به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 23
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 فروردین 87 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    100
    امتیاز
    4,786
    سطح
    44
    Points: 4,786, Level: 44
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 164
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 38 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array

    * از خانمم راضی نیستم (خیلی شلخته و سرد هست)

    سلام من آقای 37 ساله هستم همسرم 31 ساله و پسرم 7 ساله .همسر من مومن چادری بوده و ما معرفی شدیم دوستی وعاشقی نبوده. او در نامزدی سرد بود جوری که نه ابراز علاقه میکرد نه حتی یکبار تلفن به من میزد ولی من روزی یکی دوبار تلفن میزدم .حدود یک سالی عقد تا عروسی فاصله داشتیم . اکنون او در زندگی شلخته است جوری که فزندمان نیز شده. خیلی خشک و میباشد اصلا محبت و جذب همسر را از اوندیدم . دوست دارم مثلا لاک بزند ولی چون نماز میخواند امتنا میکند و آنها که لاک میزنند را بدون نماز میداند. بسیار میخوابد. در همبستری سرد و به دلایل سردرد- خواب-خستگی-نمازصبح ....تقاضای همسرش را رد میکند-هر درخواستی اگه مطابق میلش نباشد را رد میکند و التماس من فایده ندارد . دوستش ندارم . مرا راهنمای کنید؟خیل زده شده ام دیگه دوستش ندارم هرچند نمیدانم با آن نامزدی که گفتم و سردیهای او ایا قبلا دوستش داشتم یا نه اما اکنون خسته شده ام بریده ام . چگونه تمام کنم ؟نمیخوام دیگه این زندگیرا.....

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 آبان 88 [ 14:11]
    تاریخ عضویت
    1386-11-09
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    3,774
    سطح
    38
    Points: 3,774, Level: 38
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه خسته شدم از این زندگی

    سلام حامد ،
    چقدر خسته به نظر می رسی . بهتر نیست کمی آروم تر باشی تا بتونیم بیشتر کمکت کنیم ؟
    فکر می کنم کمی بیشتر باید توضیح بدی . مثلا اینکه :
    -آیا به لحاظ تحصیلات و اعتقادات مذهبی به هم نزدیک هستید ؟
    -آیا تمامی این ایرادها از اول براتون به این شکل مطرح بوده ؟
    -اگر در ابتدای دوران عقد و نامزدی متوجه این موارد بوده ای چرا تا حالا تحمل کرده ای ؟
    -چه عامل یا عواملی باعث شده که بویژه در حال حاضر رفتار ایشون برای شما غیرقابل تحکل بشود ؟
    -آیا تا بحال سعی کرده ای به جای اصرار و خواهش و یا دستور که هر کدام می تواند باعث ایجاد یک موضع دفاعی یا تهاجمی شود از خواستهایت با همسرت حرف بزنی ؟
    -نظر همسرتان در مورد رفتارهای شما چیست ؟
    -آیا ایشون از شما راضی هستند؟ (معمولا خانمها وقتی از همسرشون راضی هستند ،به خواستهای او براحتی پاسخ میدهند )
    -فکر نمی کنید فارغ از مسائل مذهبی ، امتناع ایشون از همراهی با شما واکنشی به شیوه ی برخورد شما باشه ؟
    -آیا شما ایشون رو دوست دارید ؟
    -آیا ایشون شما رو دوست دارند ؟
    -آیا هیچ وقت سعی کردین صادقانه از نقاط مثبتشون با ایشون صحبت کنید ؟
    و سوالهای زیاد دیگه .....
    که به نظر می رسه باید بهشون فکر کنید ...

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 30 آبان 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1386-7-10
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    16,204
    سطح
    81
    Points: 16,204, Level: 81
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    898

