 ساله ازدواج کردم و یک پسر 4 ساله هم دارم. شوهرم کارمند 34 ساله خودم در حال حاضر خانه دار.
    پدرم و تازه از دست دادم و خودم می دونم که به شدت حساس و زود رنج و اسیب پذیر شدم. با وجودی که همسرم بعد از فوت پدرم به قدری گریه و بیتابی کرد که همه متعجب شده بودن و حتی تا چهلم پدرم عزادار باقی موند اما دقیقا از روز 7 به بعد کارها و گریه ها و بی تابی های من و زیر سوال می برد و می گفت دیگه بسه.
    از اون روز من گریه هام و در خفا و به دور از همسرم انجام می دادم. رابطه همسرم با خانوادش خوب خوب بود اما یه دفعه پررنگ شد جوری که گاهی من و زیر سوال می بره به خاطر اونا.
    مثلا وقتی قراره من و هم ببره جایی اونا رو هم ببره می گه اول اونا تو منتظر باش حالا یه موقعی من زمان دارم و می گم باشه برو اول اونا رو ببر اما یه موقعی کارم فوری فوتیه ولی می گه اول مامانم واجبه بعد تو.
    گاهیم می گه اول مامانم مهمه. قبلا از این حرفا نمی زد.
    من خودم یه ذره حساس شدم اما هیچ وقت یادم نمیاد از همسرم پرسیده باشم که اونا رو بیشتر دوست داری یا من و یا اونا برات مهمن یا من و .... اما اون مدام این حرف و می گه.
    خانواده همسرم ادمای بدی نیستن اما کلا در این خانواده همیشه باید از زمین به اسمون بباره. تا الان یاد ندارم وقتی میان خونه ما چیزی دستشون بوده باشه اما از ما این توقع رو دارن و شوهرم اجرا می کنه.
    چند تا مثال:
    برادر شوهرم وضع مالش بسیار عالیه و پدر شوهرمم پیش اون کار می کنه یادمه وقتی پسرم به دنیا اومد برادر شوهرم 50 هزار تومان داد به اون و گفت تو این و بده منم ربع سکه که اون موقع 40 تومان بود اما مادر همسرم 30 تومان پول و برداشت 20 تومان و داد.
    کادوی تولد یک سالگی پسرم هم به همین شکل ربوده شد.
    وقتی ما کربلا رفتیم هیچی دستش نگرفت حتی یک جعبه شیرینی اما خودش که 3-4 ماه پیش کربلا رفت شوهرم 200 هزار تومان کادو داد. تازه می گفت شما واسه من چیکار کردین؟
    ما همیشه اژانس پدرو مادر همسرم هستیم زنگ می زنن که بیا ما رو ببر فلان جا و همسرم سریع قبول می کنه.
    اگه به خودشون باشه در هفته 4-5 شب شام میان خونه ما ( اوایل ازدواجم همین طور بود و من تقریبا تمام هفته مهمان داشتم ) و الانم که یه ذره با ممانعت من و جاریم روبرو شدن مدام بهمون تیکه می اندازن که شما نمی ذارید ما بیایم خونه پسرامون. پسرامون کار می کنن که خانواده شما ها بخورن ؟ مال پسرامون مال ماست نه اونا
    در حالی که مامان و خواهر من فقط سالی 3 بار میان ماه رمضان عید نوروز و تولد پسرم بقیه سال گاهی میان فقط سر می زنن که اونم شاید 2ماه یک بار بقیه رو ما می ریم.
    مشکل من با اونا نیست چون رفتارها و اخلاقای اونا تثبیت شده و سنشون از تغییر گذشته اما شوهرم واقعا عصبیم می کنه.
    وقتی مهمونی باشیم که اونا هم باشن از وقتی که از در میایم بیرون قیافش و می کشه تو هم . همش می گه خانواده من خیلی خوبن هیچ ایرادی ندارن.
    من نه دوستانه نه تو دعوا به هیچ شکلی نمی تونم به همسرم بفهمونم فلان رفتار تو در قبال خانوادت درست نیست و اونا رو متوقع تر می کنه.
    مثلا گیر داده من باید پدرو مادرم و با هواپیما ببرم مشهد می گم عزیز من تو نداری چرا لقمه گنده تر از دهنت بر می داری؟ گوش نمی ده و می گه تو چشم دیدن اونا رو نداری.
    باور کنید رابطه من و خانواده شوهرم خوب که نه عالیه. چون من خیلی مراعاتشون می کنم. اما رفتار همسرم باعث می شه وقتی که از اونا دور می شیم من و ازرده کنه . بارها بهش گفتم اگه رابطه من و اونا خراب شه تو مقصری چون بلد نیستی بین من و اونا تعادل بوجود بیاری همش داری از اونا می گی.
    مثلا وقتی تو مهمونی باشیم مادر شوهرم کاری میکنه که دو تا پسراش کنارش باشن بین اونا می شینه و دستاشون می گیره گاهی هم سر شوهر من و می ذاره رو پاش و موهاش و دست می کشه. من حساس نیستم به اینا اما کارای شوهرم عصبانیم می کنه می گه مامانم خیلی مهربونه و لنگه نداره باید خرجش و بدم و ببرم بیارمش و و.... در حالی که وضع مالیشون عالیه همه وسایل خونشو سالی یا دو سالی یه بار عوض می کنه در حالی که من هنوز از جهازم استفاده می کنم.
    پیش اونا یک کلمه هم با من حرف نمی زنه قبلا این طوری نبود. خود من از جلف بازی پیش دیگران بدم میاد اما حرف عادی و هم نمی زنه و می گه رفتم اونجا که با مامانم حرف بزنم نه تو.
    سوال من:
    باید چجوری رفتار کنم؟
    چیکار کنم همسرم تعادل و رعایت کنه؟
    من دلم می خواد خانواده همسرم با من رفتار خوبی داشته باشن نه اینکه فکر کنن من پسرشون و ازشون جدا کردم.
    چیکار کنم همسرم بفهمه من به محبت اون بالاخص پیش خانوادش نیاز دارم.
    ببخشید طولانی شد. ممنونم از همه دوتاسن که وقت می گذارن و جواب می دن.

