به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 40

Hybrid View

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مرداد 91 [ 03:14]
    تاریخ عضویت
    1389-7-26
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,417
    سطح
    36
    Points: 3,417, Level: 36
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 88 پست

    Rep Power
    26
    Array

    Question شوهرم میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم

    سلام

    من ۲۴ سالمه و شو هر م ۳۴. ۲ سال و ۵ ماه هست که ازدواج کردم. یه مشکله خلی بزرگ دارم اونم این هست که واقعا نمیدونم شو هر م دوستم داره یا نه!!!خیلی‌ کارش اعصابم رو بهم ریخته. خیلی‌ سعی‌ کردم آروم باشم، محبتش کنم، به روی خودم نعیارم کارش رو. اما دیگه واقعا بعضی‌ وقتا نمی‌شه.در ضمن اینم بگم که من ایران نیستم، و پیش هم زندگی‌ نمی‌کنیم. شو هر م ایران هست. من از همین موضوع خیلی‌ زجر میکشم.بد از ازدواج کارای ویزا رو انجام دادم اومد اینجا، ۷ ماه باهم زندگی‌ کردیم،با مشکلاتی که داشتیم (خرج و درس و کار) باز خوب بود، احترام میزشت، محبت میکرد. اما خانوادش از بس هر روز زنگ زدن که آره دلمون واست تنگ شده ..... اونم پاشد رفت ایران. قرار شد من درسم رو بخونم برگردم ایران باهم زندگی‌ کنیم. ۲ روز بد از اینکه ایران رفت دیگه من خبر ازش نداشتم، به خانوادش به هرکسی که فکرشو می‌کردم زنگ زدم، نگران شده بودم که شاید اتفاقی‌ افتاده براش.... جالب اینجا بود که به خانوادش هم که زنگ میزدم تلفن رو دن قطع میکارن :(( بد از مدتی‌ واو با خواهش من که دوسش دارم دیگه تلفنشو جواب میداد، باهم صحبت میکرد. اما خیلیی سرد شده خیلی‌ بی‌ احساس شده، روک واو راست میگه من دوست ندارم، ولی‌ من دوسش دارم، عاشقشم، نمیتونم ازش جدا بشم....

    هر سالی‌ داشتید بگید تا جواب بدم، ممنون میشم اگر لطف کنید و راهنماییم کنید

    تورو خدا کمکم کنید


    شاید چون خیلی‌ خوب مسائلم رو توضیح ندادم که کسی‌ راهنمایئم نمی‌کنه.

    من واقعا نیاز به راهنما یتون دارم، به خدا دیگه جونم به لبم رسیده. من خیلی‌ ابراز علاقه می‌کنم اما فرزاد (شو هر م) نه!!! بعضی‌ وقتا که شاید بخاطر اینکه دلم نشکنه یه دوست دارم بهم میگه، اما مطمئن نیستم که آیا راست میگه یا نه!؟

    تورو خدا یه چیزی بگید، یه امید بهم بدین..من نمی‌خوام این زندگیم بهم بخور.. :(


  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 آبان 92 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1389-5-11
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    3,474
    سطح
    36
    Points: 3,474, Level: 36
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    346

    تشکرشده 346 در 157 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شو هر م رو دوست دارم، اما اون....

    سلام

    ازدواجتون به چه صورت بوده قبلا همدیگه رو می شناختین ؟؟ از شرایطتون خبر داشتین ..آیا ایشون این شرایط رو پذیرفته بودن .. در کل چه جوری به توافق رسیده بودین /؟
    2 سالو 5 ماهه ازدواج کردین اما فقط 7 ماه کنار هم بودین وبا هم زندگی کردین ......
    عزیزم آزاده جون شما اونجا داری درس می خونی ؟> نمی تونی بیای اینجا و ادمه تحصیل بدی......

    در هر صورت به نظر من این جدایی و فاصله شما از هم این مشکلات وسردی رو به وجود آورده ........

    در کل باید ته حرف دلشو بفهمی ...... ارتباطتو قطع نکن .......


