به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 49
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 بهمن 92 [ 20:26]
    تاریخ عضویت
    1387-12-17
    نوشته ها
    111
    امتیاز
    6,260
    سطح
    51
    Points: 6,260, Level: 51
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 64 پست

    Rep Power
    27
    Array

    اعتراف به خیانت

    سلام دوستای خوبم.
    چقدر خوبه که وقتی آدم از زمین وزمان دلش میگیره و با کلی دلتنگی میره وبلاگی رو که 4 سال از لحظات عاشقانه اش رو نوشته بود و حذف میکنه و بعدش میره فیس بوکش رو با تمام دوستاش و خاطرات از بین میبره و اون وقت زل میزنه به مانیتور و میفهمه کار دیگه با نت نداره ... اون موقع ته دلش یه چیزی میگه یه جایی هست که بی پروا میتونی درد دل کنی و بیاد اینجا....اونم این وقت شب...
    بازم یکم از خودم میگم و بعد کل ماجرا رو تعریف میکنم واستون:
    من 24 سالمه و شوهرم 25، 4ساله که ازدواج کردیم و بچه هم نداریم.قبل از ازدواج هم یک سال ونیم دوست بودیم و با عشق مطلق ازدواج کردیم.شوهرم به خاطر من خیلی کارا کرد...قبلا توضیح دادم ،اما بازم میگم به خاطر خرج دانشگاه من از دانشگاه خودش انصراف داد و شب و روز کار میکرد و بهترین زندگی رو واسم ساخت.واسه تولد 23 سالگیم ماشین خرید و به قول خودش زندگی و جوونیش رو به پام ریخته...
    خلاصه اینا رو گفتم که بدونید با عشق ازدواج کردیم و عاشقانه زندگی کردیم...
    منم به خاطر شوهرم چندین بار تو این 4 سال با خانواده م قطع رابطه کردم و یک ساله که ندیدمشون و 6 ماهه که تماس تلفنی هم ندارم و کلا خیلی تنهام و همیشه تنهایی هامو با دوستای وبلاگی و فیس بوکیم پر میکردم.
    شغل شوهرم اینه که یه آکادمی هنر داره و کلی شاگرد دختر.(اینا رو قبلا گفتم اما الان تمرکز ندارم لینکشو بذارم.ببخشید از تکرار مکررات)
    به خاطر ظاهر و اخلاقشه همیشه هنرجوهای دخترش یه جورایی خوششون میاد بیشتر از حد نزدیک بشن بهش...چندین بار تو این 4 سال اتفاق افتاده بود که با اخراج شدنشون از آموزشکده ختم به خیر میشد.
    مدتی بود(حدودا 2 هفته) احساس میکردم خیلی مشکوک شده،همه ش گوشیش رو میذاشت رو سایلنت و تا اس میداد یا اس میومد دلیلت میکرد و من دورا دور حواسم بهش بود...
    گاهی گوشیش تک میخورد، گاهی زنگ میخورد و جواب نمیداد...منم چندین بار اصرار کردم جواب بده اما میگفت سروش یکی از شاگرداشه و الانم حوصله ندارم جواب بدم.
    دیشب خواستم برم دوش بگیرم اون داشت تی وی میدید،گفتم من سریع یه دوش میگیرم میام کاری نداری؟.گفت: برو عزیزم.
    اومدم برم حمام دیدم چراغ گوشیش که روی میز کامپیوتر بود روشن شد و اس رسید واسش اما رو سایلنت بود.رفتم سمت گوشیش ولی به خاطر ترس از اینکه نکنه حدسم درست باشه نتونستم اس رو بخونم.رفتم حمام اما 2-3 مین بعد اومدم وهنوز گوشیش همون جا بود.دلمو زدم به دریا و اس رو خوندم:
    سلام عزیزم.خب هر وقت تونستی وخانومت نبود اس بده اما من تا 12 بیشتر بیدار نیستم.پس فعلا شب بخیر
    انگار یه پارچ آب یخ ریخته بودن رو سرم...
    ذهنمو متمرکز کردمو رفتم تو اتاق... طبق عادت همیشگی گفت: عافیت باشه عزیزم... گفتم:مرسی
