به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 18 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 172
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    Cool مشكل جدي با نامزدم (مشكل جنسي و بي مسئوليتي)

    سلام دوستان
    خدا می دونه اگه به طور اتفاقی همدردی رو پیدا نمی کردم چه حال و روزی داشتم. از وقتی اینجا رو پیدا کردم بو دیدم خیلی ها مشکلشون از منم حاد تره و خیلی ها اینجا تونستن مشکلشونو حل کنن خیلی امیدوار شدم که با همفکری شما دوستان خوبم و مدیر همدری زندگیم بهتر بشه. وگرنه شبانه روز کارم خودخوری بود. من 27 سالمه و یه سال و نیمه نامزد هستم و خیلی شوهرم رو دوست دارم که کاش نداشتم و منم مثل اون راحت بودم. ازدواج من و اون سنتی بود و دو ماه قبل ازدواج با هم رابطه داشتیم که همدیکه رو بشناسیم . من تو این دوماه می دیدم این آدم اصلا یک کلمه و جمله محبت آمیز به زبون نمیاره و حتی یک بار هم به من خیره نمی شه و محبت آمیز نگاهم نمی کنه. فکر می کردم این رفتارهاش به دلیل متانتشه ولی بعدا درست می شه ولی درست نشد که هیچ بدتر هم شد.
    قصدم تعریف از خود نیست ولی من از لحاظ تحصیلی خیلی موفق هستم و از لحاظ قیافه هم زود جلب توجه میکنم و بنابراین خیلی خواستگارها داشتم که الان که فکر می کنم میبینمی بیشترشونو به بهانه های واهی از دست دادم درصورتی که همه اشتیاق زیادی برای ازدواج با من از خودشون نشون می دادن و مطمئنم خیلی بیشتر از نامزدم منو می خواستن چون زیاد اصرار می کردند ولی نامزدم بعد تموم شدن دو ماه فرصتی که واسه شناخت بهمون داده شده بود دوماه دیگه فرصت خواست که من حماقت کردم و گفتم یا تموم کنیم و یا ازدواج،که ازدواج کردیم. البته بماند که انگار مادر شوهرم بیشتر تمایل به این ازدواج داشته تا نامزدم و اینو من اون روزها درک نمی کردم و فکر می کردم نامزدم خجالت می کشه خودشو بروز بده.
    خلاصه ما عقد شدیم و بعد مشکلات ما شروع شد، مثلا نامزدم اوایل از لحاظ جنسی خوب بود ولی بعد دو ماه افت کرد و الان هفته ای یک بار یا بعضا ماهی یک بار ما رابطه داریم که بیشتر وقت ها با ارضا شدن ایشون خاتمه می پذیره و هیچ اصراری برای ارضا شدن من نمیکنه! اوایل اعتراض کردم و کار به جایی رسید که شوهرم به مادرش هم گفت و اونها هم چون خیلی سنتی هستند می گفتن دوره نامزدی رابطه جنسی نمی خواد! در صورتی که ما شب ها رو با هم می خوابیدیم و شوهرم به بهونه های واهی اتاقشو از من جدا می کرد و بعد ها گفت آره من اوایل عادت نداشتم دو نفری بخوابیم ولی الان عادت کردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! در صورتی که می دونید که اوایل بیشتر شور و شوق دارن که با هم بخوابن و این یه بهونه س یعنی چی عادت نداشتم؟> الان بعد گذشت یک و نیم سال و تلاش من باز هم امروز که خونه ماست اتاق بغلی خوابیده و من اتاق خودم و یک ماه بیشتره که من از لحاظ جنسی ارضا نشدم و یه هفته بیشتره که رابطه داشتیم!!
    همونطور که گفتم رفتارهای مادرشوهرم برعکس شوهرمه و در مجالسی که اغلب از من تعریف می کنن برعکس مادرشوهرهای دیگه خیلی خوشحال می شه و میاد به نامزدم می گه و نامزدم تنها یه لبخند خشک و خالی تحویل می ده. من موندم که چطور ممکنه همه به من بگن زیبا غیر از نامزدم که حتی روز عقد که خیلی خوب شده بودم یه نگاه عاشقانه بهم نکرد چه برسه به تعریف و تمجید!!!! کار به جایی رسیده هر کی به من می گه خوشگلی شوهرت وقتی تو رو نیگا می کنه لابد ذوق می کنه من خیلی ناراحت می شم و تو دلم می گم شوهرم به من نگاه هم نمی کنه.
    مشکل من و شوهرم به اینجا ختم نمیشه . شوهرم خیلی تنبل و بی مسئولیته، شش سال خارج درس خونده فوق لیسانس داره و دانشجوی دکتری بود که از بس پی گیر انتقالیش نشد اخراج شد. از مرداد 88 تا مهر 89 هم بیکار بود و با اینکه 35 سالشه هیج عجله ای در کارش نبود و اصلا فکر نمی کرد که مثلا زن گرفته و مسئولیت داره. الان هم یه چند واحد حق التدریس درس می گه که ماهی می شه نود هزار تومن و اونهم به زور من. جالب اینجاس که حتی این دو تا درس رو نمی تونه راس و ریس کنه و اوایل میاورد سراغ من که کمکم کن و درواقع از جزوه گرفته تا مثال هایی که باید سرکلاس می زد من براش پیدا می کردم و اگه یه بار کمک نمی کردم دادش در میومد که تو کمکم نمی کنی. کسی نبود بگه شوهر مردم از صبح تا شب جون می کنن ولی تو دو تا درس دو ساعته رو نمی تونی بگی؟
    البته مادرشوهرم هم این میون بی تقصیر نیست و با محبت و خرید های افراطی برای من می خواد جای خالی شوهرم رو پر کنه، همه خرید های عید، قربان و حتی روز زنم رو اون خریده و شوهرم آورده و حتی خبر نداشته تو پاکت چی هست که داره میاره!!!
    از طرفی رفتار نامزدم طوریه که خیلی با ادب و شخصیت هست و خانواده ش هم همینطور و همه فامیل ما فکر می کنن من خوشبختم در صورتی که هر روز خدا دارم زجر می کشم...
    لطفا تا نرسیدم به مرز خودکشی کمکم کنید تو رو خدا

