به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 78
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آذر 89 [ 11:25]
    تاریخ عضویت
    1389-8-11
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    2,091
    سطح
    27
    Points: 2,091, Level: 27
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم

    سلام دوستان
    نمیدونم از کجا شروع کنم.خیلی عصبی ام.
    پدرم 6-7 سال پیش با خانمی رابطه داشت که ما فهمیدیم و با کلی التماس و گریه و زاری مادرم ، بابام مثلا اون خانم رو ول کرد.ولی گویا اون خانم اونقدر شیفته پدرم بود که فراموشش نکرد.تو این مدت ما و محصوصا مادرم خیلی عذاب کشیدیم.
    دو سه ماه بود که باز بابام به مامانم کم محلیی میکرد و سر هر چیز خیلی بیخود قهر میکرد.مثلا همین دو ماه پیش سر یه مسئله پیش پا افتاده بابام با مامانم قهر کرد و جاشو جدا کرد و 2 ماه قهر بودن.
    الان مامانم بهم زنگ زد و گفت بیا خونه ما کار مهمی باهات دارم.
    وقتی رفتم دیدم مامانم خیلی ناراحته و بابام هم خونه نیست.
    مامانم گفت بابام گفته من اون خانم رو خیلی دوست دارم و آرزومه که بهش برسم.تو سر راه منی.من میخوام اونو صیغه کنم.حالا میل خودته یه تصمیمی بگیر.یا برات به آپارتمان کوچیک میخرم برو اونجا زندگی کن . یا همینجا باش و تحمل کن و با من کاری نداشته باش من میرم پی آرزوم.
    یه ماه هم وقت داری تصمیم بگیری

    بچه ها به نظرتون چیکار کنیم؟؟؟مامانم نه حقوق داره و نه فامیل
    ترو خدا زود جوابمو بدین حالم خیلی بده

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 آذر 90 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1389-8-03
    نوشته ها
    97
    امتیاز
    2,509
    سطح
    30
    Points: 2,509, Level: 30
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 130 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم

    به نظر من یه نفر تو فامیل بابات که قبولش داره رو واسطه کنید تا باهاش حرف بزنه،خود شماهام باهاش حرف بزنید بگید آبروتون میره،مگه بابات چند سالشه؟! تقصیر مامانت هم هست چرا این همه مدت تنهاش گذاشت تا کمبود محبت پیدا بکنه؟

  3. کاربر روبرو از پست مفید همسفر65 تشکرکرده است .

    همسفر65 (شنبه 29 آبان 89)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آذر 89 [ 11:25]
    تاریخ عضویت
    1389-8-11
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    2,091
    سطح
    27
    Points: 2,091, Level: 27
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم

    بابام هیچکی رو تو فامیل فبول نداره.
    55 سالشه.
    مامانم میخواست آشتی کنه بابام محل نمیذاشت.بابام خرف هیچکی رو قبول نداره.منم نمیتونم باهاش خرف بزنم چون هم حالم خراب میشه!از نظر روخی به هم میریزم (8 ساله که همش از این ماجراها پیش میاد و دیگه خسته شدیم از التماس کردن)و ضمن اینکه بابام اجازه حرف نمیده و همیشه همه چی رو به نفع حودش تموم میکنه.از اون پدرایی نیست که به حرف ماها بها بده.
    حالا من سئوالم اینه که مامان باید چیکار کنه؟ قبول کنه که سر پیری بره تنها زندگی کنه و دودستی زندگی شو به اون زن تقدیم کنه؟
    مامانم 8 ساله که داره خفت و خاری تحمل میکنه .بابام سر هر بخث کوچیکی به مامانم میگفت به خاطر تو اونو ول کردم.باید از من ممنون باشی.
    آیا زندگی پدر و مادرم فایده داره؟یعنی بازم تلاش کنیم؟؟
    بابام میگه من تو دنیا فقط اون زنو میخوام
    مامانم بهم میگه دیگه نمیتونم التماس کنم.خسته شدم اینقدر التماس کردم.دیگه نمیکشم.
    ترو خدا همفکری کنین.من هیچکی رو ندارم که باهاش همفکری کنم .

    اینم ببگم که بابام کلا آدم کم عاطفه ای هست.ما براش مهم نیستیم.
    اون زنه به بابام گفته بود کی نمیذاره ما به هم برسیم؟کی سر راهمونه؟زنی؟بچههات؟دامادت ؟
    بابام گفته بود بچه ها م و عروس دامادم مهم نیستن.فقط زنم سر راهمونه.