  3. کاربر روبرو از پست مفید ثمین1360 تشکرکرده است .

    ثمین1360 (دوشنبه 17 آبان 89)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مرداد 91 [ 03:14]
    تاریخ عضویت
    1389-7-26
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,417
    سطح
    36
    Points: 3,417, Level: 36
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 88 پست

    Rep Power
    26
    Array

    RE: شو هر م رو دوست دارم، اما اون....

    ثمین جانم، ممنون از اینکه وقتت رو گذاشتی برام..

    من ۱۲ ساله لندن زندگی‌ می‌کنم، امسال درسم تموم می‌شه،بهش میگم من دیگه امسال برمی‌گردم ایران.سکوت می‌کنه و هیچی‌ نمیگه.... :(

    شو هر م پسر دایی مامانم می‌شه. شرایط رو خودش می‌دونست، همون موقع گفت درست رو بخون برگرد ایران.منم قبول کردم. بد از عقد به سرش زد که برای تخصص گرفتن بیاد. منم کارش رو انجام دادم و اومد.

    البته قبل ازینکه این تصمیم رو بگیر مامانم ویزا فرستاد براش ۱ ماه اومد اینجا و خوشش اومد. دیگه این شد که تصمیم گرفت بیاد اینجا..... اما بد از مدتی‌ مدرسه زنگ میزد و گریه و زاری راه مینداخت.. شو هر م خیلی‌ ناراحت میشد،بعد از ۷ ماه برگشت...

    من واقعا خودم رو عوض کردم که بتونم این زندگیرو نگاه دارم.. چون واقعا دوسش دارم. همیشه ۲ ماهی‌ یک بار میرفتم ایران که ببینمش.. اما این سری بخاطر امتحان تخصصش باید ۴ ماه دیگه صبر کنم ... الان ۳ ماه هست از ایران برگشتم و ۴ ماه دیگه باید صبر کنم ، به خدا خیلی‌ سخت هست،، زنگ هم که میزنم بهش میگه زیاد زنگ نزن، بذار درسم رو بخونم، میگه هفتهٔ یک بار خودم زنگ میزنم، اما من احمق طاقت نمیارم هر رووز زنگ میزنم، حداکثر می‌تونم ۳-۴ روز زنگ نزنم...

    خیلی‌ ناراحتم، آخه چرا زندگیم باید اینجوری باشه... دوری، انتظار، حتی زنگ هم نباید بزنم :(( جریانم شده تقریبا مثل جریان چکامه تو قسمست متارکه و طلاق


    ...

    منظور از مدرسه زنگ میزد .... مادرشون زنگ میزد بود

    ببخشید بخاطر غلط املای که دارم، برای اولین برای هست از فونت فارسی استفاده می‌کنم.


  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مرداد 91 [ 03:14]
    تاریخ عضویت
    1389-7-26
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,417
    سطح
    36
    Points: 3,417, Level: 36
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 88 پست

    Rep Power
    26
    Array

    RE: شو هر م رو دوست دارم، اما اون....


    میاین میخونین و بدون اینکه یه راهنمای کنید بی‌خیال میشید و میرید .. آخه چرا، منم مثل همه مشکلم اورژانسی هست..

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مرداد 91 [ 03:14]
    تاریخ عضویت
    1389-7-26
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,417
    سطح
    36
    Points: 3,417, Level: 36
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 88 پست

    Rep Power
    26
    Array

    شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم

    سلام، به خدا نیاز به راهنما یتون دارم.

    مشکلم بزرگه(اما خداوند کریمه)، تو قسمت متارکه و طلاق هم نوشتم، اما کسی‌ توجهی‌ نمی‌کنه. من عاشق همسرم هستم، اول زندگیمون رفتارش خوب بود،دوستم داشت یا اگر هم نداشت نشون میداد که دوستم داره. خدای من اما الان چی‌، یا میگه زن میگیرم، من گریه و زاری می‌کنم بعد میگه باشه زن نمی‌گیرم اما دوست دختر میگیرم...