    یه چیز دیگه هم هست خانواده شوهرم بهش پول تو جیبی می دن که کم هم نیست ولی تاحالا نشده که یه روسری ارزون قیمت یه جوراب یه گیره مو بخره بیاره که مثلا تو نامزد منی. امروز هم قبل از اینکه بره اونیکی اتاق بخوابه می گفت دارن پول حق التدریس ها رو واریز می کنن می خوام واسه اتاقم ماهواره بخرم. اصلا عین خیالش نیست که من یه سال و نیمه بیکاری اونو تحمل کردم یه چیزی واسه من بخره و اصلا پسری که یه سال ونیمه نامزده و بلاخره می ره خونه خودش ماهواره می خواد چیکار؟
    اونروز گفت داشتم تشک طبی ها رو نگاه می کردم تو دلم یه لحظه خوشحال شدم که واسه خونه خودمون می گه ولی گفت می خوام واسه خودم بخرم.
    تا حالا نشده بگه تو خونه خودمون ال می کنیم بل می کنیم و اصولا تا همین چند وقت پیش فراری بود از این بحث.وقتی من می گم از بچه ها خوشم میاد می گه آدم بچه به دنیا بیاره بدبختش کنه من بچه دوست ندارم!!!!

    مادرم می گه از بس بی خود و بی جهت پسرهای مردمو رد کردی حالا گیر کسی افتادی که علاقه ای بهت نداره، بعضی وقتها هم می گه شما که طوریتون نیست زندگی مردمو ببین قدر زندگیتو بدون
    من نمی دونم قدر چی شو بدونم بی مسئولیتی هاشو یا بی توجهی های حنسی و روحی شو؟!

    The Happiness of Your Life Depends on The Quality of Your Thoughts

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: با نامزدم مشکل جدی دارم، احتیاج به همفکری فوری دارم ( جنسی، بی م

    سلام
    با توجه به سن ايشون، توصيه مي كنم حتما قبل از اينكه عروسي كنيد جلسات مشاوره حضوري در محل سكونت خود داشته باشيد.

