سلام دوستان
خدا می دونه اگه به طور اتفاقی همدردی رو پیدا نمی کردم چه حال و روزی داشتم. از وقتی اینجا رو پیدا کردم بو دیدم خیلی ها مشکلشون از منم حاد تره و خیلی ها اینجا تونستن مشکلشونو حل کنن خیلی امیدوار شدم که با همفکری شما دوستان خوبم و مدیر همدری زندگیم بهتر بشه. وگرنه شبانه روز کارم خودخوری بود. من 27 سالمه و یه سال و نیمه نامزد هستم و خیلی شوهرم رو دوست دارم که کاش نداشتم و منم مثل اون راحت بودم. ازدواج من و اون سنتی بود و دو ماه قبل ازدواج با هم رابطه داشتیم که همدیکه رو بشناسیم . من تو این دوماه می دیدم این آدم اصلا یک کلمه و جمله محبت آمیز به زبون نمیاره و حتی یک بار هم به من خیره نمی شه و محبت آمیز نگاهم نمی کنه. فکر می کردم این رفتارهاش به دلیل متانتشه ولی بعدا درست می شه ولی درست نشد که هیچ بدتر هم شد.
قصدم تعریف از خود نیست ولی من از لحاظ تحصیلی خیلی موفق هستم و از لحاظ قیافه هم زود جلب توجه میکنم و بنابراین خیلی خواستگارها داشتم که الان که فکر می کنم میبینمی بیشترشونو به بهانه های واهی از دست دادم درصورتی که همه اشتیاق زیادی برای ازدواج با من از خودشون نشون می دادن و مطمئنم خیلی بیشتر از نامزدم منو می خواستن چون زیاد اصرار می کردند ولی نامزدم بعد تموم شدن دو ماه فرصتی که واسه شناخت بهمون داده شده بود دوماه دیگه فرصت خواست که من حماقت کردم و گفتم یا تموم کنیم و یا ازدواج،که ازدواج کردیم. البته بماند که انگار مادر شوهرم بیشتر تمایل به این ازدواج داشته تا نامزدم و اینو من اون روزها درک نمی کردم و فکر می کردم نامزدم خجالت می کشه خودشو بروز بده.
خلاصه ما عقد شدیم و بعد مشکلات ما شروع شد، مثلا نامزدم اوایل از لحاظ جنسی خوب بود ولی بعد دو ماه افت کرد و الان هفته ای یک بار یا بعضا ماهی یک بار ما رابطه داریم که بیشتر وقت ها با ارضا شدن ایشون خاتمه می پذیره و هیچ اصراری برای ارضا شدن من نمیکنه! اوایل اعتراض کردم و کار به جایی رسید که شوهرم به مادرش هم گفت و اونها هم چون خیلی سنتی هستند می گفتن دوره نامزدی رابطه جنسی نمی خواد! در صورتی که ما شب ها رو با هم می خوابیدیم و شوهرم به بهونه های واهی اتاقشو از من جدا می کرد و بعد ها گفت آره من اوایل عادت نداشتم دو نفری بخوابیم ولی الان عادت کردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! در صورتی که می دونید که اوایل بیشتر شور و شوق دارن که با هم بخوابن و این یه بهونه س یعنی چی عادت نداشتم؟> الان بعد گذشت یک و نیم سال و تلاش من باز هم امروز که خونه ماست اتاق بغلی خوابیده و من اتاق خودم و یک ماه بیشتره که من از لحاظ جنسی ارضا نشدم و یه هفته بیشتره که رابطه داشتیم!!