    تشکرشده 926 در 486 پست

    Rep Power
    174
    Array

    RE: دیگه خسته شدم از این زندگی

    ترلان خانم؛با احترام به پرسشهای شما و در خطابی تؤمان به سرکار و جناب آقای حامد،باید به این نکته اشاره کنم که بیشتر پرسشهای شما به درد *پیش از ازدواج*می خورند و اکنون با این وضعیت زندگی جناب حامد،کارکردی عملیاتی ندارند.
    فلذا به نظر می رسد که در این برهه از زمان،همسر ارجمند ایشان باید به روانکاو مراجعه نمایند و از جهات مشکلات جنسی و برخی مسایل رفتاری،مهارتهایی را کسب نمایند.
    اگر سخنم حمل بر تأثیرپذیری از دیدگاه های ویژه بنده که هموندان با آنها آشنایند نگردد،باید گفت که:همسر حامد جان دچار گونه ای *رهبانیت رفتاری* و دوگانگی میان تدین و سکس شده اند.و از سویی این بی حالی و بی حسی او که به طور اعم در نحوه زندگی و به طور اخص در روابط جنسی است،به احتمال زیاد ارثی است که در همینجا شرح بیشتر حامد خان را می طلبد از پیشینه خانوادگی همسرشان؛
    و باز اینکه آیا رفتارهای شما حامد عزیز، در بروز و یا تشدید این حرکات آنرمال ایشان دخیل است،نیاز به توضیح بیشتر حضرتعالی دارد.این دوری خواسته ها و تمایلات هردوی شما،البته به گذشته برمی گردد و اینکه شما نا اکنون هفت سال است که با ایشان زندگی کرده اید و با همین شرح کوتاه ماوقع می توان دریافت که این اوضاع *سابقه* دارد،و کدورتها و عقده ها حالا لبریز گشته است؛
    من رایم این است که باید هر دوی شما هرچه زودتر به مشاور *مجرب* خانواده مراجعه نموده و همزمان همسرتان نیز جلساتی با روانکاو داشته باشد تا یخ روابط بتدریج آب گردد؛؛؛بدرود.

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 فروردین 87 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    100
    امتیاز
    4,786
    سطح
    44
    Points: 4,786, Level: 44
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 164
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 38 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه خسته شدم از این زندگی

    سلام و تشکر فراوان از ترلان عزیز و گردآفرید عزیزم . تشکر که همفکری کردید .دیگه داشتم از بیتفاوتی انسانها در این دوره زمونه به تنگ میومدم .پس هنوز فرشته هایی هستند.
    ترلان عزیز جواب سوالات شما:
    من آرام هستم وصبور ببیند که نزدیک 8سال هست تحمل کردم!
    تحصیلات هردو دیپلم هستیم هردو مسلمان اما من افراطی نیستم در دین -اما او هم افراطی است مثلا در مورد حجاب هم افراطی نیست مثلا در مورد کسب رضایت همسر.....نماز صبح ترجیح بر خواست همسر....
    این ایرادها از اول به شکلی بود که شرایط آن زمان بود مثلا زنگ نزدن به نامزد!!! عدم عشق بازی عدم شیرینی کلام و بگو بخندی -عدم تزریق شادی به روابط ....
    تحمل بر فردای بهتر بود که نشد تحمل چون وجدان داشتم که نکند به او ظلمی شود تلاش که شاید ایدآل شویم .....
    دیگه الان رفتارهای تکراری ناخوشایند تحملش سنگین شده فکر کردید تحمل من چه قدره؟
    به حرف زدم اما ایشان گوش شنوایی ندارند گفتم کسی از بستگان که قبول داری بین ما بشنود حرفمان را گفت من فقط خودم را قبول دارم!!!
    ایشان همه مشکلات را به من بر میگرداند همه را مثلا تو آن روزها کم آمدی و رفتی که من صمیمی شوم ! شما اگر میرفتی و رفتار خشکی و گفتار معولی میشنیدی بدون سردی میدیدی دفعه بعد عجله در رفتن داشتی ؟ ولی من باز تا آنجا که فرصت کاری اجازه میداد فارغ از برخورد او میرفتم .ولی کلا هر انتقادی را به نوعی برگردان میکند .....
    امتحان کردم بعضی مواقع ایشان را در شرایط ایده آل رضایت رساندم ولی در آن زمان نیز خواستهای من را مانند سابق بر آورده میکرد صبح موقع رفتن من به محل کار یا خواب بودند یا کلمه آشغالها فراموش نشود بدرقه من بود ....
    برخورد ایشان از هرچه سرچشمه بگیرد انعکاس آن وتحمل آن در زندگی سخت است .شاید محیط بسته خانوادگی و عدم معاشرت با غیر همجنس و ترس از آن .....
    الان نه ایشان برخلاف ادعا من را دوست دارد نه من بلکه فقط به هم عادت داریم و بس ...
    آری صحبت کردیم از نکات مثبت اما نتیجه قابل لمس نداشت.
    ------------------------
    آقای گرد آفرید عزیز به نظر تشخیص شما دور از واقعیت نیست . در مورد مشاوره امتناع دارند و جواب ایشان این است که من به این حرفها نیازی ندارم ... ممنون میشم بازم نظرتان را بشنوم
    با تشکر .