  2. 6 کاربر از پست مفید sisili تشکرکرده اند .

    sisili (یکشنبه 05 دی 89)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 91 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    4,847
    سطح
    44
    Points: 4,847, Level: 44
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,967

    تشکرشده 1,971 در 570 پست

    Rep Power
    80
    Array

    RE: من مقصرم یا شوهرم؟ کمک...

    دوست عزیز
    متاسفانه خیلی از مشکلاتی که بین عروس و خونواده شوهر هست به دلیل رفتار غلط پسر خاوناده ست که نمیدونه کجا باید رعایت کی رو بیشتر بکنه و کجا کی واجبتره.
    شاید ایشون به خاطر همون مسئله عزاداری پدر مرحومت داره لجبازی میکنه.
    شما چیزی در این مورد بهش نگفتی ؟
    مثلا نگفتی چرا جلو مردم خودتو ناراحت نشون دادی اما تو خونه بعد از شب هفت منو منع میکنی ؟
    این طور که خودت گفتی تازگی اینجوری شده پس شاید به این مسئله ربطی داشته باشه.
    در هر صورت تو سعی کن مثل همشه صبور و مهربون باشی و هیچوقت هیچوقت مثل اون جواب رفتارش رو نده چون اوضاع بدتر میشه و خودت هم مطمئنا راضی نمیشی.
    اجازه نده این حساسیتها کش دار بشه و شکاف بینتون عمیق بشه
    تو همچنان خانمی کن و شوهرت خودت رو جلوی همسرت حساس نشون نده .
    شاید اون الان داره صبر و تحمل تو رو امتحان میکنه و میخواد ببینه بالاخره کی عصبی میشی و تو روش وایمیسی
    تو هم صبر کن بالاخره حخودش میبینه از پس خرج اضافه بر نمیاد کوتاه میاد اونوقت هم به روش نیار
    موفق باشی دوست عزیز

  4. 2 کاربر از پست مفید فرانک1389 تشکرکرده اند .

    فرانک1389 (شنبه 04 دی 89)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    RE: من مقصرم یا شوهرم؟ کمک...

    sisili جان

    اگه همسرت بعد از فوت پدر شما این رفتارهای افراطی رو پیدا کرده، ممکنه به این دلیل باشه این ترس در وجودش بوجود اومده که ممکنه اون هم پدر و مادرش رو از دست بده و به این نحو به ظن خودش داره براشون سنگ تموم می ذاره که بعدها پشیمون نشه.

