به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 آذر 91 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1389-6-05
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    2,345
    سطح
    29
    Points: 2,345, Level: 29
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    92

    تشکرشده 96 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خدایا... نگو ناشکری

    سلام به همه دوستان عزیزم در همدردی <3سال است که با شما دوستانم در ارتباطم و همین 3سال است که مرا اذیت میکند خدایا نگو ناشکرم نگو خوشی زده زیر دلش نگو حقش بو نگو لیاقتش همین بو د.خدا ناراحتم خداجون خیلی گریه کردم .اون موقع که داشتم موضوع یکی از دوستانم رو با این عنوان که اگر بر میگشتید به دوران گذشته بازم همسرتون رو انتخاب میکردین رو میخوندم تو دلم داد میزدم ننننننننننننننننننننننننن ننننننننه به خدا نه راست میکن زندگی با عشق گمشده بهتر از زندگی بدون عشقه .خداجون دلم پره خیلی پر دوست دارم تنها باشم دوست دارم برم بالای کوه فریاد بزنم خداجون توکه همه چی به من دادی چرا مهمترین چیزی رو به من ندادی اره مهمترن چیز.عشششششششششششششششششششق اره عشق به شوهرم عشق به این که وقتی نمیبینمش دلم واسش تنگ شه دوستش داشته باشم با تمام وجود خدا جون تو این دنیا فقط یه چیز به من بده به خدا واست کار سختی نیت قول میدم خوب باشم تو رو به امام رضام جوابم رو بده چیکار کنم تا زندگیم خراب نشه تا زندگیمو دوست داشته باشم تا براش تلاش کنم تا از زندگیم بچه بخوام
    دوستای گلم شرمنده دلم خیلی گرفته بود دوست دارم کمکم کنین تا ازدواجی که بر اساس عقل و منطق بود رو به عشق تبدیل کنم تا زندگیمو دوست داشته باشم تا از زندگیم پشیمون نشم بهم راهکار بگین تجربه های خودتون رو بگین نذارین از رو نا عقلی تصمیم بگیرمو زندگیمو خراب کنم
    التماس دعا

  2. 5 کاربر از پست مفید nazi.juje تشکرکرده اند .

    nazi.juje (سه شنبه 14 تیر 90)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 مهر 96 [ 01:42]
    تاریخ عضویت
    1388-9-11
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    6,415
    سطح
    52
    Points: 6,415, Level: 52
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    650

    تشکرشده 643 در 136 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خدا نگو ناشکرم

    سلام دوست عزیز
    چرا شوهرتو دوست نداری؟ شوهرت چی‌ اون دوست داره ؟
    چند سال که ازدواج کردین ?
    از اول شوهرتون رو دوست نداشین ویا درست تر بگم عشق تو زندگیتون نبوده یا بعدا اینطوری شد ?
    چند سالتون هست همین طور شوهرتون ?
    اگه می‌شه یک کم بیشتر توضیح بدین تا دوستان بیشتر بتوننن کمکتون کنند

  4. 4 کاربر از پست مفید pardis81 تشکرکرده اند .

    pardis81 (پنجشنبه 13 آبان 89)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: خدا نگو ناشکرم

    بانو این ارسال مال کیه که این همه شوهرش دوسش داشته؟!:rolleyes:

    نقل قول نوشته اصلی توسط یه معشوق
    هوررررررررررررررررررررررر رررا چه ایده جالبی
    چه خاطرات قشنگی همشون رو یک به یک خوندم .منم خاطرات عاشقانه دارم ولی خجالت میکشم بگم .ولی نه میگم یه بار با شوهرمو ومامانم نشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم که یهو حرف شد که صبح که شوهرم میره سرکار چیکار میکنه بعد جلوی مامانم گفت هروقت صبحا میرم سرکار میبوسمت اما تو خوابی و متوجه نمیشی منم کلی جلوی مامانم خجالت کشیدم بعد که بهش گفتم چرا این حرف رو گفتی گفت :بذار بدونن که من زنم رو خیلی دوست دارم
    ومن عشق رو تو چشاش دیدم
    یه بار دیگه هم با مادر شوهرم اینا رفتیم مسافرت بعد برای استراحت ظهر و نماز خوندن و تلویزیون دیدن با مامان رفتیم تو یه اتاق بزرگ که با هم باشیم بعد مادر شوهرم خوابش برد منم تو بغل شوهرم خوابیدم یه جوری که مادر شوهرم نبینه .بعد من الکی مثلا بگم خوابم چشامو بستم(میخواستم پیش شوهرم خودمو لوس کنم دیگه) و خودمو زدم به خواب بعد که مادر شوهرم بلند شد بره از اتاق بیرون مارو دید با خودم گفتم شوهرم الان جلوی مادر شوهرم خجالت میکشه که من با این وضیعیت خوابم اما خیلی عشقولانه منو گرفته بود تو بغلش و داشت با مامان حرف میزد خیلی احساس خوبی بود چون احساس عشقش رو کتمان نکرد حتی جلوی مامانش
    خدایا شکر
    گل بانو
    تو هم دوستش داری. اون ته ته دلتو نیگا! ... زود باش اعتراف کن ببینم. منتظریما