    همسرم پزشک هست،خودم هم که خیر سرم روانشناسی‌ می‌خونم،،، خیلی‌ سعی‌ کردم که درست رفتار کنم.. رفتار خودم رو عوض کردم، سعی‌ کردم کارایی که دوست نداره رو انجام ندم... با توجه به اینکه من لندن هستم بخاطر درسم که تابستون تموم میشم، و همسرم هم ایران هستن و مشغول به درس خوندن برای تخصص ....همیشه ۲ ماهی‌ یک بار من میام ایران.. الان هم ۳ ماه هست که از ایران اومدم. اما ایندفعه بخاطر درسی‌ که میخونن باید تا بهمن ماه که می‌شه تقریبا ۳ ماه دیگه صبر کنم..خیلی‌ برام سخت هست خیلیییی زیاد. من زیاد باهاش تماس میگیرم، هسرم هم طبقه معمول گیر میده که چرا نمیذاری درسم رو بخونم... آخه چرا نمیبینه که دارم دوریش رو تحمل می‌کنم، بد روک بهم میگه زنگ نزنن خودم ۲هفتهٔ یکبار یا هفتهٔ یک بار تماس میگیرم؟!!!!

    قبل از ازدواج شرط این شد که:

    .یا یه سر بیاد اینور ببین خوشش میاد یا نه،اگر خوشش اومد که بمونه و ادامه بده درسش رو، اگر هم که نه، من درسم رو اینجا تموم کنم و برگردم ایران

    حالا وقتی‌ اسم رفتن به ایران رو میارم سکوت می‌کنه هیچی‌ نمیگه، نه میگه نه, نه میگه آری، هرچند آدم خیلی‌ روک و راستی‌ هست. مثل اینکه راحت بعضی‌ وقتها میگه من دوستت ندارم (درست مثل جریان چکامه تو قسمت متارکه و طلاق)

    khodaya komakam kon

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم

    دختر جان چرا انقدر آشفته و سراسيمه هستي؟ يكم به خودت مسلط باش... هيچ مردي حتي شوهر آدمم دوست نداره انقدر بهش وابسته و آويزون باشي. من احساس ميكنم شما همه ماجرا رو كه طي اون هفت ماهي كه با شما زندگي ميكرد اتفاق افتاد بازگو نكردي... شوهر شما بچه هم كه نيست سنش پايين نيست كه بخواد الكي انقدر رفتاراي بي منطق از خودش نشون بده... درثاني دوست داشتن كه فقط نبايد توي كلام آدم باشه بايد در تك تك زواياي رفتاري خودشو نشون بده. حالا من دقيقا نمي دونم شما چطوري باهاش برخورد كردي كه وقتي از لندن رفت تا 2 روز خبري ازش نبود...شايدم شما خيلي خودتو مثل واكنش هاي الانتون وابسته و نيازمند نشون دادي. آدم بايد در هر كاري تعادل داشته باشه و اينم مهمه كه شما اخلاق و روحيات جنس مقابلتو اول بشناسي و رفتارها و توقعاتتو بر اساس اون تنظيم كني. فكر كنم نياز باشه يه مرور جدي تري به رفتارهات داشته باشي تا ريشه اصلي مسأله رو پيدا كني.
    با سپاس

  8. 6 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (دوشنبه 17 آبان 89)

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مرداد 91 [ 03:14]
    تاریخ عضویت
    1389-7-26
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,417
    سطح
    36
    Points: 3,417, Level: 36
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 88 پست

    Rep Power
    26
    Array

    RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم


    سرفراز جان، متشکرم از توجهتون

    راستش، درست میگید، اینجا که بود به خاطره زنگ ۲۴ ساعت خانوادش کلافه بودم ، همینکه زنگ میزدن اعصاب جفتمون خورد میشد، از بس گریه میکردن.. خانوادش منو خیلیی دوست دارن اینجور که خودشون میگن و نشون میدن.. اما این مسائل از جای شروع شد که یه بحث با خالهً من کردن ، مثل اینکه خالم یه حرفای زده بوده که همسرم وقتی‌ میشنوه شدیدا عصبانی‌ می‌شه و با من رفتارش عوض می‌شه...بخاطر اینکه من خالم رو خیلی‌ دوست داشتم،، همسرم میگه باید با خانواده مامانت یعنی‌ خاله، دایی، زندیی، دختر خاله ... رابطه نداشته باشی‌، منم قبول کردم، چون زندگیم مهمتر از هرکسی یا هر چیزی هست .. اما باز هم سرد رفتار می‌کنه... :((

