سلام
اجازه بدید از همون اول براتون بگم درسم عالی بود ولی دوست خوبی نداشتم و همین کم کم باعث شد که از راه راست دور بشم و دیگه تو راهنمایی سال سوم هم افتادم و دیگه از انجا شروع شد که من برم دنبال خلاف دزدی دختر بازی و.............به خاطر اون رفقای بد
بعد هم تو دبیرستان و بعد هم انتخاب یه رشته ای که اصلا از اون خوشم نمیومد و سرش هم موندم و دیپلمم رو هم نگرفتم یعنی از دوستای قدیمی اصلا باورشون نمی شد که من با اون همه هوش دیپلمم رو نتونستم بگیرم یعنی جوری بود پدر و مادرشون هم من میشناختن .
دیگه کم کم همون نماز که فقط ظهرا میخوندم هم ترک کردم و واقعا هم از خدا دور شدم پوی 3 ماه کار کردم رو هم جایی این کامپیوتر و توش واقعا پیشرفت کردم دیگه بمونه چه کاریهای میتونم بکونم تو موبایل هم همین طور یه جایی هم کار کردم انتقدر تند کاری فنیشون یاد میگرفتم که باورشون نمیشد تو فنی حرفهایم نمرهام فوقالده بودند ولی همش فرار خربکاری که باعث فقط افسوس بخورم چرا از موقعیت درس خوندم استفاده نکردم حالا هم دیگه بابا نمیتونه کار بکنه من موندم خرج ایال و مشکلات بزرگی که از گذشته با من مونده نمیتونم حلشون بکنم اخر مشکلات براتون مینویسم که کمکم کنید حالا از بس که من احساس حقارت میکنم که اصلا نمیتونم در جمع حرفی بزنم یا اگر کسی به من حرفی بزند نمیتونم از خودم دفاع کنم و طوری که همه اهل خوانواده من رو مورد سرزنش قرار میدهند و دچار اختلال شخصیت هستم و تند اعصبانی میشوم .
من بسیار هم با امید هستم یعنی هر روز هزارتا برنامه و راه میزارم و نمیتونم یه کدمشون به سرانجام برسونم تا چند روز اول خوب پیش میرم ولی بعد کم میارم و دوباره بر میگردم به همون زندگی اولم و مثل همون روز اول یعنی فامیلام و دوستایی نزدیکم اصلا باور نمیکنند که من به چنین
روزی افتادم خودمم هم باورم نمیشه.
حال هم که میخوام عوض بشم تا چند روز که ادامه میدم دوباره بر میگردم به همون روز اول باید چیکار کنم چه جوری از مشکلات باید نجات بکنم و به قول رفقام دارم خودم رو حروم میکنم و هر روز هم مشکلات هم بیشتر میشن اول چند دوست دختر داشتم که تمالیات جنسی رو با هشون رفع میکردم و حالا که میخوام دیگه از این کارا نکنم نمتونم
اخلاقم فوقالاده بد شده که میدونم خیلی ها ازم متنفر شدند از فامیلا بگیری تا دوستا و همسایها .
اون به خاطر روابط عمومی بسیار سطح پایینم تو جمع
نمیودنم چرا کارای خلاف رو خیلی تندر یاد میگرم تند هم دوستام رو خراب مثال یکی از اون دوستام که واقعا هم با خدا بود یعنی از همه لحاظ مطمعن باشید فوق لیسانس مکانیک هم هست حالا چه جوری با من رفیق شده به خاطر اینکه اینقدر تو کامپیوتر پیشرفت کردم یعنی اونقدر رو من حساب میکنه که میگه تو با نرم افزارهای تخصصی من کار کن و بعد به من یاد بده با اون که اصلا کلاس کامپیوتر نرفتم ولی فامیلام که لیسانس کامپیوتره وقتی مشکلی داره زنگ به من میزنه که براش
حلش کنم فامیلام هموشون دانشگاهی هستن و اونا هم من رو به دوستاشون معرفی کردن که اونا هم من شناختن و همشون یه اعتقاد دارن اگه دانشگاه نرم همه اطلاعاتم حروم میشن
یا یکی دیگشون میگفت که فکر نکن ما خیلی خنگیم تو خیلی این چیزا رو یاد میگری اینا رو گفتم که بفهمید با یه ادم معمولی سرکار ندارید چند روز پیش هم بانک ابسا بانک
طلایی افریقایی جنوبی رو حک کردم که و به پسر داییم نشون دادم که واقا کفش برید لیسانس عمران بود یعنی فیلتر برداشتن و هک سرور ها کاری معمولی برام
یعنی اعصاب خودم که خورد شده اعصاب فامیلام و دوستامم هم دیگه خراب شده مه من چرا هر روز دارم بیشتر خراب میشم
حالا هم عاشق دختر داییم شدم که واقعا زیباست که نمیتونم اصلا با هاش حرف بزنم خونشون تو یه شهر دیگست هر میخوام برم هزار نقشه میکشم که وقتی میرم
چیکار کنم و یا نکنم که اصلا نمیتونم باش حرف بزنم و اون قدر خجالت میکشم که نمیوتنم باش حرف بزنم
اینم که میگم ازم تعریف میکنن اون دوستا و فامیلای با سوادن که یه کم فرهنگ دارن یا مثلا داییها فقط منو سرزنش میکنن
حالا برای اینده هم برنامم اینه که برم یه تعمییرات موبایل و کامپیوتر رو با هم بزنم که اطلاعاتم حروم نشن و من حالا کارم هم تیرچه بلوک که واقعا سخته
ودیگه تندتر راحت بشم ولی نمیدنم میتونم انجامش بدم یا مثل اون همه هزار نقشهاست که هر روز میکشم
و حالا اینا هم مشکالت من هستن چیکار باید بکنم
1-اداب معاشرت اندازه یه بچه هم بلد نیستم خونه ما هم تهرانه که میدونید این مساله چقدر مهمه
2-میخوام دیگه کاری خلافم رو ترک کنم اما نمیدونم چه طوری که خیلی تند باز برمیگردم و باز شروع میکنم باید چه کنم که باز هم نماز بخونم
3-مساله جنسی
4-وقتی یه دختر میبنم نمیتونم خودمه کنترل کنم باید اون حتما اون رو جور کنم چه خوب باشه چه خراب چه فامیل و چه غیره
این کارو میتونم انجام بدم چون کامپیوتر حالییمه یا اونا میان انجا یا من میرم خونه حاشون چه فامیل و چه همسایه خودم هم نمیخوام ولی این هوس مگه مییزاره
5-من چون خودم بد بار امدم حالا نمیخوام برادر و خواهر کوچکترم هم تو اجتماع سرافکنده بشن و اولیش هم تربیتشون که نمیدنم چه جوری باهاشون رفتار کنم
فقط یاد گرفتم سرزنش کنم و کتکشون بزنم که از پدرم یاد گرفتم انجام بدم و اونا هم دیگه اصلا به من گوش نمیدهند
6-من خیلی تو جمع خجالتیم چه طوری باید خودم رو یه دفعه عوض کنم که همیشه هر جا نشستم همشون میگفتن تو چقدر خجالتی هستی
7- یه کی که من رو تحقیر میکنه باید چه جوری رفتار کنم تو اعصبانی میشم و اصلا نمیتونم از خودم دفاع کنم اگه تو جمع باشه دیگه اصلا