    خوب البته راهش درست نیست و داره اشتباه می کنه ولی "الاعمال بنیاتهم". مهم قصد و نیتش هست و اگه در وهله اول نیت کسی از یک عمل نادرست نباشه, عملش رو میشه اصلاح کرد.

    بنظرم شما بذار به این حساب که ترس از دست دادن پدر یا مادرش باعث این رفتاراش شده و صبوری کن.
    هر وقت هم که سرحال هست راجع به این موضوع باهاش صحبت کن که توجه افراطی به یک سمت و اغفال از طرف دیگه باعث میشه بین اون دو طرف فاصله بیفته و حس حسادت بینشون بوجود بیاد. براش توضیح بده که اگه تعادل رو رعایت کنه، محبت شما و خانوادش بیشتر میشه و ...

    امیدوارم مشکلت به زودی زود مرتفع بشه.

  6. 9 کاربر از پست مفید هستی تشکرکرده اند .

    هستی (پنجشنبه 23 دی 89)

  7. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: من مقصرم یا شوهرم؟ کمک...

    سلام سیسیلی عزیز
    من نمی دونم این افسانه های سیندرلا و زیبای خفته و پری دریایی و ... بر اساس کدوم عشق و عاشقی نوشتند که
    گول خوردیم و از توی خونه ی مامان بابامون با کلی ارامش و ناز اومدیم بیرون و شدیم زن این اقایون که همش مشکل بسازن و بیام مشکل حل کنیم
    تو رو نمی گم ها خودم رو دارم می گم

    گشتم نبود نگرد نیست

    حالا از شوخی گذشته
    سیسیلی جان پستت رو یکبار دیگه بخون

    این حرفهایی که برایت می نویسم
    اول دارم واسه خودم مرور می کنم بعد شما گلم
    ببین عزیزم این تغییری که الان در شوهرت ایجاد شده انعکاس رفتار خودت هست
    مردها می خوان زنشون شاد باشه و خونشون محل نشاط ( همین و همین ) قسم می خورم که تنها خواسته ی مردها همینه و بس
    وقتی تو شاد باشی و ناراحتی هایت را بروز ندهی و همش بخندی شوهرت اگه دنیای روی سرش خراب شده باشه و داغون باشه با خنده و نشاط تو شادی میاد توی وجودش و اصلا یادش میره که بیرون از خونه چه خبر بوده و
    یک لحظه با تو بودن رو با هیچ چیزی توی دنیا عوض نمی کنه
    اون وقتی دیدی شما اونقدر بیتابی (از روز هفت بهت گفته بسه ) منظورش این بوده که توی خونه نشاط زنم نیست
    من الان نشاطش رو می خوام
    زن خندان و سرحالم رو می خوام

    می دونی الان توی ذهنت چی میاد؟
    اینکه من پدرم فوت شده غصه دارم ... دست خودم نیست ... ناراحتم ... شوهرم توی این وضعیت باید منو درک کنه .. باید همراهم باشه ....

    اون همراهی اش رو با تو کرده ... تا روز چهلم عزادار بوده
    اینجا بوده که گلم تو باید خودت با این مساله کم کم کنار میومدی و تعادل را برقرار می کردی ...
    می دونم خیلی درد بزرگیه ...
    (من یکبار خواب دیدم پدرم فوت شده و من نتونستم خودم رو برسون تهران
    با هق هق و گریه از خواب بیدار شدم .. شوهرم خیلی سعی کرد ارومم کنه ... بغلم کرد بوسم کرد کلی بهم روحیه می داد که خواب بوده عمرش بلند میشه
    می دونی من بهش چی گفتم
    گفتم می دونم خواب بوده ولی اگه یه مو از سر پدرم کم بشه من حسرت تمام این روزهایی رو می خورم که در کنارش نیستم .. دست خودم نبود .. اون چیزی که توی دلم احساس می کردم رو گفتم ... ولی نتیجه گیری شوهرم این بود که من بودن در کنار پدر و مادرم را به بودن در کنار اون ترجیح می دهم )
    درحالیکه اگه من خودم رو کنترل می کردم و احساسم رو به تعادل می رسوندم خیلی بهتر بود ....چون همون با گریه بیدار شدن من پیام دلتنگی برای پدرم رو به شوهرم داده بود
    می تونستم از این قضیه اینجوری بهره برداری کنم که زود به زود بهشون سر بزنیم