    این مساله به کنار... من پی‌ به اشتباه خودم بردم، می‌خوام درست کنم همه چیز رو..به نظرتون چجوری... چیکار کنم که همسرم دوستم داشته باشه، یا نره دوست دختر بگیر. به خدا حتی نمیتونم فکر اینو بکنم که بخواد یک لحظه با یک نفر دیگه باشه.


  10. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم

    سلام
    به تالارخوش اومدی

    ازاده عزیز نگران نباش
    کمی آرومتر
    اینجوری که تو دلواپسی نمیشه درست راه را پیدا کرد
    اومدی اینجا که کمک بگیری
    آفرین مطمئنا زندگی ات برایت خیلی ارزشمن هست که اینقدر پر پر میزنی
    خوب حالا با آرامش و صبر این سئوالات را جواب بده
    نحوه ی آشنایی شما و همسرتون چگونه بود
    گفتی کارهایی که اون خوشش نمیاد رو دیگه انجام نمیدی، میشه بگی چه کارهایی رو دوست نداره
    دوران نامزدی یا عقدتون چقدر طول کشید؟


  11. 2 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (دوشنبه 17 آبان 89)

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مرداد 91 [ 03:14]
    تاریخ عضویت
    1389-7-26
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,417
    سطح
    36
    Points: 3,417, Level: 36
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 88 پست

    Rep Power
    26
    Array

    RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم

    ممنون بالهای صداقت

    همسرم از فامیل هستن، من قبلان چند بار دیده بودمشون. تا اینکه یک سال میرم ایران و تو یه عروسی‌ منو میبینه و خواستگاری می‌کنن، من از چند سال قبل از اینکه ببینمش دوسش داشتم (شاید مسخره به نظر برسه) عشق شخصیتی‌ که داشت شده بودم، همه ازش تعریف میکردن. اون سال انگار به بزرگترین آرزوی خودم رسیده بودم. اما الان بزرگترین آرزوم این هست که همسرم واقعا دوستم داشته باشه ..

    دوران نامزدیمون ۷ماه طول کشید، و عقدمون۳ ماه.


    کارای که خوشش نمیاد... ۱.ازش سوال کنم فرزاد دوستم داری؟ ۲. موبایلشو چک نکنم. ۳. دنبال حرف مردم رو نگیرم، یعنی‌ اگر مثلا کسی‌ گفت آزاده زن خوبی‌ نیست، من به روی خودم نعیارم..

    اینا رو می‌دونم اشتباه کردم که انجام میدادم، اما حالا که دیگه انجام نمیدم، دارم سعی‌ می‌کنم همونی بشم که فرزاد می‌خواد ...

    [اینکه میگید عشق به خارج بوده، پس باید بگم متاسفم برای جامعه که همسر من پزشک اون جامعه هست.!! درسته، مادر همسرم شدیدا این پسرشو دوست داره به دلیل اینکه کمک مالی بهشون می‌کنه.

    اینکه میگید من بکشونه ایران، خوب من خودم راضی‌ هستم که برگردم ایران،خودم بهش گفتم که تابستون بر می‌گردم ایران برای همیشه..