    خواست بلند شه وبره... گفتم بمون کارت دارم و میخوام راجب یه موضوعی باهات منطقی صحبت کنم اما خواهش دروغ نگو وحاشا نکن...
    رنگش پرید گفت چی؟ گفتم میدونم با یه دختر رابطه داری،فقط میخوام بدونم چرا؟؟؟
    اولش حاشا کرد و بعد گفت: دوست دختر یکی از دوستامه و میخوام کمک شون کنم...
    کم کم دید من سرتق تر از این حرفام... و اعتراف کرد: یکی از هنرجوهای آموزشکده اس که مدتیه بهم ابراز علاقه کرده و چون هنرجوی با استعداد و قدیمه منه نتونستم اخراجش کنم و راستشو بخوایی منم مدتی بود احساس کمبود محبت داشتم وفقط در حد چند تا اس بود و اونم به پیر به پیغمبر 2 هفته بود نهایت...
    یاد سریال قلب یخی افتادم... که بارها و بارها به خاطر همچین موضوعی شکستم اما به روی خودم نیووردم...ابراز علاقه های دخترا رو بهش میبینم و هیچی به خودم نمیارم اما هیچ وقت این رابطه ها 2 طرفه نبوده... واقعا قلبم شکست...
    التماس کرد ،گریه کرد، معذرت خواست، گفت: هر کسی تو زندگیش ممکنه یه بار پاش بلغزه اما همون خدا هم میبخشه تو هم ببخش...
    گفتم: گوشی تو بده به خودم.گفت: نمیخوام بدونیه کیه چون نمیخوام آّبروی کسی رو ببری... و جلوی خودم بهش اس داد که گوشیم دست خانوممه و دیگه اس نده و مزاحم زندگی من نشو...
    بهش گفتم: چون رفتی بهش گفتی نمیبخشمت...
    کیفمو برداشتم و نصفه شب از خونه زدم بیرون... ماشین روشن کردم و رفتم تو شهر و صدای موزیک رو بردم بالا وبا سرعت زیاد میرفتم و اشک میریختم... هی زنگ میزد... جواب ندادم...
    بعد از یک ساعت گفتم: اون آموزشکده رو با همه هنرجوهات رو سرت خراب میکنم و آبروتو میبرم.
    گفت:درسا باور کن چیزی نبوده و به خاطره هیچی دارم مجازات میشم،وبازم التماس ومعذرت
    نزدیکی های صبح اومدم خونه و چمدونم رو بستم ...خونه بود،گفت: کجا و واسه این سوالش هیچ جوابی نداشتم چون تو این شهر غریب کسی رو ندارم و با خانواده ام هم که رابطه ندارم...
    و
    موندم و هی کل کل کردیم وبحث و التماس و دعوا و....
    دوباره غروب زدم بیرون ...اما کارت بنزین رو برداشته بود و بنزین نداشتم زیاد و همین نزدیکای خونه هی چرخ میزدم که دیدم با دوستش با ماشین دنبالم میان.گفت: بزن کنار کارت دارم...
    من کله شق و پامو گذاشتم رو گاز و اونا هم دنبالم... شاید فکر کنین دارم فیلم تعریف میکنم اما به همین لحظات پاک قسم عین واقعیته و هنوز تو شوکم...
    تا حالا تو عمرم اینقدر سرعت نرفته بودم.یه جا اومدم دور بزنم که ماشین دور خودش چرخید و تا نیمه رفت تو هوا و دوباره اومد رو زمین و فقط صدای جیغ و داد اون دو تا رو شنیدم تا اومدن بیان سمتم رفتم.این دفعه از عمد اومدن و زدن جلوم و منم باهاشون تصادف کردم و اون لحظه هیچی دلم نمیخواست ببینم.پرید تو ماشینو بغلم کرد گفت دیوونه داری خودتو به کشتن میدی... منم جیغ زدم چرا اومدین جلوی من؟؟؟
    منو رسوند خونه و رفت خونه مجردیه دوستش...
    من همه ش بهش میگفتم زندگی ما تموم شد و فردا بیا دادگاه
    حالا زنگ زد و 3 ساعت با هم حر ف زدیم هنوز ته قلبم نمیتونم ببخشمش اما از بس معذرت خواهی کرد و میگه دیگه تکرار نمیشه فعلا ارومم اما نمیدونم چی کار کنم؟؟؟
    آیا اینجا بخشش جایزه؟ چی کار کنم که خودم آروم بشم؟