    حالا قضیه تو هم همینه عزیزم
    اون مدتی که شما در عزاداری بودی شوهرت جذب خانواده اش شده
    حالا هم خانوم گل باید دوبرابر حتی چهار برار اون زمان ، با صبوری زمان بذاری که دوباره شوهرت مثل قبل بشه
    با دعوا و چشم و ابرو اومدن و حرف زدن و بحث کردن با شوهرت ، قول می دهم به هیچ جا نمیرسی ...قفط با محبت و ایجاد علاقه توی محیط خونه می تونی دوباره اونو بکشیش به سمت خودت

    یه توصیه هم به مجردها
    اینها رو بخونید .... یاد بگیرید... اشتباهات ما رو تکرار نکنید



  8. 10 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (یکشنبه 05 دی 89)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 مهر 90 [ 10:04]
    تاریخ عضویت
    1388-10-03
    نوشته ها
    269
    امتیاز
    3,717
    سطح
    38
    Points: 3,717, Level: 38
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    890

    تشکرشده 902 در 220 پست

    Rep Power
    41
    Array

    RE: من مقصرم یا شوهرم؟ کمک...

    سلام

    خانم بالهای صداقت که خیلی خوب راهنمایی کردن.
    من فقط می خواستم در مورد عنوان تاپیکتون یه گلگی کوچیک کنم. چرا دنبال مقصر باشیم؟ اینجا که دادگاه تشکیل ندادیم. ضمن اینکه تو خیلی از مشکلاتی که ایجاد می شه شاید اصلاً مقصری وجود نباشه، خیلی از اوقات تفاوت ها و سوئ تفاهم ها باعث ایجاد مشکلات جزیی می شه که ما چون مهارت کافی برای برطرف کردنش نداریم تبدیل به یه مشکل بزرگتر می شه. مهم حل مشکلی هست که ایجاد شده و نه اینکه کی مقصره. تنها در صورتی پیدا کردن مقصر (به قول شما) که من بهش می گم ریشه یابی مشکل مفیده که به حل مشکل کمکی کنه.

    متاسفانه معمولاً مردا به اندازه کافی با حوصله نیستن و به همین دلیلم بوده که شوهرتون مثل بقیه مردا بعد از 7 روز از این ناآرامیتون دیگه خسته شدن. البته فکر می کنم اینکه شوهرتون بهتون می گفته بسه دیگه، قصدش آروم کردن شما بوده و نه اون برداشتی که شما داشتین.

  10. 6 کاربر از پست مفید green تشکرکرده اند .

    green (چهارشنبه 08 دی 89)

  11. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    83
    Array

    RE: من مقصرم یا شوهرم؟ کمک...

    سلام همراهان همیشگی
    فرانک1389 عزیز ممنون از جوابت نه من هیچ وقت چنین سوالاتی و نپرسیدم حتی بهش گفتم اینکه بابا همیشه از تو تعریف می کرد و تو رو به جای پسر نداشتش دوست داشت و به همه با عملت نشون دادی و سربلندم کردی. ممنون چشم بازم صبوری می کنم.
    blue sky عزیز از شما هم ممنونم بله قبول دارم و خودمم همین فکر و کردم. منتها من چون تو بچگی مامانم و از دست داده بودم همیشه دلم می خواست کارایی که من واسه مامانم نشد که انجام بدم و شوهرم واسه مامانش انجام بده. هیچ وقت جلوش و نگرفتم و اونم الحق و الانصاف حسابی بهشون رسیده اما خودش همیشه می گه من کاری واسه اونا نکردم و همیشه ناراضیه.
    ولی خب خودمونیم اونا که اینجا نیستن رفتارای مامانشم یه جوریه دیگه همش سر پسراش و می ذاره رو پاشو نازشون می کنه همش توقع داره پسراش براش خرید کنن و در بست درخدمتش باشن. من مادر بودنش و درک می کنم اما اخه منم زنشم دیگه گناه دارم.
    بالهای صداقت عزیز از شما هم متشکر و ممنونم پاسختون خیلی عالی بود. برام جالب نیست کسایی که تصمیمشون و گرفتن و میان اینجا راهنمایی بگیرن و یا کسایی که هر چی بهشون می گیم با رویه خودشون و ادامه می دن و باز می نالن. پس حرفاتون و گوش می دم اما :
    7 سال پیش که ما تازه ازدواج کرده بودیم رو ناپختگی و خامیم اشتباهاتی مرتکب شدم مثل گیر دادن بش از حد به شوهرم به خاطر خانوادش. کم کم دیدم هر دو داریم از پا در میایم مشاور رفتم و رفتارام و اصلاح کردم و یک سال و نیم بعد از ازدواجمون رابطمون عالی شد الان بعد از 5-6 سال اگه من گله ای ولو به حق از خانوادش داشته باشم می گی [size=large]تو باز شروع کردی؟