  6. 6 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    آویژه (سه شنبه 07 آذر 91)

  7. #4
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:04]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,411
    امتیاز
    286,450
    سطح
    100
    Points: 286,450, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,556

    تشکرشده 37,047 در 6,993 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: خدا نگو ناشکرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط آویژه
    بانو این ارسال مال کیه که این همه شوهرش دوسش داشته؟!:rolleyes:

    نقل قول نوشته اصلی توسط یه معشوق
    هوررررررررررررررررررررررر رررا چه ایده جالبی
    چه خاطرات قشنگی همشون رو یک به یک خوندم .منم خاطرات عاشقانه دارم ولی خجالت میکشم بگم .ولی نه میگم یه بار با شوهرمو ومامانم نشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم که یهو حرف شد که صبح که شوهرم میره سرکار چیکار میکنه بعد جلوی مامانم گفت هروقت صبحا میرم سرکار میبوسمت اما تو خوابی و متوجه نمیشی منم کلی جلوی مامانم خجالت کشیدم بعد که بهش گفتم چرا این حرف رو گفتی گفت :بذار بدونن که من زنم رو خیلی دوست دارم
    ومن عشق رو تو چشاش دیدم
    یه بار دیگه هم با مادر شوهرم اینا رفتیم مسافرت بعد برای استراحت ظهر و نماز خوندن و تلویزیون دیدن با مامان رفتیم تو یه اتاق بزرگ که با هم باشیم بعد مادر شوهرم خوابش برد منم تو بغل شوهرم خوابیدم یه جوری که مادر شوهرم نبینه .بعد من الکی مثلا بگم خوابم چشامو بستم(میخواستم پیش شوهرم خودمو لوس کنم دیگه) و خودمو زدم به خواب بعد که مادر شوهرم بلند شد بره از اتاق بیرون مارو دید با خودم گفتم شوهرم الان جلوی مادر شوهرم خجالت میکشه که من با این وضیعیت خوابم اما خیلی عشقولانه منو گرفته بود تو بغلش و داشت با مامان حرف میزد خیلی احساس خوبی بود چون احساس عشقش رو کتمان نکرد حتی جلوی مامانش
    خدایا شکر
    گل بانو
    تو هم دوستش داری. اون ته ته دلتو نیگا! ... زود باش اعتراف کن ببینم. منتظریما


    احسنت. واقعا درست گفتي، هميشه اينطور نيست كه ما يا عشق داشته باشيم يا نداشته باشيم. بلكه بين عشق داشتن يا نداشتن نمرات و درجات زيادي هست.
    به همين خاطر گاهي نسبت به ايده آلهايمان ، عشق واقعي و موجود ما نمره اش كم هست. در اين موارد به جاي اينكه در رويا باشيم. بايد سعي كنيم همين عشق واقعي امان را ارتقاء ببخشيم.


    به خاطر پاسخ مناسب شما 10 روز شارژ رايگان به شما تعلق مي گيرد.