  5. #5
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه خسته شدم از این زندگی

    سلام حامد
    ما برای حل مشکلات خود باید بیشتر دقت کنیم تا مشکل را قشنگ تعریف کنیم. شما در توضیح نشانه های مشکلتون خیلی قشنگ عمل می کنید. اما در مورد علت یابی آن لازم است بازنگری کنید.
    مثلا به این جملات خودتون دقت کنید:

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamed
    همسر من مومن چادری بوده

    معرفی شدیم دوستی وعاشقی نبوده

    او در نامزدی سرد بود جوری که نه ابراز علاقه میکرد نه حتی یکبار تلفن
    اکنون او در زندگی شلخته است جوری که فزندمان نیز شده.
    خیلی خشک میباشد.

    اصلا محبت و جذب همسر را از اوندیدم .

    دوست دارم مثلا لاک بزند ولی چون نماز میخواند امتنا میکند
    و آنها که لاک میزنند را بدون نماز میداند.

    بسیار میخوابد.

    در همبستری سرد و به دلایل سردرد- خواب-خستگی-نمازصبح ....

    تقاضای همسرش را رد میکند

    هر درخواستی اگه مطابق میلش نباشد را رد میکند و التماس من فایده ندارد
    اینها همه نشانه هایی از ترکیب شخصیتی ایشون است و ربطی به ایمان یا بی ایمانی، یا چادری و مانتویی بودن ندارد.
    اگر اینطور باشه که فاتحه عشق در بین کسانی که مومن یا چادری یا ... هستند خوانده شده است.
    لذا این نشانه ها بیشتر به خصوصیت شخصیت وسواسی نزدیک است. برای حل مسائلت چند راهکار عملیاتی با این میزان اطلاعات که از مشکلتون دارم ارائه می دهم.
    1 - ابتدا خودتون به تنهایی به یک روانشناسی بالینی ( نه مشاور خانواده) ، مراجعه کنید، و به سئوالات او در مورد جزئیات شخصیتی همسرتون پاسخ بدهید. تا اگر مشکل خاص همسرتون هست، بر شما مبرز شود.( چون اکثرا افراد در مسائل خانواده نقش خود را مثبت و همسرشون را منفی ارزیابی می کنند. در واقع یکی از علل اینکه در چنین خانواده هایی تغییر مثبت صورت نمی گیرد اینست که هر دو منتظر اقدام اساسی از طرف مقابل هستند.- اینجا کلیک کن و این مقاله را مجددا بخوان)
    2 - اگر تشخیص مشکل یا اختلال در همسرتون چه به لحاظ شخصیت ایشان مثل وسواس، چه به لحاظ مشکلات ارتباطی و مهارتهای زندگی احراز گردید، نوبت به گام سوم می رسد.
    3 - با قاطعیت به همسرتان می گوئید که سعی دارید تمام تلاش خود را در بهبود وضعیت زندگی انجام دهید. و اول هم از خودتون شروع کرده اید، و ادامه هم خواهید داد. به او توضیح می دهید که مشاوره و راهنمایی اینترنتی ، تلفنی، حضوری را انجام داده اید و از این به بعد هم ادامه خواهید داد. و چون برای شخصیت و نقش ایشون هم احترام قائل هستید ، تقاضا دارید که او نیز در ادامه مسیر همراه شما باشد و با شما به جلسات مشاوره تشریف بیاورند.
    4 - احتمال قوی اگر بندهای فوق را به خصوص بند 3 را با کمال محبت ، ادبیات عاشقانه، و با دید مثبت و بدور از طعنه ، کنایه، پیشداوری یا مقصر یابی انجام داده باشید، نباید نوبت این بند برسه. اما اگر با تمام این موارد ایشان هیچ توجهی به خواست شما جهت مراجعه دو نفری به مشاوره نداشتند، باید میزان قاطعیت خود را افزایش دهید:
    جملاتی مثل:
    « بنده برای شما ، همچنین خودم و فرزندمان به عنوان یک انسان، احترام و کرامت زیادی قائل هستم. و نبود کیفیت در زندگی زناشویی را مستحق خودمان نمی دانم، و تمام راهها را نیز در تغییر انجام دادم و تنها قسمتی که باقی مانده مربوط به همکاری و همراهی شماست، اگر شما نخواهید در این تغییر آن هم زیر نظر یک متخصص همکاری کنید، بهتر می دانم جهت تغییر سبک زندگیمان به صورت انفرادی اقدام کنم. و در این گونه موارد شرع و عرف و عقل اجازه هایی به من می دهند که شما مجبور خواهید شد تن دهید و مسئولیت و تبعات آن متوجه شما خواهد بود. اما با همه این وجود هنوزم حس می کنم شما را دوست دارم و با همکاری شما می توانیم زندگی قشنگ تری برای خود بسازیم.»