همونطور که گفتم رفتارهای مادرشوهرم برعکس شوهرمه و در مجالسی که اغلب از من تعریف می کنن برعکس مادرشوهرهای دیگه خیلی خوشحال می شه و میاد به نامزدم می گه و نامزدم تنها یه لبخند خشک و خالی تحویل می ده. من موندم که چطور ممکنه همه به من بگن زیبا غیر از نامزدم که حتی روز عقد که خیلی خوب شده بودم یه نگاه عاشقانه بهم نکرد چه برسه به تعریف و تمجید!!!! کار به جایی رسیده هر کی به من می گه خوشگلی شوهرت وقتی تو رو نیگا می کنه لابد ذوق می کنه من خیلی ناراحت می شم و تو دلم می گم شوهرم به من نگاه هم نمی کنه.
مشکل من و شوهرم به اینجا ختم نمیشه . شوهرم خیلی تنبل و بی مسئولیته، شش سال خارج درس خونده فوق لیسانس داره و دانشجوی دکتری بود که از بس پی گیر انتقالیش نشد اخراج شد. از مرداد 88 تا مهر 89 هم بیکار بود و با اینکه 35 سالشه هیج عجله ای در کارش نبود و اصلا فکر نمی کرد که مثلا زن گرفته و مسئولیت داره. الان هم یه چند واحد حق التدریس درس می گه که ماهی می شه نود هزار تومن و اونهم به زور من. جالب اینجاس که حتی این دو تا درس رو نمی تونه راس و ریس کنه و اوایل میاورد سراغ من که کمکم کن و درواقع از جزوه گرفته تا مثال هایی که باید سرکلاس می زد من براش پیدا می کردم و اگه یه بار کمک نمی کردم دادش در میومد که تو کمکم نمی کنی. کسی نبود بگه شوهر مردم از صبح تا شب جون می کنن ولی تو دو تا درس دو ساعته رو نمی تونی بگی؟
البته مادرشوهرم هم این میون بی تقصیر نیست و با محبت و خرید های افراطی برای من می خواد جای خالی شوهرم رو پر کنه، همه خرید های عید، قربان و حتی روز زنم رو اون خریده و شوهرم آورده و حتی خبر نداشته تو پاکت چی هست که داره میاره!!!
از طرفی رفتار نامزدم طوریه که خیلی با ادب و شخصیت هست و خانواده ش هم همینطور و همه فامیل ما فکر می کنن من خوشبختم در صورتی که هر روز خدا دارم زجر می کشم...
لطفا تا نرسیدم به مرز خودکشی کمکم کنید تو رو خدا
یه چیز دیگه هم هست خانواده شوهرم بهش پول تو جیبی می دن که کم هم نیست ولی تاحالا نشده که یه روسری ارزون قیمت یه جوراب یه گیره مو بخره بیاره که مثلا تو نامزد منی. امروز هم قبل از اینکه بره اونیکی اتاق بخوابه می گفت دارن پول حق التدریس ها رو واریز می کنن می خوام واسه اتاقم ماهواره بخرم. اصلا عین خیالش نیست که من یه سال و نیمه بیکاری اونو تحمل کردم یه چیزی واسه من بخره و اصلا پسری که یه سال ونیمه نامزده و بلاخره می ره خونه خودش ماهواره می خواد چیکار؟
اونروز گفت داشتم تشک طبی ها رو نگاه می کردم تو دلم یه لحظه خوشحال شدم که واسه خونه خودمون می گه ولی گفت می خوام واسه خودم بخرم.
تا حالا نشده بگه تو خونه خودمون ال می کنیم بل می کنیم و اصولا تا همین چند وقت پیش فراری بود از این بحث.وقتی من می گم از بچه ها خوشم میاد می گه آدم بچه به دنیا بیاره بدبختش کنه من بچه دوست ندارم!!!!
مادرم می گه از بس بی خود و بی جهت پسرهای مردمو رد کردی حالا گیر کسی افتادی که علاقه ای بهت نداره، بعضی وقتها هم می گه شما که طوریتون نیست زندگی مردمو ببین قدر زندگیتو بدون
من نمی دونم قدر چی شو بدونم بی مسئولیتی هاشو یا بی توجهی های حنسی و روحی شو؟!
علاقه مندی ها (Bookmarks)