به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 13 آبان 91 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1386-10-19
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    4,195
    سطح
    41
    Points: 4,195, Level: 41
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 18 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عاشق شدم ولی....

    در ابتدای ورودم به این فروم به همگی سلام عرض میکنم.راستش رو بخواید دیگه خسته شدم من دانشجوی دانشگاه آزاد(صنایع)با مادر پیرم زندگی میکنم.سر کار هم میرم چون کرایه خونه از این خرجا دارم.23 سال هم سن دارم.1 ساله که عاشق یه دختر خانم شدم
    که تمومه دنیام شده و قصد ازدواجم باهاش دارم.ولی هر موقع کوچکترین صحبتی میشه مادرم یه حال دیگه ای میشه چون تنها میمونه.ولی من هیچ وقت تنهاش نمیذارم.ازتون میخوام کمکم کنین آیا راهی دارم که از این سر در گمی بیام بیرون یا اینکه باید واسه یه عمر پا رو دلم بذارم؟بازم حرف دارم اگه راهنمایی دادین بازم میگم.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 آذر 96 [ 14:31]
    تاریخ عضویت
    1386-10-22
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    14,912
    سطح
    79
    Points: 14,912, Level: 79
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 438
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    625

    تشکرشده 691 در 187 پست

    Rep Power
    47
    Array

    RE: عاشق شدم ولی....

    سلام ashoob
    خوب خوش به حالت که اینقدر خاطر خواه دارید(مزاح):D
    پسرم....
    کاملا درکتون میکنم ولی برای روشن شدن مطلب سعی کن یه لحظه خودتو جای مادر بذاری...
    مادر با احساسه شما تجربه از دست داشتن عزیزان خودشو داشته....ایشون یقینا قصد اینو نداره که و نخواهد داشت که شمارو برای همیشه کنار خودش نگر داره....منتها پایان یافتن یا راحت کنار اومدن مادر مهربان با این موضوع مستقیما به خودتون بستگی داره.....
    این قضیه بعد ازدواج ممکنه طور دیگه خودشو نشون بده ....و اوضاع رو برات وخیم تر کنه......
    ته قضیه مادر شوهر و عروس همین جریانه:تصاحب پسر و ترس از بین رفتن زحمات....
    مردها همین طور مشکلات خاص خودشونو دارن ,اما هستی وقاری درشون قرار داده که گویا ساختار روحی شون با این قضیه راحت کنار اومده...
    من پیشنهاد میکنم به مادر اطمینان بدید که همیشه در کنارش خواهی ماند....اگه لازم شد از افعال معکوس استفاده کنید....نترسید.. مادر در این صورت احساس آرامش خواهد کرد و در این آرامش حق رو به شما خواهد داد....و در ضمن بیشتر با آرامش به قضیه سرو سامان گرفتن شما بدون احساس غم و خشم فکر میکنه...این به نفع شما خواهد بود و احترام به مادر
    در ضمن پسرم...
    من احسنت میگم به شما بر این تلاشتون بر این صبرتون....مرحبا...
    خدا ناظر ماست....
    کمی تحمل کن.....
    مباد در این مشکلاتی که در حال فوران و طغیانه حس کنی داری کم میاری....
    این سختی ها مقدمه رسیدن به نور خواهد شد...
    مادر یگانه کنج نادر طبیعته...دردانه روزگاره......خوشا به حالت که توفیق خدمت به این نازنین رو داری...
    شما لزدواج خوااااااااااااااهی کرد ,مشکلات تماااااااااام خواهد شد...انشاالله
    کمی مدیریت شما و توکل بر خدا....
    در مورد دختر خانومی که مایل به ازدواج با ایشونی اگه مشکلی هست در خدمتیم...

  3. 3 کاربر از پست مفید psy133 تشکرکرده اند .

    psy133 (چهارشنبه 15 تیر 90), کاغذ بی خط (چهارشنبه 29 آبان 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.