    اون زنه واسه بابام یه سیم کارت و یه گوشی خریده که با اون با بابام حرف بزنه!!
    حتی من میترسم زنه یه بلایی سر مامانم بیاره.

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 اسفند 89 [ 16:17]
    تاریخ عضویت
    1389-7-10
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    2,374
    سطح
    29
    Points: 2,374, Level: 29
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    246

    تشکرشده 243 در 88 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم

    سلام

    متاسفانه از این موارد تو جامعه زیاده و شما اولین و آخرین نفری نیستید که با این مشکل مواجه شدید .
    چون 8 سال زحمت کشیدید که خونتون از هم نپاشه و نتیجه نگرفتید فکر کنم جدا بشید بهتره . از پدرتون بخواهید یه خونه و یکم درآمد در اختیارتون بزاره و متاسفم که این مشکل براتون پیش اومده

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آذر 89 [ 11:25]
    تاریخ عضویت
    1389-8-11
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    2,091
    سطح
    27
    Points: 2,091, Level: 27
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم

    مرسی.از بقیه دوستان هم میخوام نظرشون رو بگن.
    میدونین چیه بابام حالی به حالیه.تو این 8 سال روزهای خوب هم داشتیم.ولی دلش جای دیگه بوده و بعد از 8 سال بازم رفت دنبال اون زن و چند ماهه مه دوباره تماس تلفنی دارن.
    تروخدا برامون دعا کنید.

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 16 اردیبهشت 90 [ 19:30]
    تاریخ عضویت
    1389-7-26
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,989
    سطح
    26
    Points: 1,989, Level: 26
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    118

    تشکرشده 118 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم

    من فکر می کنم که حالا که بدرتون در این امر مصره، نهایت سعی تون را بکنید که قضیه را حداقل از نظر مالی به نفع مادتون تموم کنید. اول آبارتمانی را که وعده داده به نام خودش براش بخره. بعد هم یک مقرری ماهانه براشون تعیین کنید. بعد که همه این کارها را کردید مهریه اش را درخواست کنید. درسته که مهریه های قدیمی حتی با تبدیل شدن به نرخ روز مبلغ زیادی نمی شه اما از هیچی بهتره. نذارید مادرتون زمان سالخوردګی چشمش دنبال بذل و بخشش داماد و عروس باشه و با اخم و تخم اونها یک لقمه نون بخوره. با سیاست و زرنګی حداقل مسایل مالیش را براش حل کنید. حالا که هوس چشم بدرت را کور کرده، بذار بره، وقتی اون زن همه چیش را بالا کشید و برش ګردوند، اونوقت مامانته که باید ناز کنه. اما احتمال همه چیز را بدهید. اون زن ممکنه مهریه عجیب و غریب طلب کنه، ممکنه اموال بدرت را به نام خودش بکنه و هزار تا ... حداقل سعی کنید برای مادرتون چیزی بګیرید، اګر شد برای خودتان هم.
    ازدواج تو این سن احتمالا منفعتی بشتش خوابیده و همه چیز عشق نیست. اګر این بود که صیغه می کردند و باهم زندګی می کردند مثل هزاران نفر دیګه. بدرتون هم که ماشالله از کسی و چیزی ترس نداره و هشت ساله که وقیحانه داره کارش را می کنه.
    موفق باشید.

    منظورم این بود که سند آبارتمان به نام مادرتون باشه.
    به رهن و اجاره و این حرفها راضی نشید. مادرتون را در به در نکنه!!

  8. 9 کاربر از پست مفید رهایش تشکرکرده اند .

    رهایش (سه شنبه 11 آبان 89)

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 بهمن 92 [ 20:26]
    تاریخ عضویت
    1387-12-17
    نوشته ها
    111
    امتیاز
    6,260
    سطح
    51
    Points: 6,260, Level: 51
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 64 پست

    Rep Power
    27
    Array

    RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم

    آندیاباران عزیز اول بگم که واقعا متاسف شدم اما با صحبت های رهایش موافقم... با توجه به توضیحاتی که راجب پدرتون گفتین بودنش با مادرتون زیر یه سقف فقط عذاب روحی مادرتون رو بیشتر میکنه... آدم تو این سن و با این شرایط روحی و اخلاقی که شما گفتین که حرف هیچکی رو قبول نداره پس بهتره رهاش کنید و بذارین به راه خودش ادامه بده... این وسط فقط به فکر مادرتون باشین و هواشو داشته باشین.

