به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: مشکل من

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 اردیبهشت 87 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1387-1-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    3,595
    سطح
    37
    Points: 3,595, Level: 37
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکل من

    سلام
    من یه دختر بیستو چند ساله و دانشجوی ارشد هستم.یه خواهر بزرگتر از خودم دارم.پدر و مادرم سالها پیش از هم جدا شدند و ما با مادرمون زندگی می کنیم.مادرم خیلی سخت گیره و به نظر ما اهمیتی نمی ده.تقریبا با تمام فامیل قطع رابطه کرده و حتی به ما اجازه رفت و آمد با دوستاو آشناهامون رو هم نمی ده و ما تقربا تنها هستیم.مادرم حتی نمی زاره ما ازدواج کنیم و هیچ خواستگاری رو خونه راه نمی ده و هر کسی هم که وضعیت زندگی ما رو می فهمه خیلی زود کنار می کشه.من با اینکه دانشجو هستم و تو اجتماع حضور دارم اصلا اعتماد به نفس ندارم و برای انجام هر کاری خیلی استرس دارم.چند بار راجع به مشکلاتمون با مادرم صحبت کردیم ولی اصلا به حرفامون گوش نمی ده و من و خواهرمو مقصر اصلی می دونه.ما دیگه از این وضعیت خسته شدیم و امیدی به ادامه زندگی و آیندمون نداریم.دیگه نمی دونیم باید چه کار کنیم.
    لطفا راهنمائیم کنید.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 فروردین 91 [ 17:04]
    تاریخ عضویت
    1386-11-27
    نوشته ها
    732
    امتیاز
    8,030
    سطح
    60
    Points: 8,030, Level: 60
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    730

    تشکرشده 755 در 381 پست

    Rep Power
    90
    Array

    RE: مشکل من

    سلام
    شما برای مادرتان احترام زیادی قائل هستید والبته کار بسیار درست و بجایی میکنید اما باید بیشتر با او صحبت کنید و به ایشان توضیح بدهید که اگر دست به کاری یا اقدامی برای زندگی خود نمیزنید فقط به این دلیل است که او را بسیار دوست دارید پس از او بخواهید که بار دیگر به حرفهای شما گوش بدهد اگر شخصی را سراغ دارید که مادرتان از او حرف شنوی دارد از او بخواهید با او صحبت کند . شما حتی از مشاور هم میتوانید کمک بگیرید اما من گمان میکنم بهترین کسانی که میتواند مادرتان را با کمترین ناراحتی برای یک راه حل منطقی و بجا آماده کند خود شما هستید .

    به او یادآوری کنید که تا چه اندازه دوستش دارید و برای اینکه روزی نوه های نازنینش را روی پاهایش بنشاند و رنگ تازه ای به زندگیش بدهد تلاش میکنید و اینکه او را از تنهایی در خواهید آورد و اینکه او را ترک نخواهید کرد .آیا واقعا او را ترک نخواهید کرد؟؟!

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 اردیبهشت 87 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1387-1-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    3,595
    سطح
    37
    Points: 3,595, Level: 37
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل من

    با تشکر از آرزوی عزیز.
    البته من پیش مشاور رفتم ولی نتیجه ای نگرفتم چون فقط به من گفت باید صبر کنم ولی منو خواهرم سالهاست داریم صبر می کنیم که شاید شرایط زندگیمون تغییر کنه ولی این اتفاق نیفتاد و حتی روز به روز بدتر شد.و متاسفانه چون مادرم بزرگ خانوادست از هیچ کس حرف شنوی نداره و به حرفهای ما دیگه گوش نمی ده چون فکر می کنه داریم بهش بی احترامی می کنیم در صورتیکه اصلا این طور نیست و ما همیشه سعی کردیم اون طوری که می خواد باشیم.ولی دیگه نمی تونیم ادامه بدیم چون داره زندگیمون نابود می شه.البته مادرم همیشه فکر می کنه ما یه روزی تنهاش می زاریم در صورتیکه اصلا این طور نیست و من با اینکه دانشجوی تهران هستم و اینجا شرایط کاری بهتری برام هست ولی درسم تموم شه حتما برمیگردم و کنار خانوادم می مونم حتی اگه شرایط برام مساعد نباشه چون خیلی دوسشون دارم.من و خواهرم فقط دنبال یه زندگی طبیعی که فکر می کنیم حقمونه هستیم.فقط دوست داریم مثل همسنهامون زندگی کنیم.