    نمی تونم حرف بزنم چون تا حرف می زنم در موردشون جبهه می گیره. در مورد شاد بودن کودک درون من بیش از حد بیدار و شاده . من تو خونه خیلی شادم اما خب اون روزا طبیعی بود اما من بعد از فوت مادرم به خاطر بابام و خواهر کوچیکم یاد گرفتم که غمام تو دل خودم باشه و شادیم مال دیگران. الانم همون طورم. اون روزا هم وقتی خونه پدریم بودم اشک بود و ناله و فقان وقتی خونه بودم اروم و بی صدا. نه گریه نه شاد. حد وسط.
    شوهرم وقتی من شادم شاده وقتی بهش گیر ندم باهام خوبه وقتی کاری به کارای مالی و خانوادش نداشته باشم دوستم داره به محض کوچکترین اعتراضی حتی به حق قاطی می کنه.
    شوهرم مرد احساستی نیست خود من هم احساستی نبودم و نیستم از رمانیک بازی های جلف و .. هم خوشم نمیومد. ( البته بگم در حد یک زن خیلی خیلی بیشتر از شوهرم برای روابط عاشقانه پا بیش می گذاشتم از نامه های عاشقانه گرفته تا اس ام اس و روزای تولد و ...) اما بعد از فوت پدرم همه محبت و در همسرم جستجومی کنم گاهی بهش می گم به محبتت نیاز دارم تو ارومم می کنی اما همش می گه من همینم عوضم نمی شم نمی تونم عاشقانه هم رفتار کنم اگه گاهی حرف عاشقانه ای از دهنم در رفت و گفتم یه سالی با اون خوش باش تا دوباره حرفم بیاد.
    green عزیز ممنونم بله شاید حق با شما باشه اما وقتی شما واسه طرفتون کم نذارید و طرف مقابل این طوری رفتار کنه ادم دنبال مقصر می گرده. باور کنید من 7 روز خونه مامانم ( نامادریم) بودم تو این 7 روز هر بار اومدم خونه رو تمیز کردم واسشون غذا پختم نیازهای دیگش و بر طرف کردم و رفتم. حتی تو اون شرایط.
    سوال من:
    1-الان مثلا شاد رفتار می کنم اما رفتار شوهرم بده و همش می گه کارم زیاده کار دارم وقت ندارم و .... در حالی که برای دوستاش و خانواده خودش چه تلفنی و چه حضوری وقت داره. چه کنم؟
    2- پیش خانوادش اصلا با من حرف نمی زنه با اونا می گه و م یخنده اما با من اگه چیزی بپرسم در کوتاه ترین جواب جواب می ده. و همش از اونا برای من تعریف می کنه در حالی که ایراداشون و می دونه و من فقط گوش می دم.
    3-می خوام محبتش بهم بیشتر بشه قصد عوض کردنش و ندارم چون می دونم محاله اما می خوام بیشتر به من محبت کنه!
    از همتون ممنونم[/size]

  12. کاربر روبرو از پست مفید sisili تشکرکرده است .

    sisili (یکشنبه 05 دی 89)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 مهر 90 [ 17:37]
    تاریخ عضویت
    1389-5-30
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    1,838
    سطح
    25
    Points: 1,838, Level: 25
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من مقصرم یا شوهرم؟ کمک...

