+نمی خوام بیش از این به من نزدیک بشه
سلام دوستان
دوباره به یه مشکل دیگه برخوردم من همونی هستم که قبلا یه بحث با عنوان «به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده» باز کرده بودم و واقعا از همتون ممنونم مخصوصا جناب آقای سنگ تراشان
واقعا خوشحالم که با این سایت آشنا شدم و نمی دونم چه جوری باید از همتون تشکر کنم چون خیلی به من کمک کردین
اما الان دوباره یه موضوع دیگه برام پیش اومده که البته بیشتر برام یه درگیری ذهنی ایجاد شده که چرا این کار رو می کنه خوب اگه اجازه بدین از اول ماجرا رو براتون تعریف کنم :
«من دانشجوی ترم چهارم هستم و خوب مسلما توی این چهار سال با بچه های کلاس هم خیلی در رابطه بودم چه دخترای کلاس چه پسرای کلاس اما بنا به دلایلی که یکی از اونها می تونه فعالیتهای دانشجویی باشه که با بچه ها تشکیل دادیم من با پسرای کلاس بیشتر از دخترا رابطه دارم و یه جورایی به اونها نزدیکترم تا به دخترا اما این وسط یکی از پسرای کلاس زیاد به من نزدیک شده و البته شماره موبایل من رو هم داره چون خیلی کارمون به هم دیگه ربط داره به خاطر همین من شماره موبایلم رو بهش دادم البته خواهرش هم با ما هم رشته اس با این تفاوت که یک سال از من پایین تره یعنی الان ترم دوم دانشگاهه من با خواهرش خیلی دوستم و این دوستی من و خواهرش باعث شده که اون بیشتر از قبل خودش رو به من نزدیک کنه قبلا فقط در حد یه شوخی کوچیک من رو اذیت می کرد و از اون جایی هم که من آدم زود جوشی هستم سریع عصبانی می شدم و بعد از اینکه می دید من عصبانی شدم تا اونجایی که می تونست سعی می کرد از دل من دربیاره و می گفت که من به شما به عنوان خواهر خودم نگاه می کنم و واقعا هم به اندازه خواهرم شما رو دوست دارم اما من زیاد بهش محل نمی ذاشتم بعضی وقتا هم اگه کاری داشت sms می داد اما توی سال جدید به طور کلی رفتارش عوض شده و بیش از اندازه خودش رو به من نزدیک کرده به طوری که الان دیگه حتی واسه درس خوندن هم به من تلفن می زنه تا من هم بیام دانشگاه تا با هم دیگه درس بخونیم توی وبلاگ من به صورت خصوصی نظر می ده من گاهی وقتا به خواهرش تک زنگ می زنم و بهش sms هم می دم اما هیچ وقت یادم نمیاد که به اون تک زنگ زده باشم و یا حتی برای کار غیر ضروری بهش sms داده باشم اما اون جدیدا به من تک زنگ می زنه و هر وقت هم به من sms می ده متنش طوریه که من باید برم دانشگاه یعنی از من می خواد که برم دانشگاه. به بهانه های مختلف میاد پیش من تا با من حرف بزنه حتی نصف بیشتر واحدهای درسی اش رو طوری گرفته که من هم گرفتم تا با هم توی یک کلاس باشیم . من ترم قبل یکی از واحدهای درسی ام رو افتادم و این ترم هم دوباره اون رو گرفتم وقتی فهمید که من دوباره این درس رو گرفتم گفت خیلی خوشحالم چون این درس رو با هم داریم از یه طرف هم ناراحتم که این درس رو ترم قبل افتادین اما بیشتر از اینکه ناراحت باشم خوشحالم که این درس رو با هم داریم. لحن صحبتش هم خیلی عوض شده چند روز پیش هم توی سایت دانشگاه نشسته بودم که برق داخل سایت قطع شد اما چون سیستم های دانتشگاه به برق کمکی وصل بود سیستم ها خاموش نشد و تنها نوری که توی سایت بود از سیستم های دانشگاه بود .من هم پشت سیستمی که نزدیک اون بود نشسته بودم پا شدم از توی سایت برم بیرون که صدام کرد و گفت به نظر شما سایت دانشگاه الان خیلی عاشقانه نشده تکالیف و پروژه هایی که استاد به من داده رو اون انجام می دهد و به من می ده آهنگهای جدید و به روز رو اون به من میدهد .خواهرش هم می گه که رفتارش در رابطه هاش با من عوض شده . برای امتحان چند روز پیش اسم یه پسر رو یکی از دوستام آورد که گفت که من اون رو می شناسم یا نه من هم هینجوری گفتم آره می شناسمش وقتی یه لحطه نگاه به اون کردم دیدم که چنان به من خیره شده که من نمی دونستم اون موقع باید چه عکس العملی نشون بدم .
یه جورایی می ترسم چون نمی خوام بیشتر از این به من نزدیک بشه و با این رفتاری که اون داره حس می کنم نسبت به من یه حس علاقه پیدا کرده و من نمی خوام اینجوری باشه نمی خوام نسبت به هم علاقه پیدا کنیم چون از هر لحاظ با هم خیلی تفاوت داریم مسلما اگه اون به من حسی پیدا کنه من هم متقابلا احساسی نسبت به اون پیدا می کنم ولی اصلا دوست ندارم اونجوری باشه چون من هنوزم که هنوزه اون پسری که توی بحث های قبلی گفتم که عنوان کردم به خاطر ناراحتی قلبی اش من رو ترک کرده دوست دارم ، الان هم همه چیز رو گذاشتم به پای تقدیر تا ببینم اون بر می گرده یا نه به خاطر همون پسر نمی خوام یه ماجرای عشقی دیگه رو شروع کنم »
به نظر شما امکان داره که اون از این رابطه ها منظوری داشته باشه یا اینکه نسبت به من احساسی پیدا کرده باشه .
من باید این وسط چی کار کنم آیا به طرفش برم یا خودم رو از اون دور کنم ؟
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک غم نخوری گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که تو بزرگش خواندی
بخدا مثل تو تنهاست بخند
لباتون همیشه خندون باشه قربان شما جهانگرد
علاقه مندی ها (Bookmarks)