  10. کاربر روبرو از پست مفید dorsa65 تشکرکرده است .

    dorsa65 (جمعه 14 آبان 89)

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آذر 89 [ 11:25]
    تاریخ عضویت
    1389-8-11
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    2,091
    سطح
    27
    Points: 2,091, Level: 27
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم

    ممنون دوستان .
    دلم برای مامانم خیلی میسوزه.تمام عمرش زحمت کشید و حالا که زمان آرامشش هست این وضعیتش شده.
    حالم خیلی بده.خیلی ناراحتم.آبرومون پیش همه میره.به شوهرم چی بگم.تازه شوهرم فکر میکنه بابام آدم خیلی خوبیه.آخه بابام خیلی با احترام باهاش رفتار میکنه.شوهرم فکر کنم اصلا باور نکنه.امروز به شوخی به شوهرم گفتم اگه بابام یهو زن بگیره و خانوادمون از هم بپاشه ، چیکار میکنی؟گفت بابات اونجور آدم نیست!!!
    تو این یه سالی که من ازدواج کردم حیلی تلاش کردیم شوهرم هیچی متوجه نشه.
    میترسم مامانم از غصه مریض بشه.
    مامانم میگه من نمیتونم تحمل کنم بابا با یه زن دیگه باشه (مامانم حیلی به بابام خساس و عیرتی بود وفکرشو نمیکرد این بلا سرش بیاد .)

    راستی اینم بگم که احساس میکنم خود بابام هم نمیدونه چیکار میخواد بکنه.همش به مامانم میگه فعلا به کسی نگو . یه ماه صبر کن.
    از طرفی داره واسه اون زنه میمیره و میگه اون زنه هم چند بار برای بابام خودکشی کرده!!!
    از طرفی هم احساس میکنم مامانم تو گلوش گیر کرده.
    یعنی یه جورایی دوست داره مامانم سر زندگیش باشه و این زندگی فعلی از هم نپاشه که این باعث میشه آبروشم نره.از طرفی هم با اون زنه باشه و به عشقش برسه و مامانم باهاش کاری نداشته باشه.
    راستی بابام گفته تا این لحظه حتی به زنه دست هم نزده و فقط در حد حرف بوده و با هم تو ماشین دور زذن.
    انشالله خدا هر کی رو که زندگی کسی رو خراب میکنه از رو زمین بر داره

  12. #9
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 35,998 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط آندیاباران

    راستی اینم بگم که احساس میکنم خود بابام هم نمیدونه چیکار میخواد بکنه.همش به مامانم میگه فعلا به کسی نگو . یه ماه صبر کن.
    از طرفی داره واسه اون زنه میمیره و میگه اون زنه هم چند بار برای بابام خودکشی کرده!!!
    از طرفی هم احساس میکنم مامانم تو گلوش گیر کرده.
    یعنی یه جورایی دوست داره مامانم سر زندگیش باشه و این زندگی فعلی از هم نپاشه که این باعث میشه آبروشم نره.از طرفی هم با اون زنه باشه و به عشقش برسه و مامانم باهاش کاری نداشته باشه.
    راستی بابام گفته تا این لحظه حتی به زنه دست هم نزده و فقط در حد حرف بوده و با هم تو ماشین دور زذن.
    انشالله خدا هر کی رو که زندگی کسی رو خراب میکنه از رو زمین بر داره
    دوست عزیز

    به نظر میرسه پدرتون در موقعیتی کاملاً احساسی قرار گرفته و با توجه به این اشارات شما ، دچار تعارض هم هست . در اینگونه شرایط مقابله مستقیم وی را بیشتر سوق می دهد ، لذا با تدبیر برخورد کردن مادرتون و به خصوص صبوریشان ، بهتر میشه به پدر کمک کرد .

    به این نکات توجه کنید :

    1 - این پیشآمد را یک مشکل مهم بدانید نه یک فاجعه

    2 - به این توجه کنید و به مادرتون بگید که این مشکل فقط برای ایشون و خانواده شما نیست که اتفاق افتاده ، هستند کسانی دیگر که گرفتار این مسئله ها شده اند .

    3 - شما فرزندان در رابطه بین مادر و پدر وارد نشوید و بهتره پدر نداند که شما مطلع شده اید .

    4 - به مادر کمک کنید که با مهارت آموزی و تدبیر رفتار کند و با محبت و عاطفه و در عین حال محکم و با اعتماد به نفس با پدرتون صحبت کند ، و بیشتر از هرچیز نگرانی خود را معطوف به عواقب ناهنجاری که برای وی ( پدرتون ) دارد ابراز کند و نسبت به بی وفایی وی نیز عاشقانه و محکم گله مند باشد نه مظلومانه و یا خشن .