  6. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (دوشنبه 02 خرداد 90)

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه خسته شدم از این زندگی

    سلام حامد ،
    نمی دونم درسته یا غلط ؟ اما وقتی نظراتت رو در موضوعات مختلف می خونم احساس می کنم دچار یاس و ناامیدی هستی ...
    نمی دونم در ارتباط با همسرت تونستی رویه ی جدید و مفیدی رو در پیش بگیری یا نه ؟
    برداشت من از نوشته هات اینه که همسرت رو کاملا مقصر می دونی و دوست نداری حتی یک میلیمتر از این عقیده ی خودت پا پس بکشی ... اینکه به تو ظلم شده و ظالم کسی نیست جز همسرت ...

    حتما مقاله ی "من مقصرم هستم یا شوهرم" رو خوندی . اونچه که مهمه اینه که بویژه در زندگی خانوادگی یک عامل خاص نمی تونه تعیین کننده اصلی و صرف باشه بلکه مجموعه ای از عوامل ساختار زندگی رو می سازند ...
    پیشنهاد می کنم همونطوری که آقای سنگ تراشان بهتون توصیه کردند حتی بدون حضور همسرتون به یک مشاور خانواده مراجعه کنید و سعی کنید نگاه تقصیر آمیز به همسرتون رو تعدیل کنید ... چون خیال می کنم بدون تعدیل و تلطیف گزاره هایی که از پیش ذهنیت شما رو در خصوص ایشون شکل داده اند ، هر اقدامی هم که برای زندگیتون انجام بدین نتیجه ی چندان رضایت بخشی نخواهد داشت ...

    موفق باشید .

  8. کاربر روبرو از پست مفید طاهره تشکرکرده است .

    طاهره (سه شنبه 23 آذر 89)

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 فروردین 87 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    100
    امتیاز
    4,786
    سطح
    44
    Points: 4,786, Level: 44
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 164
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 38 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه خسته شدم از این زندگی

    سلام
    طاهره خانم تشکر میکنم که راهنمایی کردین .
    قبول دارم که خیلی بد بین و نکته سنج شدم در رابطه با رفتارهای همسرم.
    اما من از اول اینجوری نبودم. اخیرا طی یک نامه مفصل همه درد دلها و خواسته هامو توش نوشتم .ازش خواستم که جواب کتب بهم بده در هر مورد و سوالهام .دادم بهش بخونه شب که رفتم دیدم که اونو پاره کرده و گفت شفاهی جواب میدم. به هیچ سوالی جواب درستی نداد و صحبتهای دیگه ای که سعی داشت از خودش دفاع کنه مطرح کرد مثلا در مورد وضعیت منزل و بهم ریختگی دائمی اون میگفت من همه تلاشمو کردم بهتر این نمیتونم !!
    دوباره بعد چند روز باهاش گرم گرفتم جوری که اون راضی راضی بود ولی بازم اون هیچ تلاشی در وضعیت موجود نکرد سعی نمیکرد که چیزی عوض بشه .حتی همون وضع منزل که مثال زدم بازم همانطور بود و با اینکه میتونه انجام نمیده.
    میدونی طاهره خانم از بس این مسائل تکرار شده دیگه دوستش ندارم نمیدونم اول داشتم یا عادت کرده بودم اما حالا خوب میدونم که دوستش ندارم .شاید علت من باشم شاید هم اون اما وقتی دیگه دوستش ندارم چیکار کنم؟احساس میکنم که فرصتها از دست رفته و اون نتونسته خودشو جا کنه حالا دیکه نمیشه کاری کرد .....