    سن بالا مخصوصا در آقايون (اگر دقيقا مشخص نشود كه در قبال اين سن، آنها چه امتيازاتي كسب كرده اند)، براي ازدواج جزء نقطه ضعف محسوب مي شود.
    به نظر مي رسد شناخت شما نسبت به همسرتان ناقص باشد ، هر دو مشكل جدي هست. مخصوصا مسئله جنسي نياز به بررسي بيشتر به صورت حضوري دارد.



  3. 15 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (شنبه 13 آذر 89)

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    RE: با نامزدم مشکل جدی دارم، احتیاج به همفکری فوری دارم ( جنسی، بی م

    سابینای عزیز
    متاسفم که ابتدای ازدواجتون با این قبیل مسائل دست و پنجه نرم می کنید.
    ضمن مطالعه مقالاتی که در خصوص دوران نامزدی در این سایت هست
    http://www.hamdardi.net/thread-14282-post-127214.html#pid127214

    پیشنهاد می کنم به یک مشاور خوب رفته و طرح موضوع نمائید
    .

  5. کاربر روبرو از پست مفید baby تشکرکرده است .

    baby (شنبه 13 آذر 89)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آذر 89 [ 11:25]
    تاریخ عضویت
    1389-8-11
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    2,091
    سطح
    27
    Points: 2,091, Level: 27
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشكل جدي با نامزدم (مشكل جنسي و بي مسئوليتي)

    سلام دوست عزیز
    نامزدتون تو یه اتاق میخوابه اونوقت عکس العمل شما چیه؟نمیگید چقدر تنها بخوابم بیا پیشم و از این حرفها؟
    راستی تو چه خونه ای هستین؟خونه شما یا ایشون یا یه خونه مستقل؟

  7. کاربر روبرو از پست مفید آندیاباران تشکرکرده است .

    آندیاباران (شنبه 13 آذر 89)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 دی 89 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-5-03
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    135

    تشکرشده 139 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )

    اوه.تا با ایشون در این رابطه صحبتی داشتین؟! بهتره مستقیم بشینین صحبت کنین با خودشون وخانوادش ! ممکنه کلا شخصیت ایشون دچار مشکل باشه حالا مشکلم که نگیم برای شما مشکل ساز شده! کاملا مشخصه شما از دو دنیای متفاوتین !
    از نظر من اگه صحبت میستقیم و مشاوره جواب نداد حتما وقت هم رو تلف نکنید و به فکر خودتون باشیدو اجازه بدید هرکسی زندگی خودش رو پیش بگیره!
    این بیتوجهی ها یجا شمارو توزندگی به بیراه میکشه!گاهی بعضی چیزها نه تنها بازمان دادن بهتر نمیشه بلکه بدترم میشه!

  9. کاربر روبرو از پست مفید darya1389 تشکرکرده است .

    darya1389 (شنبه 13 آذر 89)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: مشكل جدي با نامزدم (مشكل جنسي و بي مسئوليتي)

    اين ها همه علايم هشداردهنده اي هستند براي شما مبني بر اينكه همسر شما هنوز براي زندگي مشترك اماده و مهيا نيستند...بهتره بي گدار به اب نزني...تك روي در زندگي زناشويي (خريد براي خودش...به فكر خودش بودن و ...)سم مهلكه...
    بهتره اين علايم رو جدي بگيري و قبل از ازدواج طبق نظر مدير با يه مشاور با تجربه صحبت كني...گاهي جدايي براي دو نفر كه براي هم ساخته نشدن بهترين راهه.

