نسترنم 22ساله ونامزدم 28 ساله هردو تحصیلکرده.1ساله که عقدکردیم امازیره 1سقف نرفتیم.ماسره 1سری اختلافات اشکاره اجتماعی فرهنگیو..تصمیم به جدایی گرفتیم.کارهایه اداری طی شدووقتی به محضر رفتیم نامزدم درست در زمانه اجرایه حکم محضروترک کرد وگفت طلاق نمیده.
نامزدم:فوق العاده شکاک وبدبینه.توخانواده ای بزرگ شده که خیانت تجاوز وحتا قتل عادیه.طی مشکلاتی که تو خانوادشون داشتن پدره خانواده مادرروتا حد مرگ کتک میزده.نگید چراتحقیق نکردید که کردیم چیزی نگفتن که خدا ازشون نگذره.الانم که با من ازدواج کرده با همون نگرش وارده زندگی شده.
مثال
*رفتیم شمال خونه ی دانشجویی برادرش.خونه مجلل بود واسه همین به محضه ورود گفتم چه خونه ی دانشجویی مجللی خونه دانشجویی به این مجللی ندیده بودم.
برداشتش:توخونه دانشجویی رفتی وباکسی رابطه ی جنسی داشتی!!!درحالی که خودم برادرم دوستام دانشجوبودیم.
*توخیابون خسته بودم وحوصله ی رفتن به کافی شاپ رونداشتم
برداشتش:توباکسی اینجا اومدی ومیترسی تجدیده خاطره بشه!!!
*.......
خلاصه بگم چپ میره راست تا ببینه راست چه خبره!!کارهای فوق العاده زشتوغیرانسانی کرده که اگه وقت بشه همه رو میگم.
امامشکل منطقه طلاق ندادنشه.درحاله حاضر توزندگی ما حرمتهاوعلاقه از بین رفته شک وتردید فریاد میزنه.البته ایشون ادعا میکنن باوجود ناپاک بودنه من!!که این ادعاصرفاجهته گربه دمه حجله کشیه منودوس دارن.البته من بارها گفتم ازشون متنفرم.منطقه طلاق ندادنش پایبندی به این رابطه اس!!!!!!!!!!!!!!!!!!به نظرشما پایبندی به این رابطه معنی داره؟راجع به عدم علاقه ی من هم منطقش اینه که زن مهم نیس وعشقه 1طرفه زندگیرومیسازه!!
صبح تا شب مثله زندانیا بازجویی میشم که با کی بودی کجاها رفتی.تهمتهایه بیپایه واساس میزنه که دلیله قانع کنندهای نداره براشون.1هدف اول تعیین میکنه مثله نسترن دختره ناپاکیه.بعدکلی دلیلومدرک براش پیدا میکنه وشروبه فحاشی وکتک وتهمت میکنه.به گونه ای شده که از مغازه دارها رهگذرهایه خیابان صب تا شب اطلاعات میگیره.به افراده غریبه شام ناهار میده تا اطلاعات ازشون بگیره.حتا به راننده تاکسی ها هم رحم نمیکنه.البته این حالتش 1دوره وپریود داره.قبلا ها4ماه 1بار تکرار میشد اما الان هرهفته.جالبه بعدش عذاب وجدان میگیره ومعذرتخاهی میکنه.اوایل به کاراش میخندیدم وواسم مهم نبود اما کم کم دیدم داره جدی میشه کتاب خوندم مقاله از افراده تحصیلکرده علته کاراشوپرسیدموبه 1جواب رسیدم پارانوییدی حاد.حتا اقوامه نزدیکشم تایید کردند.همه رو دشمنه خودش میدونه ووقتی بهش میگم مریضی باهام دعوا میکنه
صبح تا شب مثله زندانیا بازجویی میشم که با کی بودی کجاها رفتی.تهمتهایه بیپایه واساس میزنه که دلیله قانع کنندهای نداره براشون.1هدف اول تعیین میکنه مثله نسترن دختره ناپاکیه.بعدکلی دلیلومدرک براش پیدا میکنه وشروبه فحاشی وکتک وتهمت میکنه.به گونه ای شده که از مغازه دارها رهگذرهایه خیابان صب تا شب اطلاعات میگیره.به افراده غریبه شام ناهار میده تا اطلاعات ازشون بگیره.حتا به راننده تاکسی ها هم رحم نمیکنه.البته این حالتش 1دوره وپریود داره.قبلا ها4ماه 1بار تکرار میشد اما الان هرهفته.جالبه بعدش عذاب وجدان میگیره ومعذرتخاهی میکنه.اوایل به کاراش میخندیدم وواسم مهم نبود اما کم کم دیدم داره جدی میشه کتاب خوندم مقاله از افراده تحصیلکرده علته کاراشوپرسیدموبه 1جواب رسیدم پارانوییدی حاد.حتا اقوامه نزدیکشم تایید کردند.همه رو دشمنه خودش میدونه ووقتی بهش میگم مریضی باهام دعوا میکنه
خیلیا بهم میگن واسه اینکه بتونه تسلط پیدا کنه روم و1جورایی سرکوفت بزنه 1همچین کارایی میکنه.حتا کوچکترین مدرکی هم برایه اثباته ادعاش نداره.تا الان باکسی کارهاشو درمیون نذاشتم تا اینکه خانوادم فهمید.بابام بیرونش کرد ورسما خاستاره طلاق شد.
هم خدارومیخار هم خرما.هم 1جورایی مطمعنه داره اشتباه میکنه هم دنباله 1روش واسه به قوله خودش رام کردنه منه.چطورقانع اش کنم طلاقم بده که دیگه خستم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)