    سلام دوست من .
    من با خوندن پست شما دو مورد به ذهنم میرسه !
    اول اینکه شاید فوت پدر شما و نوع رفتارتون باعث تلنگر شده برای شوهرتون .
    مثلا شاید این ذهنیت براش ایجاد شده که اگه پدر یا مادرم رو از دست بدم جایگزینی ندارن یا کاری براشون
    نکردم و اینجور حرفا!خب خودت هم میدونی که محبت پدر و مادر چیز دیگه ای هستش ،خودت مادری و می دونی
    که چقدر مادرا بی دریغ محبت می کنن.من خودم هر وقت حرصم میگیره از اینجور رفتارای همسرم خودمو جای اون
    میذارم . خیلی وقتا به نفع خودم استفاده میکنم .یعنی میگم منم دلم میخواد اینکار رو واسه مامان یا بابام بکنم و
    اینجوری از همسرم موافقت میگیرم .
    مورد دوم هم اینه که شاید با اینکار میخواد محبت شما رو جذب کنه !
    اینکه خودش احساساتی نیست و شما بیشتر مایه میذارید خیلی بده ،اما خودت بهتر میدونی که آدما
    به راحتی تغییر نمیکنن .
    من خودم اون مورد دوم رو تجربه کردم ،همسرم تو خونواده خودش با بیشترین فاصله از من میشینه !
    اوایل خیلی به من سخت میگذشت ،چند بار تذکر دادم و صحبت کردیم .بعد من رفتارشو در پیش گرفتم .
    وقتی میرفتیم دیدن خونواده من منم همین کار رو میکردم .در حالیکه تو خونواده من زن وشوهر حتما باید
    نزدیک هم بشینن.پدرم حتی به من معترض میشد .وقتی تنها میشدیم همسرم هم اعتراض میکرد.
    منم در جوابش گفتم خب ببین که چقدر سخته !
    خودتو بذار جای من .الان خب خیلی خوب شده رفتارش.
    (اما گاهی پیش میاد که اینکار رو میکنه اما بعدا معذرت میخواد ،منم گیر نمیدم ،میدونم که میدونه گذشت
    می کنم!)
    تو اینجور موارد به اصطلاح خودمون باید سیاست داشت ،انتقاد مستقیم از خانواده همسر همیشه نتیجه اش
    منفیه !
    باید ایرادها و رفتارای بد رو تو لفافه بگی !طوری که مثلا داری از چیز دیگه ای صحبت می کنی و یه اشاره ای
    هم به اون چیزی که دلخورت کرده باید بکنی .ولی در کمال خونسردی !نه دعوا و جر و بحث.
    امیدوارم از پس فراز و نشیب زندگی بر بیای .
    حوصله کن دوست من !

  14. 3 کاربر از پست مفید آیسودا تشکرکرده اند .

    آیسودا (یکشنبه 05 دی 89)

  15. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    83
    Array

    RE: من مقصرم یا شوهرم؟ کمک...

    سلام دوستان خوب
    آیسودا عزیز ممنون که وقت گذاشتی. شوهر من قبل از اینکه این اتفاق برای پدرم بیفته هم همیشه فکر می کرد واسه خانوادش کاری نکرده.
    همسرم یک برادر داره که اوضاع مالیش عالیه و زیادم به خانوادش کمک می کنه با وجودی که اونا اصلا نیازی ندارن. و همینم باعث شده اونا متوقع باشن که همیشه دو تا پسرا باید بهشون کمک کنن.
    به گفته خانواده شوهرم همسر من از بچگی عادت داشته که خودش و با برادرش مقایسه کنه و ادای اونو در بیاره و الانم چون نمی ونه کمک مالی انچنانی کنه فکر می کنه اصلا کاری نکرده.
    مشکل من نوع رفتارهای همسرمه که بعد از این اتفاق افراط گونه بوجود اومده. مثلا دیروز بهش گفتم فلانی که بارداره باباش 2 میلیون ریخته به حساب شوهرش تا فعلا خرید کنه واسه سیسمونی تا بعد. رفته جلوی عکس بابا می گه خدا رحمتت کنه تو به ما چی دادی؟! از تعجب دهنم باز مونده بود چون 1- تو سیسمونی من دیگه چیزی نبود که بابا نداده باشه و اینو خود همسرمم همیشه می گفت. 2- همیشه می گفت خداییش بابات همه چیز و در حد وسعش خوب داده. نمی دونم چرا یه دفعه این حرف و زد.
    دیگه جلوی خانووادشم که این جوری رفتار می کنه بماند. البته همسر من قبلا این جوری نبود گاهی من بهش می گفتم تو جلوی خانوادت هی می گی ظرف نشور بیا بشین که نمی شه منم خجالت می کشم (حرف مال 2-3 سال پیشه)
    دقیقا تو این 2-3 ماه همسر من رنگ عوض کرده. حرفایی می زنه که گاه ازش می ترسم
    دیشب داشتیم با هم حرف می زدیم بهش گفتم تو اگه یه ذره با من راه بیای من و اروم می کنی من خیلی عصبی و حساس و زود رنج شدم گفت من کاری از دستم بر نمیاد برو مشاور.
    بهش گفتم بهترین دکتر واسه من تویی یه کم بهم بیشتر توجه و محبت کن. گفت زیادی بهت محبت کنم از پس فردا اویزون می شه فکر می کنی باید همیشه محبت کنم.
    بازم می گید من باید صبوری کنم؟ بازم می گید نوع رفتارای من اشتباهه؟ بازم می گید.........
    من چیکار باید بکنم؟
    تو رو خدا کمکم کنید. دیشب از خدا مرگ خودم و خواستم احساس می کنم خیلی خستم. روحم فکرم جسمم خستس.............