  11. 5 کاربر از پست مفید parnian1 تشکرکرده اند .

    parnian1 (جمعه 19 آذر 89)

  12. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )

    بله خیلی صحبت کردم ولی منو به بهونه گیری و غر زدن بیجا متهم کردن و چون هر چی بینمون اتفاق میافتاد به مادرش می گفت اونها هم هی غیر مستقیم به من انگ غرغرو بودن می زنند.
    دوست من جدایی از یه نامزد عقدی واسه من اینقدرها هم راحت نیست اونم بعد یک و نیم سال
    سعی می کنم ریشه مسائل رو پیدا کنم و حل کنم آخرین راه جداییه
    مهمترین سوال من اینه که با این اوصاف این اصلا منو دوست داره یا نه؟؟
    فعلا سعی می کنم منم عین اون سرد باشم و تا اندازه ای موفق شدم چون انقدر تو ذوقم زده شده که دیگه دل نمی دم به این رابطه
    The Happiness of Your Life Depends on The Quality of Your Thoughts

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    83
    Array

    RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )

    سلام
    من دورادور نمی تونم هیچ حرفی در مورد شما و همسرتون بگم. اما به نظرم در مسایل جنسی شما داری زیاده روی می کنی بله 100% موافقم که در دوران عقد مسایل جنسی باید خیلی خیلی محدود باشه.
    ولی اینکه نگاه هم نمی کنه و .... جای سوال داره که خودتون باید علتش و پیدا کنید شاید شما فرد دلخواهش نبودی
    در ضمن نامزدی به این طولانی هم معمولا مشکل ساز هست. شاید اگه مسوول زندگی بود و می بایست خرج خونه و زندگی و تامین می کرد بیشتر از این به خودش می جنبید.
    الان داره ساپورت مالی می شه خب طبیعیه که تلاشی در این زمینه نمی کنه و همچنین می بینه خانوادش به اندازه کافی دارن به شما کادو می دن بازم طبیعیه که تلاشی برای خرید واسه شما نکنه.
    بهتره ساپورت شدن از طرف خانوادش قطع و یا کم بشه. در ضمن تاریخی برای ازدواج مشخص بشه ببینید عکس العملش چیه؟ و همچنین یه صحبت منطقی و به دور از غر غر کردن و .... بینتون انجام بگیره و به قول معروف سنگاتون و با هم وابکنید و دلیل این رفتاراش و بپرسید و بهش فرصت و زمان بدید برای حرف زدن نه اینکه مدام در تیر باران چرا و چراها قرارش بدید. چرا جدا می خوابی چرا این کار و نمی کنی چرا اون کار و می کنی چرا و چرا ........
    این نتیجه عکس خواهد داد.
    موفق باشید

  14. 5 کاربر از پست مفید sisili تشکرکرده اند .

    sisili (جمعه 19 آذر 89)

  15. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )

    سلام دوست عزیز

    من می خواهم صرفا به این قسمت از صحبتهای شما بپردازم (چون در مورد کمی روابط جنسی در این زمان حدسهای مختلفی می شود زد که علت هرکدام از دیگری متفاوت است.) :

    وقتی نامزد شما می گوید که می خواهم برای اتاقم ماهواره و یا برای تختم تشک بگیرم، خیلی جدی و در عین حال مودبانه با او صحبت کن و بگو فکر می کنی لزومی دارد در این شرایط که قصد آغاز زندگی مشترک را داریم، بجای پس انداز برای آن زمان سراغ این دست خریدهای غیرضروری و انفرادی بروی؟ دوستانه سر بحث را باهاش باز کن تا ببینی نظرش راجع به زندگی مشترکتان چیست.
    مطلب دیگر اینکه از خانواده ات بخواه که با خانواده همسرت صحبت کنند و خیلی رسمی تاریخ و زمان مراسم عروسی را تعیین کنند. این حق خانواده شماست که از این مطلب آگاهی پیدا کنید. (یک و نیم سال برای شناخت کافیست و دوران عقد بیش از این مناسب نمی باشد.) همین که زمان عروسی مشخص شود، انشاءا.. نامزدت جدی تر به این قضیه نگاه خواهد کرد.

  16. 4 کاربر از پست مفید هستی تشکرکرده اند .