    بعضی‌ وقتا میگه اگر دوست ادشتم که دوباره بر نمیگشتم بهت.. میگه چون یه خورده دوستت داشتم برگشتم... هرچند منم خیلی‌ اصرار کردم.. به خدا دوسش دارم به هیچ عنوان نمیتونم فکر کنم یه روز از دستش میدم

    اینکه می‌خوام جبران کأم اینه که، دیگه کاری به کارش نداشته باشم، (موبایلشو چک نکنم، دم به دقیقه زنگ نزنم بهش --> که این موضوع گفتنش برام راحته اما نمیتونم خودم رو کنترل کنم)
    دلایلش هر چند وقتی‌ عوض می‌شه،، یه روز میگه دوستت ندارم.. یه روز میگه گیر بهم میدی می‌خوام اوست دختر بگیرم، یه روز......... هر روز یه چیزی میگی



    من هل نکردم، نگران هستم. این جریان ۶-۷ ماه هست که اتفاق افتاده. به خدا من و شهرم هیچ بحثی‌ نداشتیم، به محض اینکه برگشت ایران زنگ زد خیلی‌ خوب باهم صحبت کردیم و ابراز علاقه کردیم،گفت فردا میرم خونه مادرم، ازش پرسیدم بهم زنگ میزنی؟ گفت اگر شد آره اگر نه که پس‌فردا صبح بهت زنگ میزنم.خداحافظی کردیم و من منتظر شدم تا ۳-۴ روز بعدش،خبری نشد ازش،فکر کردم اتفاقی‌ براش افتاده. که ۲۸ روز ازا هیچ خبری نبود که از طریقه یکی‌ از دوستاش تونستم باهاش صحبت کنم، و اینکه یک ایمیل به من داده بود که خلتین حرفا رو زده،، برو با خاله جونت..

    منم سعی‌ کردم خودم واو کنترل کنم.اصلا طرف خالم رو نگرفتم،همش حق دادم بهش،..

    اینکه میگم خانوادش دوستم دارن، اینو از زبون خودشون میشنوم، اما همینکه با پسرشون همکاری کردن و هیچ اطلاعی به من ندادن نهایت ۲ شخصیت بودنشن رو نشون میده.

    پردیس جان، خالم و مادر همسرم بحثشون می‌شه، و توی بحث اسم من و همسرم میاد وسط، مادر همسرم یه چیزز میگه خالم هم یه چیز میگه..!! اینجوری می‌شه که بحثشون میشی و به ضرر من تموم می‌شه

    یه راهنمای بکنید، من می‌دونم که هیچ کاری با عجله انجام نمی‌شه، اما همینکه بگید آروم آروم چیکار کنم بسیار سپاسگزار میشم از همتون


  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم

    اينجوري كه تو هول كردي كه نميشه...مي خواي يه شبه يه كاري كني دوستت داشته باشه؟... حرف شوهر شما كه از خالتون ناراحته و تلافيشو سر شما در مياره كه اصلا درست نيست....بايد ببيني مشكل اصلي شوهر شما چيه...ميرم زن ميگيرم يا دوست دختر ميگيرم كه نشد حرف...حالا شما هم مي خواي تند تند راضيش كني كه اينكارا رو نكنه؟ اينكه نمي شه زندگي!...اول از همه بايد بپرسي و ببيني علت رفتاراش چيه...اگرم نه از يك بزگتري كسي جويا بشي و البته بايد خودتم خوددار باشي و با آه و ناله و زاري دنبالش راه نيفتي. اعتماد به نفستو حفظ كن ببين دقيقا مشكل چيه تا اينجا همه راهنمائيت كنن.

  14. 4 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (دوشنبه 17 آبان 89)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو سایت همسر یابی اشنا شدیم به دوستم گفته خیلی دوستم داره نمی دونم دوستم داره یا نه
    توسط arshida در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: شنبه 16 دی 96, 21:27
  2. چی کار کنم که شوهرم دوستم داشته باشه
    توسط نازنین 2 در انجمن نامزدی و عقد
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: دوشنبه 25 خرداد 94, 10:22
  3. شوهر دوستم فوت کرده...خودکشی...چه کمکی میتونم به دوستم بکنم؟
    توسط یک زن در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 خرداد 94, 16:40
  4. پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: سه شنبه 31 اردیبهشت 92, 09:09
  5. چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
    توسط Hamdardi2 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 32
    آخرين نوشته: شنبه 04 آذر 91, 13:19

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.