سلام دوستان عزيز. من قبلاً مشکلات خودم رو در مورد مسائلي که با همسرم داشتم اينجا براي شما دوستان نوشتم و از راهنمايي هاي شما و مديرهمدردي عزيز استفاده کردم. بعد از گذشت حدود دو سال و خورده اي از اون مشکلات و خيانتي که همسرم در حق من و بچه ام کرد و صبر و تحمل خودم بالاخره به يه آرامشي در زندگي رسيده بودم البته تا همين دو هفته پيش. در اين مدت ايشون هم سعي کرد تا حدودي اشتباهات خودش رو تصحيح کنه به غير از يکسري از خصوصيات اخلاقيش! که روي زندگي ما خيلي تأثير گذاره. از جمله ميلش به جلب توجه ديگران. به اينکه همه فکر کنن که ايشون خيلي ادم مهمي هستش. به طوري که در شرايط نامساعد مالي حاضره يه ماشين گرون زير پاش باشه. يه عالمه براي بدنسازي و داروهاي مريوطه اش هزينه کنه و کلاً آدم خوش خرجيه البته از نظر من اينها همه براي جلب توجه ديگران بخصوص خانمهاست! از طرفي نمي خوام من رو همسر ناسپاسي بدونين. ايشون براي من و بچه هم از چيزي کم نمي ذاشتن. ولي من هميشه نسبت به ولخرجي هاي ايشون موضع مي گرفتم. به حدي که بعضي اوقات به جروبحث هم کشيده مي شه. حتي خونواده ايشون هم از من مي خواستن که جلوي ايشون رو بگيرم. خب من هم خيلي سعي مي کردم ولي کم کم احساس کردم ديگه خرجهاش رو از من پنهون مي کنه و به من نمي گه. راستش بعد از مسائلي هم که پيش اومده بود دست و دلم ازش خيلي شکسته بود و همچنين حوصله بحث هم واسه من نمونده بود. حالا بعد از اين مقدمه مي خواستم مشکلي که حدود دو هفته هست بهش دچار شدم رو با شما دوستان درميان بگذارم. موضوع از اين قراره که همسرم دچار يک بحران شديد مالي شده که نياز داره يک وام با مبلغ زيادي از بانک بگيره و نياز به سند ملکي براي تضمين داره. از اونجايي که خونه به نام منه (چون بعد از فوت پدر و مادرم با ارثي که به من رسيد تونستم خونه رو بخرم و هيچ کمکي شوهرم در خريد اون نکرد)و اين خونه هم وام داره من نمي تونم ضامن ايشون بشم. به همين دليل از پدرش خواسته که بتونه از سندش استفاده کنه. پدرش هم گفته که زنت بايد در ازاش خونه اش رو به من وکالت بده تا تو قرضت رو صاف کني! بعد از شنيدن اين موضوع آتيش گرفتم. چون توي اختلاف دوسال پيش ما همين باباش کلي من رو عذاب داد.تا اون موقع ايشون فکر مي کردش خونه نصف نصف به نام هردومونه. (نمي دونم چرا فکر مي کرد چيزي که پدرو مادرم سالها براش زحمت کشيدن رو بايد به نام پسرشون مي کردم؟) که بعدش بخاطر يه دختر بعد از کتک زدن حتماً من رو از خونه بيرون هم مي انداخت. به هر حال دو سال پيش وقتي فهميده بود قيامت کرده بود. مسئله اصلي رو ول کرده بود چسبيده بود به حق و حقوق پسرش توي زندگي! به پسرش گفته بود تو دو راه بيشتر نداري يا زنت رو طلاق بدي يا بري توي زندگي حقت رو بگيري. چرا چون بعد از فهميدن خيانتش بهش گفتم برو از خونه بيرون. اونهم رفت به همه گفت زنم من رو از خونه بيرون انداخته! حالا بعد از اين همه مسائل پدرش مي گه بايد خونه ام رو که توي اون روزهاي بي کسي که آقا رفته بود دنبال خوشي هاش تنها سرپناه من و بچه بود رو بهش وکالت بدم. نمي گم توي اين دوسال خونوادش هم سعي کرده بودن اون مسائل رو از دلم در بيارن. همين باباش هم توي رفتارش مي خواست يه جوري گذشته رو جبران کنه ولي دوباره با اين مشکل جديد، همه خاطراتم از نو زنده شد. دوباره حرفهاشون به ذهنم مي ياد. بخاطر همين به شوهرم گفتم من اين کار رو نمي کنم. از وقتي که بهش گفتم ، با من قهر کرده شبها دير مياد خونه. تحت فشار شدید مالی هستش. همه چیزش رو از دست داده. دلم میخواد بهش بفهمونم که نمی خوام روی خونه که تنها چیزیه که برای آینده بچه ام می تونم در نظر بگیرم ، ریسک کنم. از اون طرف پدرش هم کوتاه نمی یاد. اون هم می گه به شوهرم اعتماد نداره و خوته ما رو تضمین می خواد. کلاً اینکه دوباره وارد بحران جدیدی توی زندگیم شدم. یک هفته است که یک کلام حرف نمی زنه. من رو تحت فشار می خواد بذاره تا کوتاه بیام. می گه اگه این وام جور نشه طلبکارها من رو میندازن زندان. ولی من هم اصلاً نمی خوام این کار رو بکنم. چون در گذشته خیلی اینکار رو کردم از خونه و مغازه پدریم که چندین سال اونجا کار و زندگی کرد بدون اینکه حتی یک ریال هزینه کنه ولی وقتی دچار مشکل شدیم هیچی یادش نمی اومد. از طرفی حالا نمی دونم با این کارم دوباره بهش مجوز دادم تا هر کاری که بخواد دوباره شروع کنه؟ نمی دونم این موضوع رو کینه می کنه؟ از اینکه من رو توی این موقعیت گذاشته خیلی ناراحتم. چندبار ازش خواستم مسائل زندگی و زناشویی رو با این مسائل قاطی نکنه ولی اصلاً گوشش بدهکار نیست. نمی دونم با این مسئله چجوری کنار بیام؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)