    هستی (جمعه 19 آذر 89)

  17. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )

    با کمال تشکر از دوستای عزیزی که زحمت کشیدن و نظر دادن
    سیسیلی عزیز
    دوستم مشکل من در روابط جنسی اینه که ایشون کمتر کششی در این زمینه نشون می ده، نفس روابط مهم نیست و منو به شک می ندازه که نکنه منو دوست نداره، خودتون می دونید هر زنی از اینکه حس کنه شوهرش میخوادش چقدر لذت میبره
    درمورد اینکه شاید من فرد مورد علاقه ش نبودم اینو بگم که خودش از من خوشش اومده بود و خواستگار فرستاده بود ولی این که مادر شوهرم خیلی ذوق کرده بود منو به شک می ندازه نکنه قبل من و در زمان اقامت در خارج یک موضوع عاطفی جدی بوده که هنوز حل نشده. به علاوه پسورد ایمیشو عمرا به من نمی ده هر چقدر هم اصرار کنم نمی ده و مطمئنم الان ریگی به کفشش نیست و هر چی هست متعلق به خاطرات گدشته س که نمی خواد روکنه
    دوست دارم این نکته رو هم بگم که وقتی ایشون اومد سراغ من استرالیا دانشجوی دکتری بود و موقتا اومده بود ایران، بعد که به اصطلاح از من که برای یه مورد درسی آشنا شده بودیم خوشش اومده، به خودم هیچی نگفت و برای یه سری از تسویه حساب ها و چون بلیط برگشت داشت برگشت استرالیا، از اونجا به مادرش گفته بود و اینجوری شد که مادرش با خواهرش و یه دسته گل اومدن خونه ما. خیلی جالب بود اونروزی که ما چت کردیم و قرار بود فرداش مامانش اینها بیان حتی یک کلمه درمورد اومدن مادرش صحبت نکردیم و منم دیدم اون سر موضوع رو باز نمیکنه منم هیچی نگفتم. مادرش ار من خیلی خوشش اومده بود و بعد فرداش خودش با من تماس گرفت و تشکر کرد و بعد چند بار صحبت من گفتم موضوع رو می خوام با داداشام مطرح کنم، گفت باشه، من پرسیدم اگه داداشام پرسیدن کی برمیگردی ایران من چی بگم؟ گفت تو تصمیم بگیر بلیط گرفتن و اومدن یه هفته وقت می بره. من تاکید کردم که اگه داداشم بفهمن می خوان تو رو ببینن واقعا می تونی به این زودی بیای گفت آره، بعد که به داداشام گفتم ( پدرم مرحوم شده ) گفتند آدرس بگیر برای تحقیق، منم وقتی بهم زنگ زد ( تقریبا هر روز از استرالیا زنگ می زد ) ازش آدرس خواستم، یه شوخی کرد و گفت بابا عجب دردسری داره ازدواج، من به شوخی گرفتم نگو این جدی بوده، آدرسو داد و بعد تحقیق ازش پرسیدم خوب کی میای؟ یه هویی گفت من دو ماه اینجا کار دارم باید خونه رو خالی کنم و ...!
    گفتم مگه تو نگفتی یه هفته ای میام گفت نمی شه و ال و بل
    من موندم و داداشام که هر روز ازم می پرسیدن چی شد پس این خواستگارت؟ خدایی تو اون دوماه خیلی فشار کشیدم تا بلاخره بعد دوماه اردیبهشت 88 اومد ایران، من به یه چیزی شک کرده بودم و اون این بود که چرا مادر نامزدم هی از عقد و ازدواج می گفت و نامزدم حتی به روش نمیاورد قراره ما عقد کنیم! اگه نمی خواستن پس حرف های مامانش چی بود و اگر نه خودش چرا چیزی نمیگفت؟