  2. 4 کاربر از پست مفید dorsa65 تشکرکرده اند .

    dorsa65 (شنبه 05 فروردین 91)

  3. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: اعتراف به خیانت

    سلام درسا عزیزم

    اول از همه اینکه باور تنهایی را از خودت دور کن و برای شروع نام کاربری ات را تغییر بده و این کلمه تنها را از آن حذف کن . در این دنیا که خدای بزرگ هست هیچ بنده ی خدایی تنها نیست . متعاقب باور تنهایی و بی کسی مسائل دیگری برای انسان ایجاد می شود که محصول تفکرات و احساسات خود فرد است .

    و اما

    حالت را درک می کنم اما سعی کن قوی تر باشی خانم نازنین .

    درک می کنم و می دانم که این اتفاق ناراحتت کرده اما یادت باشه که با این مسئله دنیا به آخر نرسیده و نیازی نیست که تو به واسطه ی عملکرد اینچنینی همسرت و درک تو از مسئله به این حداز خشم و عصبانیت و ناامیدی برسی که نسبت به خودت نامهربان بشوی و با سرعت رانندگی کنی و جانت را کف دستت بگذاری و ....... مخصوصا که همسرت هم اظهار پشیمانی کرده

    اما نکته ای که باید بدانی این است که حتما مسئله و مشکلی در زندگی ات وجود داشته که باعث بازتاب لغزشی این چنینی از سوی همسرت شده . ( این حرف یعنی که یک جای کار هر دو نفر می لنگد )

    توصیه می کنم برای اینکه ریشه مشکل را در بیاوری به همراه همسر محترمت نزد مشاور بروید . این به روحیه خودت هم کمک می کنه .

    مشاور ه را جدی بگیرید . هم شما و هم همسرتان .

    و بعد هم باور داشته باش که در این دنیا خیلی ها تو را دوست دارند و وجود نازنین ات برایشان از هر نظر مهم است ( سلامت جسم و جان و روان )

  4. 7 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (شنبه 22 مرداد 90)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آذر 91 [ 15:38]
    تاریخ عضویت
    1389-3-03
    نوشته ها
    309
    امتیاز
    4,602
    سطح
    43
    Points: 4,602, Level: 43
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    953

    تشکرشده 977 در 191 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: اعتراف به خیانت

    سلام گلم.من 23 سالمه و هنوزمجردم.اما فقط میخوام یک جمله بهت بگم.گذشت کن و ببخشش و همه چیزو فراموش کن و به زندگیت ادامه بده.بیش از پیش بهش نزدیک شو و نذار هیچ کمبودی حس کنه.همین امروز بهش بگو توهم چه حسی بهش داری.ببخش و ادامه بده و فرصت جبران بهش بده .

  6. 4 کاربر از پست مفید پریماه تشکرکرده اند .

    پریماه (شنبه 22 مرداد 90)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 آذر 90 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1389-8-03
    نوشته ها
    97
    امتیاز
    2,509
    سطح
    30
    Points: 2,509, Level: 30
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 130 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اعتراف به خیانت

    درسا جون محیط کار شوهرت هر مردی رو وسوسه میکنه من که همین الان میتونم با قاطعیت بگم اگه شوهر من بود تا حالا چند بار دست گل به آب داده بود، فکر نکن کار نابخشودنی انجام داده چون هر کسی ممکنه خطا کنه اونم با اون شرایطی که گفتی.نمیشه هنرجوی دختر نداشته باشه؟تو که میدونی الان دوره زمونه عوض شده دخترا دنبال شوهرن! حتی به قیمت خراب شدن زندگی دیگران!ببین نمیشه اوضاع رو عوض کرد؟مثلا فقط آقایون و خانومای متاهل رو بپذیره.یا اینقدر سنگین و جدی برخورد کنه که کسی طمع نکنه.البته خیلی سخته.من خودم شاهد انحراف خیلی از اساتید کنکور که تو موسسات آزاد دخترونه تدریس میکردن و متاهل هم بودن بودم.درکش کن اون مرده و با ما خیلی فرق میکنه...