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 20 مهر 87 [ 10:04]
    تاریخ عضویت
    1386-11-01
    نوشته ها
    642
    امتیاز
    5,809
    سطح
    49
    Points: 5,809, Level: 49
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    470

    تشکرشده 496 در 278 پست

    Rep Power
    81
    Array

    RE: مشکل من

    سلام شادمهر عزيز ورودت و به تالار تبريك مي گم
    يك سوال برام پيش اومده توي نوشته هات گفتي كه من و خواهرمو مقصر اصلي مي دونه براي چي ؟ مقصر اصلي چي ؟ شايد كليد اصلي همين جا باشه
    اگر امكان داره برامون بنويس

  5. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 فروردین 91 [ 17:04]
    تاریخ عضویت
    1386-11-27
    نوشته ها
    732
    امتیاز
    8,030
    سطح
    60
    Points: 8,030, Level: 60
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    730

    تشکرشده 755 در 381 پست

    Rep Power
    90
    Array

    RE: مشکل من

    شادمهر عزیز ،البته من هم نظرم این بود که تنها کسانی که میتوانند مادر شما را متقاعد به انجام کاری یا ایجاد تغییری در نظراتش کنند شما دو فرزند ایشان هستید و البته صبری که مشاور به شما پیشنهاد کرده است گفتگویی است که توام با صبر باشد نه صبر خالی از هرگونه ارائه نقطه نظر از جانب شما .

    امید دارم مشکل شما بزودی حل شود چون مادر همیشه طالب خیر و خوشبختی برای فرزندانش است و شما این اطمینان را به او بدهید که هرگز او را تنها نمیگذارید . شاید دلیل اینکه مادر شما، شما را مسئول مشکلاتش میداند این است که فکر میکند بخاطر خوشبختی شما از همه کس دلبریده است و حالا شما میخواهید او را برای همه تنها بگذارید پس سعی کنید این اطمینان را به او بدهید . با هدایایی که برایش میخرید و محبتهای بی ریا و بی پاداشی که به او میکنید و میدانید که راه دوری نمیرود چون در اصل رضایت او رضایت خداست.

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 اردیبهشت 87 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1387-1-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    3,595
    سطح
    37
    Points: 3,595, Level: 37
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل من

    سلام هنرمند عزیز
    منظورم از این که گفتم مادرم ما رو مقصر می دونه اینه که فکر می کنه اگه ما تو زندگیش نبودیم حتما زندگی بهتری داشته.همیشه می گه من به خاطر شما از زندگیم گذشتم در صورتیکه پدرتون هرگز حاضر نمی شد از شما نگهداری کنه.همیشه سر ما منت می زاره.در صورتیکه ما هیچ نقشی تو جدایی پدر و مادرمون نداشتیم.اون موقع ما خیلی کوچیک بودیم.من نمی گم مادرمون برامون زحمت نکشیده.ما همیشه سعی کردیم مطابق میلش باشیم.ولی مادرم انتظار داره به خاطر زحمتهاش که فکر می کنم هر پدر و مادری در حق فرزندش می کنه تا آخر عمر هر چی می گه بگیم چشم و زندگی من و خواهرم اصلا مهم نیست.بارها و بارها بهش گفتیم که ما تنهاش نمی زاریم ولی خودش با رفتاراش هر روز ما رو از خودش دورتر می کنه.تو خونه اگه با هم باشیم گاهی پیش می یاد ساعتها با هم حرف نمی زنیم چون هر چی بگیم از حرفهامون برداشت اشتباهی می کنه.دیگه واقعا از رفتاراش خسته شدیم.احساس می کنیم خیلی غریبه هستیم نه مادر و فرزند.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.