  10. کاربر روبرو از پست مفید hamed تشکرکرده است .

    hamed (سه شنبه 23 آذر 89)

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه خسته شدم از این زندگی

    سلام بر آقا حامد ،

    دوستان به نکات خیلی جالبی اشاره کردند . من هم با اجازه ی شما به چیزهایی اشاره می کنم که به نظرم مهم هستند .

    حتما این ضرب المثل ها را شنیده اید که می گوید :
    چو از دل برآید بر دل نشیند یا برای کسی بمیر که برات تب کنه و ....

    به نظر من بزرگترین نقطه ضعف و همین طور نقطه ی قوت ادمها در اصطلاحی نهفته هست به نام "دوست داشتن" یا "عشق ". البته غالبا از این امر بی اطلاعیم .

    ما آدمها برای دوست داشتن یا دوست داشته شدن چها که نمی کنیم ؟ ... بدون اینکه بدانیم ، در جستجوی محبت هستیم و اینکه باور شویم ... به هر دری می زنیم تا دوست داشته شویم و وقتی که دوست داشته می شویم ، دوست خواهیم داشت .
    به نظر من حتی آدمهای مدعی ، سخت و یکدنده هم که اعلام برائت و بی نیازی از این امر می کنند با همین ادعا و رفتار در جستجوی این گوهر درخشان هستند ... و این امریست طبیعی ، بدیهی و بجا که انسان بدون آن بی معناست ...

    از این بگذریم که شیوه های محبت کردن و محبت دیدن در افراد مختلف چگونه است . مهم این است که اگر محبت کنی محبت می بینی . اما چه محبتی ؟ قطعا محبت زوری ، سیاست مدارانه ، خودخواهانه و ... در جلب محبت و احساس دوستی مخاطب یا عمل نمی کند و یا دارای اثری مقطعی ست ...
    خیال می کنم خیلی از دادها ،دردها، بحرانها ، خلاف ها ، بی مهری ها ، بیماری ها ، تنش ها ، استرس ها ، افسردگی ها و ... ناشی از عدم باور شدن است و عدم دوست داشته شدن و احساس ناشی از این امر ..
    اینکه می گویند "چو از دل برآید بر دل نشیند " شاید اشاره به همین مفهوم دارد .

    حامد عزیز ،
    شما خیلی واضح از نیاز خود برای دوست داشته شدن و عشق در زندگیت حرف زدی و این شجاعت و فهم زیادی می طلبد . من می خواهم از شما سوال کنم : فکر نمی کنی این نیاز، نیازی ست که دقیقا همسرت هم در جستجوی اوست ؟ یعنی شاید رفتار او هم بازتاب و یا قیامی علیه شما برای دوست داشته شدن واقعی باشد . دوست داشته شدنی از سر خواستن و باور داشتن ، نه فقط به منظور تحریک او برای انجام بخشی از وظایف زناشویی ...
    اگر جلب محبت با اهداف خاصی که خواستن واقعی را تحت تاثیر قرار می دهد صورت بگیرد به نظر من بیشتر جنبه ی توهین و تحقیر آن ، عمیقا بجا خواهد ماند که می تواند به نوع طغیانگری در رفتار منجر شود ... و او شما را باور نخواهد کرد همانگونه که شما او را باور ندارید ...

    قبول کنید که حتی آدمهای دیوانه هم تفاوت یک توجه قلبی و واقعی با غیر از آن را خیلی خوب می فهمند . چه برسد به من و شما ...

    از طرفی ما خانم شما را صرفا از زاویه ی دید شما می شناسیم . قطعا حرفهای او هم شنیدن دارد . من که فکر نمی کنم کسی دوست داشته باشد مدام مورد انتقاد و سرزنش قرار بگیرد و همیشه مقصر قلمداد شود و دفاعی هم نداشته باشد ...
    مرا ببخشید اما شما در حال حاضر هم شاکی هستید هم بازپرس و هم قاضی .