    5 - این وضعیت و فاصله گرفتن پدر می تونه ریشه در رابطه کم کیفیت مادر و پدرتون داشته باشه ، به مادر کمک کنید که سردوربین را به طرف خود بگیرد و سهم خود را از اشتباهاتی که در رابطه با پدر داشته یافته و بپذیرد و در صدد اصلاح برآید ( یک نمونه از اشکالات می تونه حساسیت ها و تعصب و تجسس ایشان در کار پدر باشه و.... )

    6 - مدتی پدرتان آن خانم را به خاطر مادرتون و خانواده رها کرده ، نشون دهنده این هست که هم پدر پتانسیل این که از این مشکل بیرون بیاد را داره و هم خانواده قابلیت این را که پیوند عاطفیش با پدر بتونه کارساز باشه را داراست ، پس شما هم بدون این که به روی پدر بیاورید که چیزی می دانید در کمال محبت و احترام با وی رفتار کنید و کانون خانواده را گرمتر کنید .

    7 - جدایی آخرین راهکار است ، ( در صورتی که راه کارهای حل مسئله به سمت اصلاح و حفظ پیوند مؤثر نبود )که ابتدا نیازه مادر را کمک کنید خود را آماده کند هم از نظر روحی و شخصیتی و هم از نظر مالی و .....

    امیدوارم با صبر و آرامش و نظر به مسئله به عنوان یک مشکل اما مهم از بغرنج دیدن اون بپرهیزید و با درایت با اون روبرو شوید و تلاشتان را در جهت نجات پدر از این موقعیت و نهایتاً حفظ کیان خانواده داشته باشید .

    ( پدرتان را متنفر نباشید ، با کمک به مادر پدر را یاری کنید که بر این مسئله فائق آید .... )

    موفق باشید


    .




  13. 9 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (چهارشنبه 12 آبان 89)

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آذر 89 [ 11:25]
    تاریخ عضویت
    1389-8-11
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    2,091
    سطح
    27
    Points: 2,091, Level: 27
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم

    ممنون.یعنی به نظرتون بازن تلاش کنیم برای اینکه بابام اون زن رو ول کنه؟
    آخه 8 سال پیش هم 2 سال تلاش کردیم تا ولش کرد .پدرمون در اومد.بابام اونو ول کرد ولی سیگار میکشید و مشروب میخورد از عشقش !!
    شبا تو خواب حرف میزد و خیلی چیزای دیگه که همه مثل یه خاطره بد جلوی چشمام میان.
    5 سال تخمل کرد ولی بازم رابطه رو از نو شروع کرد.یعنی بازم امیدی هست؟
    آخه مامانم دیگه چجوری میتونه به بابام دلگرم باشه.با اون حرفهایی که بابام بهش زده.
    درسته ممکنه مامانم هم تو زندگی مقصر باشه ولی نه به اون خد که این بلا سرش بیاد.بابام از مامانم کینه 30 ساله داره.تا میایم بابام رو راضی کنیم از 30 سال پیش حرف میزنه!!مثلا میگه فلان جا مشروب خوردم مامانت باهام دعوا کرد.فلان استکان رو خواستم ببرم سر کار مامانت گفت حیفه.وقتی هندونه میخورم مامانت میگه پیشدستی بذار زیر دستت انگار من بچه ام !!!!!
    با فلان زن همکار خرف زدم مامانت باهام دعوا کرد(وقتی مامانم 18 ساله بود) و خلاصه هزار تای دیگه از اینجور موضوعات چرت و پرت رو وسط میکشه.
    و چون اون زنه خیلی قربون صدقه بابام میره بابام هم باورش شده و همش میگه اون منو دوست داره شماها منو دوست ندارین.اون برام میمیره .منم براش تب میکنم.
    مامانم زن ساده ای بود و اهل زبون بازی نبود متاسفانه.اون زن هی به بابام میگه تو یه فرشته ای زن و بچت قدرتو ندارن تو براشون حیفی.بابام هم شیر میشه!!
    به بابام میگه من 100 سال هم بشه به پات میمونم.

    حالا یه سوال دارم امروز تولد بابامه.براش کادو بخرم یا نه؟
    مامانم که نمیخره چون بابام اصلا نحلش نمیذاره.8 سال پیش تو اون ماجراها کادو خریده بود بابام اصلا به چشمش نیومده بود.نمیدونم من چیکار کنم.ازش کینه دارم و دستم به کادو خریدن نمیره.کادو بخرم بگم مرسی که داری ما رو بی آبرو میکنی؟؟؟؟؟


 
صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.