    جالب اینجا بود که درعرض این دوماه اصلا صحبتی درمورد ازدواج نمی کرد برعکس مادرش هی خونه ما زنگ می زد و صحبت از عقد می کرد! منم گفتم شاید خجالت می کشه و حماقت کردم و منم هیچ حرفی نمی زدم.
    بعد دوماه اومد ایران و یه هفته بعدش با مادرش اومد خونه ما مثلا مامانمو ببینه، از هر دری صحبت شد الا عقد و ازدواج، برام عجیب بود چون ما که دوست نبودیم خواستگاری سنتی بود!!!! آخر مادرمن گفت برید اتاق صحبت کنید که رفتیم و گفت من می خوام دوماه دیگه باهم رابطه داشته باشیم! من گفتم عمرا اگه می خوای بری برو دوماه دیگه بیا ولی من تواین دوماه باهات هیچ ارتباطی نخواهم داشت! اینو گفتم چون زده بود زیرش و دیگه داداشای من می دونستن و هی می پرسیدن چی شد؟ گفتم تو اینو باید از اول می گفتی که من بدون اطلاع داداشام باهات رابطه برقرار می کردم و نه الان! خلاصه اینطور شد که بعله برون ما اتفاق افتاد و در روز بعله برون هم داییهای من به جای پدر مرحومم حضور داشتن، اینها اومدن و از هر دری صحبت شد الا مهریه و ازدواج ما ، بماند که یک ساعت هم دیر اومده بودن، آخرش دایی من گفت بریم سر اصل مطلب، مهریه من شد 200 سکه و تازه یه بار بابای نامزدم گفت صرف نمی کنه ما بریم بعدا بیایم! بعدش نامزدم نه تنها از من تشکر نکرد بلکه گفت تو مهریه می خوای چیکار دختر تحصیل کرده و امروزی!!!!

    بعد هم که مشکلات ما به شرحی که گفتم شروع شد
    سیسیلی عزیزم می بخشی سرتو درد آوردم ولی این تفکرات 5/1 ساله که منو رنج می دن و خواستم بگم ببینم نظرشما و سایر دوستان چیه.
    درمورد کادو اینطوری بگم که مادر ایشون افراطی برای من کادو می خرن منم با شما هم عقیده ام که باید یه جوری جلوشو بگیرم ولی نمی دونم چجوری؟ نمی تونم مستقیم بهشون چیزی بگم چون خیلی سیاستمداره و یه جور دیگه به شوهرم حالی می کنه ، این کادوها هم منت می شه رو سرم و هم هر وقت صدام در میاد میگن ما که همه چیز برات می خریم!
    هی می گن صبر کن پله پله ولی آخه نامزدم بچه که نیست 35 سالشه!
    پدرشوهرم فرد منضبطیه و افراط نمی کنه هر کاریه از زیر سر مادرشوهرمه که به شوهرم پول می ده حتی برای مسافرت های ما!!!
    درمورد نامزدی طولانی مدت ما ما قرارمون 2 سال بوده که 9 ماهش باقیه،بعضی وقت ها نامزدم در لفافه شوخی میگه 3 سال هم بشه که من به شدت مخالفت می کنم، مشکل اینحاس که پدرم مرحوم شده و برادرهام اصلا احساس مسئولیت نمی کنن میمونیم من و مادرم که مادرم هم خیلی ساده س و نمی تونه درست حسابی حرفشو بزنه .
    واقعا اینها رو که می نویسم خیلی عذاب می کشم چون من دختری بودم که خیلی بهم توجه می شد و خواستگار زیاد داشتم الان طوری باهام رفتار می شه انگار خودمو قالب کردم! البته مادرشوهرم خوب متوجه هست گه چی به چیه و سعی می کنه منو از دست ندن به هیچ وجه ولی شوهرم نه
    دوست خوبم بلو اسکای عزیز
    از پاسخ شما هم استفاده کردم ولی لطفا با توجه به جزئیات نظرتونو برام بگین. چون در توضیحاتیکه برای سیسیلی دادم سوالهای شما رو هم جواب دادم
    The Happiness of Your Life Depends on The Quality of Your Thoughts

    [SIGPIC][/SIGPIC]


 
صفحه 1 از 18 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 08 دی 94, 23:56
  2. مشکل من با همسرم ( افسردگی، بی توجهی، جنسی ) بعد از رفتن به مشاور
    توسط نیلا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 85
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اردیبهشت 90, 13:15
  3. * نکات تربیتی و روانشناسی در قرآن *
    توسط فرانک1389 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 دی 89, 14:38

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.