  8. 2 کاربر از پست مفید همسفر65 تشکرکرده اند .

    همسفر65 (سه شنبه 11 آبان 89)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 91 [ 15:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-20
    نوشته ها
    614
    امتیاز
    10,182
    سطح
    67
    Points: 10,182, Level: 67
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 268
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,396

    تشکرشده 2,459 در 516 پست

    Rep Power
    76
    Array

    RE: اعتراف به خیانت

    من نمی خوام کارش را توجیه کنم. اما بیشتر از اون، محیط کارش جای خوبی نیست. اگه می تونی ازش بخواه یه جای مردانه تر کار کنه.

  10. 3 کاربر از پست مفید tesoke تشکرکرده اند .

    tesoke (چهارشنبه 17 آذر 89)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آذر 89 [ 11:25]
    تاریخ عضویت
    1389-8-11
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    2,091
    سطح
    27
    Points: 2,091, Level: 27
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اعتراف به خیانت

    به نظرم تا نارتو میکشه ببخشش.یهو دیدی از منت کشی و ناز کشیدن خسته شد.یه ذره کوتاه بیا ولی نه زیاد که انگار نه انگار چیزی شده ، فقط یه ذره.یه جوری که بدونه کارش خیلی بد بوده و به زور میخوای ببخشیش.
    اگه خیلی راحتم کوتاه بیای پر رو میشه.
    منم با نظر دوستان موافقم .اگه بتونه شرایط کاریشو عوض کنه خیلی بهتره.دخترای این دوره زمونه که دیگه معلومه چجورین

  12. 8 کاربر از پست مفید آندیاباران تشکرکرده اند .

    آندیاباران (سه شنبه 11 آبان 89)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    RE: اعتراف به خیانت

    درسای عزیز سلام؛ خوبی خانومی؟ اون روزهایی که از زندگی قشنگت و عشق همسرت در مورد خودت می نوشتی خوب یادم هست! حتی بعضی موقع ها از عصبی شدنها و خستگی های شوهرت! از اینکه دوست داشت روز جمعه دانشگاه نری و پیشش بمونی؛ درسته؛ پس شما همدیگر رو شدیداً دوست دارید اما من احساس می کنم یه سری باید های زندگی شما به نبایدهای زندگی تبدیل شده؛ نمونه اش قطع رابطه ی شما با خانواده تان، نمی دونم و نمی خوام که این بحث شروع بشه، دوست دارم ابتدا بحث روابط بین شما و همسرتون رو موشکافی کنیم و به یه نتیجه ای برسیم بعد خانواده!
    من فکر می کنم هنوز که هنوزه؛ شما و همسرتون پر از احساس هستید منتها این احساسات می تونه احساس خشم و اضطراب و ناراحتی هم در کنار احساس عشق و محبت و رمانتیک بودن رو هم شامل بشه؛ پس آرام بودن و در کنار احساسات مثبت و عشق در زندگی با منطق و عقل و درایت و متعهد بودن هم فوق العاده میتونه توی زندگی تاثیرگذار باشه.
    فعلا اینها رو داشته باش تا بعد.

