لَبَّیْکَ اللّهُمَّ لَبَّیْکَ
من هم به شما زیارت قبولی می گویم. خوشا به سعادتت
همهتن جان شدم ای جان که کنم جان به فدایت
سر سودایی خود را بکشانم به منایت
من به جان میخرم این هروله سعی و صفا را
میکنم سعی در این ره که برم پی به صفایت
کی شود همچو پرستو به حریم تو کنم رو
نکنم روی بدان سو که نه آن است رضایت
همره خیل ملایک به لبم نغمه لبیک
پرِ حیرت بگشایم به گلستان لقایت
با دلی سوخته از غم به لب چشمه زمزم
قدحی نوشم و آیم به سوی صحن سرایت
چه مبارک بود آن دم که به یاد تو زنم دم
ز تو دردی بستانم نکنم میل دوایت
منم آن بنده مسکین که گناهش شده سنگین
توئی آن خسروشیرین که چو دریاست عطایت
همه کارم شده مشکل دگر از گریه چه حاصل
چه کنم با دل غافل که نکرده است هوایت
تویی آن سرور و مولا کرمت بر همه پیدا
تو زبس خوبی و زیبا نکند دیده رهایت
من اگر هر چه که هستم ز می عشق تو مستم
چه کنم گر نزنم این همه پیوسته صدایت
گه تقصیر شد اکنون بگذر زین دل مجنون
که به جز لغزش و تقصیر نیاورد برایت
توشه بنده نوازی تو برازنده نازی
نگهی کن به گدایی که سرافکنده به پایت
علاقه مندی ها (Bookmarks)