سلام دوستان عزیز
همسر من خصوصیات خوب بسیار زیادی داره اما توی یک خانواده سنتی مرد سالار بزرگ شده و خصوصیات پدرش تا حدی روش تأثیر گذاشته.
البته باید بگم که توی خانواده ما هم مرد سالاری بود اما نه به این شکل، از وقتی که پدر همسرم رو دیدم کلی از رفتارهای پدرم به چشمم نمیاد. از این گذشته با وجود این اخلاق پدرم من و خواهرام طوری بزرگ شدیم که کاملا مستقل بودیم و هستیم و کاملا به این موضوع معتقدیم که زن و مرد سهم مشترکی توی زندگی دارن. پدرم هم همین اعتقاد رو داشته و بیشتر نسبت به مادرم حس مرد سالاریشو به کار می برده.
الان که خواهرام ازدواج کردن بیشتر اوقاتشون رو با همسراشون با خانواده من می گذرونن. معمولا تعطیلیها با هم هستیم. سر سفره هفت سین باهم هستیم. سیزده بدر و مسافرت و هر مناسبت دیگه ای که باشه همه با همیم . ولی همسر من توی این جور مراسمات حرف حرف خودشه. طوری که مادرش هم شکایت می کنه که توی دوران زندگی مشترکشون حسرت به دلش مونده که با نظر اون جایی برن یا کاری بکنن.
دیگه اینکه همسرم یک سری عقایدی داره که من بهشون احترام میذارم اما خیلی اذیتم می کنن. اینکه اون وقتی بی دلیل هم می گه نه من باید قبول کنم و بعضی از حرفای قدیمی رو می زنه که نمی دونم نسل آدم از مرده و ... منم روی این حرفا حساسم .
نمی دونم چی کار کنم می خوام یه کمی معتدل تر بشه کمکم کنید لطفا
علاقه مندی ها (Bookmarks)