با سلام . با تشکر از دوستانی که در ناپیک قبل بنده نظرات خودشون رو ابراز کردند و تا حدودی به کار من اومد . اما مشکل جدیدتری به وجود آمده که واقعا خواب و خوراک رو از من گرفته اطفا راهنمایی بفرمایید .
برای خلاصه باید عرض کنم , من حدود 1.5سال پیش از طریق همسر یکی از دوستان به خانمی آشنا شدم (در تاپیک اختلاف پدر دختر و بی تفاوتی وی صحبت شد ) و واقعا هیچ مشکلی بین ما نبود در ابتدا مادرش فوت کرد و ضربه بدی بهش وارد شد به طوری که تا 5 6 ماه واقعا مثل آدمایی که هیچی براشون مهم نیست رفتار می کرد و چند بار تصمیم به قطع رابطه گرفتم , اما صبوری پیشه کردم و واقعا از همه نظر هواشو داشتم و کمکش می کردم , تا اینکه یکروز به او من پیشنهاد ازدواج داد و گفت که واقعا دوستم داره , البته من تا او موقع به ازدواج فکر نکرده بودم و واقعا هم هدفم ازدواج نبود , مشکلی که داره ایکه آدم فوق العاده توداریه و هیچی رو بروز نمیده منم که هیچی نمیدونستم فکر کردم مناسب ازدواج نیست . بعد از چند ماه سر یک موضوع که اصلا مهم نبود دعوای فوق العاده سختی کردیم (تلفنی ) و و در مورد مثلا آدرس محل زندگیش من اصرار داشتم که بگه اما اون لج می کرد تا اینکه من از کوره در رفتم و داد و بیداد راه انداختم . بعد از اون شب رفتارش به کل تغییر کرد و مثل قبل نبود و منم داشتم سرد میشدم تا اینکه ببعد از 3 4 ماه که با هم زیاد صحبت نمی کردیم اس ام اس داد "من تورو نتونستم تغییر بدم خیلی خشکی " و الانم از تنهایی می خوام ازدواج کنم !!!! اون شب کلی صحبت کردیم و عمدا از خاستگارش کلی تعریف می کرد و بعد می گفت که تصمیمش قطعی نیست !! و گفت بعد از دعوای اون شب به کل ازت بدم اومد و تازه بعد از 1 سال از خودش و خونوادش برام گفت و من تازه متوجه شدم چه گوهری رو از دست دادم !!! از همه نظر در سطح عالیه (مالی , فرهنگی , خونوادگی , اصالت و....) و اونجا بود که من از خواب غفلت بیدار شدم و فرداشزنگ زدم و التماسش کردم خواستگارت رو رد کن ! جالبه بگم 2 روز بعد خبر داد که ردش کرده , از اون روز به بعد فاز رابطه ما عوض شد و من روز به روز عاشق تر و دیوانه ترش میشدم و اونم بدتر از من و هیچمشکلی نبود که قرار شد با خونوادش درمیون بذاره و پدرش مخالفت شدید رو از ابتدا داشت (به طور کامل در تاپیک قبل حقیر در این مورد بحث شده) و بعد از چند ماه کش و قوس مجدد سر همان بحث آدرس منزل کذایی با هم دعوا کردیم !!(حضوری) و از دو ماه پیش مجدادا یک جوری شده و بک روز جلوی روی من گفت من باید بیشتر بشناسمت و هنوز تصمیمم قطعی نیست . لطفا کمکم کنید با این دختر چه کنم , آیا کسی که برای یک دعوای معمولی اینقدر راحت اغییر موضع میده قابل اعتماده . من واقعا دوسش دارم و همیشه احساساتم رو ابراز می کنم اما اون نه توداره و بعضی اوقات از روی رفتارش می فهمم منو می خواد , اولش میگفت عاشقمه اما بعد از دعوای دوم میگه چون دوبار تکرارش کردی من باید بیشتر فکر کنم .....
علاقه مندی ها (Bookmarks)