  14. 3 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 11 آبان 89)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 بهمن 92 [ 20:26]
    تاریخ عضویت
    1387-12-17
    نوشته ها
    111
    امتیاز
    6,260
    سطح
    51
    Points: 6,260, Level: 51
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 64 پست

    Rep Power
    27
    Array

    RE: اعتراف به خیانت

    از همه دوستان ممنونم. یکم که آروم تر شدم حتما پیش مشاور هم میریم.
    del عزیز اشک تو چشمام جمع شد وقتی دیدم منو هنوز یادته... به داشتن دوستای خوبی مثه شما افتخار میکنم.
    دیشب در تماس تلفنی که با هم داشتیم قرار شد ظرف یک ماه آینده شغلشو عوض کنه و شایدم یا به احتمال 90% برگردیم تهران...اینجوری هر دو تایی مون از تنهایی در میام.
    بهش گفتم انتظار ابراز محبت از من نداشته باش و اگه بخشیدم فقط و فقط به حرمت عشق پاکی که بین مون بوده وبس نه اینکه خطای تو کوچیک بوده و فراموش کردم...
    با همه ی وجودش ابراز پشیمونی کرده و الانم منتظر بیاد خونه،اما مثه همیشه مشتاق اومدنش نیستم و ازش خیلی دلخورم...
    مرسی از راهنمایی های ارزشمندتون.واقعا ممنونم

  16. 3 کاربر از پست مفید dorsa65 تشکرکرده اند .

    dorsa65 (سه شنبه 11 آبان 89)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 16 اردیبهشت 90 [ 19:30]
    تاریخ عضویت
    1389-7-26
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,989
    سطح
    26
    Points: 1,989, Level: 26
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    118

    تشکرشده 118 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اعتراف به خیانت

    ببخشید که وارد مقوله دیګری می شوم.
    اما فکر می کنم زیبایی این زندګی به این است که شما و شوهرتان قدر خانواده هایتان را بدانید و اونها رو هم در خوشبختی و شادی خودتون سهیم کنید.
    ضمن برداختن به حل مساله فوق، فکر کنم که لازم باشه که حتما برګردید و با خانواده تان ارتباط برقرار کنید. حتی اګر امکان صمیمیت نیست، رابطه رسمی و معمولی را داشته باشید. خیلی خیلی خیلی لازم و مهمه. در این مورد هم با مشاورتون صحبت کنید. بدترین بدر و مادر دنیا باز هم بدر و مادرند و باعث دلګرمی و بشتوانه.
    این را هم به برنامه ات اضافه کن.

  18. 2 کاربر از پست مفید رهایش تشکرکرده اند .

    رهایش (چهارشنبه 17 آذر 89)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 بهمن 92 [ 20:26]
    تاریخ عضویت
    1387-12-17
    نوشته ها
    111
    امتیاز
    6,260
    سطح
    51
    Points: 6,260, Level: 51
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 64 پست

    Rep Power
    27
    Array

    RE: اعتراف به خیانت

    رهایش عزیز من با خانواده ی شوهرم هیچ مشکلی ندارم،نه اینکه عاشق چشم و ابروشون باشم نه اما از بودن باهاشون لذت میبرم و مثه همه ی عروس ها و مادرشوهرها گاهی تنش بین مون بوده و اونم به خاطر اینکه دور بودیم خیلی کمرنگ بوده،ولی الان که قراره بریم تهران رابطه ها بیشتر میشه و تو این فکرم که عروس خوبی باشم و زیادی حساسیت به خرج ندم اما از خانواده ی خودم نمیتونم بگذرم... اونا از همون اول مخالف ازدواج ما بودن و الان بعد از گذشت این مدت هم نمیتونم شوهرمو مثه پسر خودشون دوست داشته باشن و همیشه تظاهر میکردن تا اینکه 6 ماه پیش بدترین توهین ها رو به شوهرم کردن و اون به خاطر من سکوت کرد و کسی که حرمت شکسته ما نبودیم و همینکه ازشون دورم زندگیم آرامش بیشتری داره...

  20. کاربر روبرو از پست مفید dorsa65 تشکرکرده است .

    dorsa65 (چهارشنبه 17 آذر 89)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با همسر معتادم چه کنم
    توسط روناک محمدی در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 66
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 تیر 97, 22:55
  2. پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: جمعه 21 شهریور 93, 11:37
  3. پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 04 مرداد 93, 13:42
  4. چطور بدون قهر کردن، اعتراضم را به همسرم اعلام کنم؟
    توسط هستی در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: جمعه 23 دی 90, 00:08
  5. اعتراض به قوانین تالار
    توسط ashnayedirooz در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 دی 89, 12:59

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.