  16. 2 کاربر از پست مفید sisili تشکرکرده اند .

    sisili (دوشنبه 06 دی 89)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 مهر 90 [ 17:37]
    تاریخ عضویت
    1389-5-30
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    1,838
    سطح
    25
    Points: 1,838, Level: 25
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من مقصرم یا شوهرم؟ کمک...

    عزیزم مرگ واسه چی ؟
    این نشون میده که واقعا افسرده ای !
    آره !مشاوره بد نیست ،فکر کنم آروم تر شی .
    اما اینم میدونم که چشم انتظار محبت همسرتی .
    اصلا باهم برین مشاوره !
    شاید اگه از زبون یکی دیگه اشتباهاتشو بشنوه رفتارش عوض بشه !
    دیگه هم حرف مردن نزن .
    باید مبارزه کنی دختر خوب .با آرامش !

  18. 2 کاربر از پست مفید آیسودا تشکرکرده اند .

    آیسودا (دوشنبه 06 دی 89)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اردیبهشت 92 [ 12:37]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    1,234
    امتیاز
    8,567
    سطح
    62
    Points: 8,567, Level: 62
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 281 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من مقصرم یا شوهرم؟ کمک...

    دوست خوبم من الان نمی خوام هیچ راهنمایی یا چیزی بهت بگم فقط می خوام از یک طرف دیگه ماجرای توجه همسرت رو به خانوادش بگم. نمی خوام بگم رفتارش درسته یا نه.
    شاید همسرت از وقتی پدرت فوت کرده بیشتر به این نتیجه رسیده که پدر و مادر گوهرهای کمیابی هستند که ما فرصت کمی داریم تا ازشون لذت ببریم و در کنارشون باشیم...
    عزیزم من هیچ وقت رابطه خیلی خوبی با پدرم نداشتم ( چون من همیشه کله شق بودم ) همیشه باهاش کل کل می کردم. خیلی جاها احترامشو نگه نداشتم و ... خلاصه بچه خوبی نبودم . از خانواده همسرم هم متنفرم ( اگه تاپیکمو بخونی متوجه می شی )
    ولی بعد از ازدواجم و وقتی از خانواده ام دور شدم تازه فهمیدم چه گوهر گرانبهایی هستند پدر و مادر و الان 180 درجه رفتارم با پدر مادرم تغییر کرده. تازه دوزاریم افتاده چقدر بد بودم و چقدر متاسفم که تا به الان خیلی خدمت ها باید بهشون می کردم که نکردم . به خدا الان جونم برای هر جفتشون در میره .
    بعد از ازدواج با خودم منطقی که فکر کردم دیدم مگه چقدر پدر مادر من و همسرم زنده اند ( که انشاله همه پدر مادرها 120 سال زنده باشن ) و وقتی برن دیگه نیستند و من با اینکه از خانواده همسرم متنفرم ولی هر چی که باشن بازم پدر مادر شوهرم هستند و قطعا شوهرم دوستشون داره پس به همسرم گفتم تو خانوادتو ترک نکن. من نمی یام ولی تو برو و هر کاری هم از دستت برمی یاد براشون بکن .

    حالا شوهر شمام چون فوت پدر شما رو دیده قدری تو دلش خالی شده و به نظرم الان داره از فرصت هاش بیشتر استفاده می کنه که به خانوادش خدمت کنه.
    من نمی خوام بگم رفتارش درسته یا غلطه یا هر چی... فقط می گم قضیه رو از این طرف هم نگاه کن.

  20. 3 کاربر از پست مفید نازنین غ تشکرکرده اند .

    نازنین غ (دوشنبه 06 دی 89)


 
صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.