  8. 6 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (شنبه 15 آبان 89)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 آذر 91 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1389-6-05
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    2,345
    سطح
    29
    Points: 2,345, Level: 29
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    92

    تشکرشده 96 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خدا نگو ناشکرم

    اویژه و پردیس عزیزم ممنون به خاطره اینکه جوابم رو دادین
    اول از همه پردیس عزیزم من 23سالمه و شوهرم 27 سال شوهرم خیلی دوستم داره چون همیشه میگه . ازدواج ما سنتی بود و من از اول به ایشون علاقه نداشتم و بر عکس اون عاشق من بود. یه ازدواج سنتی و بر پایه منطق .نمیدونم تا حالا شنیدین میگن موقع ازدواج ادم زبونش قفل می کنه منم همینطوری شدم .دیدم همه ویزگی های همسرم خوبه مخصوصا خانوادش واسه همین زیاد رو دوست داشتن تکیه نکردم فکر می کردم بعد ازدواج دوستش دارم در حالی که وقتی باهم عقد کردیم از فرداش دچار افسردگی 5 الی 6 ماه شدم وای خدا جون باورم نمیشه راه برگشتی ندارم

    و تو اویژه عزیزم از اینکه لینکه منو پیدا کردی و ورداشتی و اینجا قرارش دادی ممنونم نمیدونم بعضی شاید اون 2و3 مورد رو خدا تو زندگیم واسه یه لحظه گذاشت اما چیزی نپایید که پرکشید و جاشو فکرای منفی گذاشت تو رو خدا به جای متهم کردنم کمکم کن.شاید من اسم این خاطره های بی خودی رو اشتباهی گذاشتم عشق برای خالی نبودم عریضه و گرنه شاید اصلا عشقی درش نبوده و یه حادثه عشقی بوده همین


    از شما هم ممنونم مدیر عزیز همدردی من تحصیلکرده هستم ولی باورتون میشه از جوابی که برام نوشتین منظورتون رو متوجه نشدم شاید به خاطره اینه که ناراحتم فکرم کار نمیکنه .نمیتونم موضوع به این کوچیکی رو واسه خودم توجیه کنم

  10. 2 کاربر از پست مفید nazi.juje تشکرکرده اند .

    nazi.juje (چهارشنبه 12 آبان 89)

  11. #6
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,052
    امتیاز
    146,692
    سطح
    100
    Points: 146,692, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,653

    تشکرشده 35,974 در 7,400 پست

    Rep Power
    1091
    Array

    RE: خدایا... نگو ناشکری

    nazi.juje عزیز

    دنبال ایده آل ذهنی نباش و همین عشقی که در وجودت هست و به چشمت نمیاد رو آبیاری کن .

    ما به دختر و پسرهایی که نسبت به هم حسی پیدا کرده اند و رابطه ای برقرار کرده اند و معلوم نیست به ازدواج برسند و ... سفارش اکید داریم احساستون رو آبیاری نکنید ، و به امثال شما که از عشق پنهان مانده درونشون نسبت به همسرش که گاه شاهد سوسوی اون هستند غافل مانده اند ، سفارش می کنیم آبیاری کنید این نهال را با توجه بیشتر به اون .

    دوست عزیز و نازنین ، شما احتمالاً در موضوع عشق نسبت به همسرتون دچار کمال گرایی هستید و این حدی که دارا هستید را کافی ندانسته و راضی نیستید ، و این اشتباهه ، از کمال گرایی بیرون بیایید و به قلبتون رجوع کنید و اون طفل مهجور مانده ( عشق پناهنتان به همسر ) را در آغوش کشیده و رشیدش کنید .

    نسبت به احساسات منفی و تصور عدم حضور عشق در درونتون از تکنیک توقف فکر بهره ببرید و برعکس تلقین کنید .

    .

  12. 8 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (چهارشنبه 12 آبان 89)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: خدایا... نگو ناشکری

    عزیزم
    خودت میگی "جاشو داد به فکرای منفی" ...
    چی شد که این اتفاق افتاد؟
    چی شد که بانویی که اون قدر احساس آرامش می کرد که شکر خدا رو به جا آرود، حالا این همه جمله منفی پشت سر هم ردیف می کنه؟!

    قصدم متهم کردنت نبود مهربان.
    فقط خواستم بهت نشون بدم روز های قشنگت رو ... خواستم یادت بیارم آرامش اون روز ها رو ...
    چقدر تلاش کردی به همسرت نزدیک بشی؟
    چقدر سعی کردی نهال رفتار های عاشقانه رو توی دلت آبیاری کنی؟

    همین الان به همسرت فکر کن .. به عشق جسورانه اش ... به مهربونی هاش ... به همون چیزایی که به خاطرش انتخابش کردی ... پاشو یه سجده به جا بیار و خدا رو شکر کن که یه همراه مهربون سر راهت گذاشته... توی همون سجده از خدا بخواه دلتاتونو به هم نزدیک کنه ... خدا خودش گفته مودت و رحمت می ذاره بین دو تا همسر ... زیر قولش که نمی زنه. نه؟! ...