    همونطور که قبلا هم پیشنهاد کردم شما باید ابتدا ذهنتان را از پیش داوری خالی کنید . او را مقصر صرف ندانید . تا وقتی که با برچسب به همسرتان نگاه می کنید هر اقدامی هم که به نفع زندگیتان انجام دهید به نتیجه نخواهد رسید . هرچند فکر می کنم این برچسب زدن کاملا دوطرفه است و در حال حاضر هر دوی شما با پیش داوری به هم نگاه می کنید و این مانع تصمیم گیری و تاثیرگذاری بجاست ...
    خودتان را و او را باور کنید ... از توقعاتتان بکاهید . نه ظاهری و با مظلومیت . بلکه دوستش بدارید . خودتان را نیز ...
    او را مرجعی فقط برای پاسخگویی به نیازهایتان ندانید . او را انسانی بدانید ورای وظایفش ... با تمام نقاط مثبتش نه با تاکید و بزرگنمایی نقاط ضعفش .... در محبتتان صادق باشید و لطیف و باورکردنی ...

    ضمن اینکه توصیه می کنم اینقدر حسرت نخورید . فردا در پیش است . و شما انسانی قوی ، سازنده و محکم . ممکن است 5 سال ، 10 سال و یا 15 سال از عمر شما اونطوری که خواستید سپری نشده باشه اما هنوز زندگی جریان داره . به خودتون و همسرتون اعتماد کنید ... به جای غصه خوردن و هی پافشاری کردن به اشتباهاتی که قبلا اتفاق افتاده از زمانتون و از انرژیتون بهترین استفاده رو ببرید .
    تنها به دنبال تخلیه ی نیازهای خود و جلب توجه و برانگیختن حس دلسوزی و رافت دیگران نباشید . نمی خواهم یک جانبه قضاوت کنم اما شاید هم یکی از دلایل نوشتن شما از مشکلاتتان و تاکید مداوم بر آنها (صرف نظر از محبت و همدلی لطیف شما با سایر دوستان در تالار) برای این است که اگر فردا به سمت طلاق رفتید عذاب وجدان کمتری داشته باشید .

    آقا حامد ؛
    خیلی وقتها ما نمی دانیم تصمیممان در مورد زندگیمان چیست ؟
    به نظر من اول تکلیفتان را با خودتان روشن کنید و مطمئن باشید که راه حل ها خودبخود پیدا می شوند.

    امیدوارم از من نرنجیده باشید ...
    برایتان آرزوی موفقیت می کنم .

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 فروردین 87 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    100
    امتیاز
    4,786
    سطح
    44
    Points: 4,786, Level: 44
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 164
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 38 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه خسته شدم از این زندگی

    سلام
    طاهره عزیز شرمنده اینهمه وقت برای مشکل من صرف کردید.
    فکر کنم چکیده صحبتهای شما این باشد که:
    1 - شاید یک طرفه به قاضی رفته ایم که من از خودم راضیم.
    2 - دوست داشتن من باید واقعی تر و عمیق تر باشد تا انعکاس آن برایم دوست داشتن و عشق اورا به ارمغان بیاورد.

    ببینید من بعضی جاها از او و کارهایش ایراد گرفتم اما مهمترین نتیجه من این است که ما از دو دسته و دو گروه کاملا جدا هستیم با دو دید مختلف . این مشکل باید در دوران نامزدی کشف میشد که نشده و ادامه پیدا کرده و در واقع یک ترک کوچک که باید آن روزها یا از طرف من و او یا بزرگترها کشف میشد که امروز به حفره و شکاف عمیق تبدیل نشود.
    متاسفانه امروز این شکاف نمایان شده و روز به روز عمیق تر میشود.مانند دو خط متقاطع که بعد از تقاطع هرچه دور تر شوند فاصله بینشان زیادو زیاد تر میشود. ما اگر دو دید نسبتا یکسان داشتیم مانند دو خط موازی بودیم که با گذشت زمان هرچه جلو میرفتیم از هم دور نمی شدیم .
    من همه تقصیرها را بر گردن میگیرم من باید حواسم جم بود که نبوده و انتخاب اشتباه کردم . امروز چیزی که به شما و خودم قول میدهم کمال همکاری به جهت نزدیک شدن دیدگاهها را من در حد توانم انجام داده و پذیرفته ام اما ایشان نه سعی بر نزدیک شدن آن دو خطی که با سرعت از هم در حال دور شدن هستند را ندارند .مثال چادری بودن ایشان را پذیرفته ام اما اینکه مثلا زیر چادر مقنعه باشد یا روسری شلوار معمولی باشد یا لی ..... اینها را ایشان نباید نظر من را قبول کنند؟
    در این مثال منظور این بود که میشود دیدگاههارا و خواسته هارا تعدیل و نزدیک کرد به شرطی که دو طرف بخواهند .
    در مورد ماهواره ایشان به شدت مخالف بودند بنده به شدت دوست داشتم خوب ؟ نتیجه اینکه من پیشنهاد دادم که ماهواره میخریم بعد از 1000 کانال آن فقط 10 کانال را با هم انتخاب و ما بقی را حذف میکنیم . شاهد هستید که من خواستم نظر ایشان هم لحاظ شود و کانالهای بد اصلا دیده نشود اما آیا 10 کانال که نظر من هم تا حدی باشد زیاد بود؟
    این وقایع اگر ایشان هم اینجا بود قبول داشت پس چندان یکطرفه قاضی نرفته ام .
    در مورد دوم من از ابتدا خالصانه جلو رفتم و هرجا لازم بود پا روز خاسته های خودم هم گذاشتم اما از طرف مقابل این برخورد را ندیدم قبول کنید انسان کم کم خسته و دلسرد میشود با اینکه همچنان من با همه توان باقی مانده ام تلاش میکنم .
    خوشحال می شوم که باز وقتتان را برای من و مشکل من و شاید سایر عزیزان صرف کنید . من به هر نوری و هر راهی امید دارم و با آغوش باز پذیرا هستم . دریغ نکنید . با تشکر فراوان

  13. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 اردیبهشت 87 [ 08:24]
    تاریخ عضویت
    1386-11-16
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    4,269
    سطح
    41
    Points: 4,269, Level: 41
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    77

    تشکرشده 83 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه خسته شدم از این زندگی

    سلام اقا حامد توي توضيحات شما يك نكته براي من خيلي جالب بود اينكه گفته بوديد (من نتيجه گرفتم كه ما از دو گروه جدا هستيم ) اينكه شما به اين موضوع بصورت يك باور قطعي نگاه مي كنيد مهمترين عامل باز دارنده شما از نزديك شدن به همسرتونه شما كه همه راهها رو رفتين اين بار راه پيشنهادي اين خواهر كوچيكتون رو امتحان كنيد ممكنه انجامش مشكل باشه اما غير ممكن نيست فرض كنيد كه گذشتهاي وجود نداره شما و همسرتون تازه امروز به هم رسيديد همه خاطرات بدتون رو فقط براي يك هفته فراموش كنيد نمي دونم كارتون شرك2 رو ديديد يا نه فرض كنيد كه همسرتون شربت جادويي زيبايي و عشق جاوداني رو خورده و يك شبه تبديل به همسر ايدهالتون شده تموم چيزهايي رو كه روز اول اشنايي توي همسرتون ديديد و دوستش داشتيد رو توي ذهنتون مرور كنيد حالا براي اين همسر عزيز چه كار ميكنيد ؟ چطور نگاهش ميكنيد؟ چطور باهاش حرف مي زنيد ؟ چه تلاشي براي بدست اوردن دلش ميكنيد ؟ فقط 1 هفته به عكس العملهاي اون كاري نداشته باشيد و فقط عشق بورزيد عشق بي قيد و شرط و بدون چشمداشت مطمئنم كه شربط جادويي كار خودش رو ميكنه خواهش مي كنم امتحان كنيد فقط همين يك بار به خاطر تمام كساني كه توي اين انجمن دوست دارند شما رو خوشبخت و شاد ببينند


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من عاشقی بلد نیستم... چرا همه رو از دست میدم؟؟؟
    توسط banooye khial در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 15 شهریور 93, 00:18
  2. مشکلات گذشته ام که امروز دست بردار نیستند!
    توسط pichak در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 مهر 92, 22:45
  3. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 12 فروردین 91, 14:22
  4. من حساس نیستم او بی مسئولیت است
    توسط نازنین غ در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 220
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 دی 89, 08:50
  5. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 29 فروردین 88, 16:27

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.