    امروزم وقتی از در اومد، محکم تر از قبل بغلش کن ... یه بوسه آروم بذار رو گونه اش و بگو دلت یه ذره شده واسه دیدنش حتی اگه اینجوری نبوده ... شور انگیز باش توی برخوردهات .... با لبخند نگاش کن ...
    بذار این حرفها و رفتار های عاشقانه ، آروم آروم از دست و زبونت راه پیدا کنه به دل و جانت ... صبور باش تا اون روزی که دلت لبریز بشه از " دوستت دارم" ...

    شدنیه بانو... شدنیه




  14. 10 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    آویژه (چهارشنبه 12 آبان 89)

  15. #8
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:04]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,411
    امتیاز
    286,450
    سطح
    100
    Points: 286,450, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,556

    تشکرشده 37,047 در 6,993 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: خدایا... نگو ناشکری

    نقل قول نوشته اصلی توسط nazi.juje


    از شما هم ممنونم مدیر عزیز همدردی من تحصیلکرده هستم ولی باورتون میشه از جوابی که برام نوشتین منظورتون رو متوجه نشدم شاید به خاطره اینه که ناراحتم فکرم کار نمیکنه .نمیتونم موضوع به این کوچیکی رو واسه خودم توجیه کنم
    با سلام nazi.juje
    حق باشماست ، به خاطر رعايت خلاصه گويي شايد كلامم مبهم شد.
    بنده به خطاي نوع اول شناختي (قانون همه يا هيچ )، اشاره داشتم.
    به نظرم شما به نوعي در دام خطاهاي ده گانه شناختي افتاده ايد، و نياز داريد كه افكارتون را مورد بازبيني قرارد داده و با جداسازي خطاهاي شناختي خود نسبت به جايگزين كردن افكار سالم اقدام فرماييد.


    جهت مطالعه خطاهاي ده گانه شناختي لطفا اينجا كليك فرماييد


  16. 5 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (یکشنبه 10 بهمن 89)

  17. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 آذر 91 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1389-6-05
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    2,345
    سطح
    29
    Points: 2,345, Level: 29
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    92

    تشکرشده 96 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خدایا... نگو ناشکری

    اویژه عزیز
    از نوشته سرشار از عشق و محبتت بی نهایت ممنونم انقدر زیبا نوشته بودی که در حین خوندن تو چشام اشک جمع شد .حق باتویه من نوعی کمال گرایی پیدا کردم میتونی کمکم کنی .؟من کارهایی که تو گفتی رو انجام میدم شاید این یک نوع امتحان الهی از طرف خداست

    مدیر همدردی عزیز لینک رو مطالعه کردم فهمیدم از هر چیزی حتی اگر کامل هم نبود میتونم با ارزش بدونمش ولی باز هم به کمک شما دوستان نیاز دارم خواهش میکنم تا پایان راه همراهم باشید

  18. 5 کاربر از پست مفید nazi.juje تشکرکرده اند .

    nazi.juje (پنجشنبه 13 آبان 89)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: خدایا... نگو ناشکری

    قابل تو رو نداشت عزیزم... حتما همش حرفای دل خودت بوده که به دلت نشسته

    راستش نمی دونم چطور میشه این حس رو کم کرد. خود منم کم وبیش بهش دچارم ...
    شاید فکر کردن به داشته ها، بتونه راهگشا باشه ... و همین طور پر رنگ کردن نقاط قوت ... از همسرت هم کمک بگیر ... مثلا واضح و روشن بهش بگو کدوم کاراشو بیشتر دوس داری ... ازش تشکر کن به خاطر فلان رفتار ... اون حق داره بدونه تو رو چه جوری و چه وقتایی می تونه شاد کنه ... حالا که اینقدر دوستت داره بهش فرصت بده تو رو هم عاشق خودش بکنه.

    راستی این دفعه که خواستی ببوسیش... آروم و عاشقانه ببوسش ... آروم، اونقدر که شیرینی شو حس کنی با تموم روح و دلت ... بعد برگرد و زل بزن تو چشماش ... خدایی چشمایی از این مهربون تر سراغ داری؟

    بازم بیا و از خودت بنویس... بیا برامون بگو که چقدر بیشتر از قبل دوستش داری. من هر روز منتظر پست تو، توی این تاپیکم


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.