با سلام
دختری 21 ساله هستم و دانشجو
من مطالعاتم را پیرامون روانکاوی اغاز کرده ام و به این مباحث علاقه مندم هرچند روانکاوی و روانشناسی تا حدی ...اما خودم مشتاقم تا خود شخصیتم را ارزیابی کنم و...اما زمان میبرد
و فعلا مشکلاتی دارم و امیدوارم بتوانم از نظرات دوستان در این انجمن استفاده کنم پیشتر ها
با اینجا اشنا شده بودم و امشب تصمیم گرفتم یوزر بسازم و مشکلم را بگویم.
من هیچ مشکلی با اقایون ندارم و اتفاقا بسیار هم مرد ها و دوست دارم و میتونم به یک مرد به
چشم یک دوست معمولی منظورم نوع دوستی که با خانم ها دارم همون دوستی و با اقایون هم
داشته باشم اما هیچوقت تمایلی به رابطه ثابت عاطفی و مخصوصا ازدواج نداشتم و این و هم بگم که از زمان کودکی به مباحث متفاوتی علاقه داشتم و این باعث تمایز من از همسالانم میشد همونطور که امروز هم چنین هست ...خانواده من خانواده خوبی هستند و با ابرو و شخصیت خوب
اجتماعی و خودم هم در رشته بسیار خوبی در حال تحصیلم و از نظر ظاهری هم جذاب هستم
همین موردها باعث شده که من از چند سال گذشته خواستگار داشته باشم البته با خواستگارهای این چنینی مشکلی ندارم چون پدرم اجازه ورود و صحبت ...به هیچکدوم ندادن
اما در محیط هایی که خودم هستم مشکل دارم مخصوصا دانشگاه که نمیشه ازش اجتناب کرد
با اقایی دوست شدم و با توجه به اینکه میگفت قصدش جدیه من از همون روز گفتم که رابطه
جدی با کسی برقرار نمی کنم و فقط دوستی (هم دانشگاهی )ایشون هم قبول کرد زمان
میگذشت و من نسبت به این پسر حس علاقه مندی داشتم چرا که از مشکلات ایشون ازرده
میشدم و برای خودم هم جای تعجب داشت چون معمولا خودم و وارد مشکلات بقیه نمیکنم
اما نمیتونستم از شوق و علاقه ام نسبت به بعضی چیزها به ایشون بگم چون مطمئن بودم براش جذابیتی نداره و کم کم متوجه شدم مسیر من و ایشون کاملا از هم مجزاست و این شد
که با ایشون موضوع جدایی و پیش کشیدم و به مدت چندین ماه این مسئله کش پیدا کرد!
روزگار بسیار بدی برای من و ایشون بود و کاملا هردو تخلیه انرزی شدیم
من روی خودم بسیار کار کردم و از نیروی این شکست سعی کردم دوباره بلند شم و موفق
هم شدم. من جهان و به گونه دیگری میبینم و اطرافیانم به یک شکل دیگه و این باعث میشه که هرچند هردو از استعارات و کلمات یکسانی استفاده میکنیم اما منظورمون چون
چیز دیگریست برای اون یکی دیگه قابل فهم نیست ...
و حالا میخوام بدونم چطور با اقایونی که باز سر راه من میان رفتار کنم و بهشون نه بگم
چون من قبل ها فکر میکردم میشه از چنین پیشنهاداتی اون دوستی که مورد نظر من هست و
به وجود اورد اما دیدم نمیشه
من در این انجمن چند پست و خوندم که بعضی ها تشویق کرده بودند دخترانی و که با پسرها
دوست نمیشن و من تعجب میکنم که در چنین جایی که باید ریشه ها پاکسازی بشن چرا
بیشتر دفن و پوشیده به هرحال ...به نظر من باید روابط دوستانه بین خانوم ها و اقایون باشه
اصلا در بعضی بحث ها ادم فراموش میکنه طرفش مرد هست
اگر حکایت رابعه زن صوفی ایرانی و شنیده باشید مردی نقل میکنه 1شب تا صبح با رابعه
به بحث نشستیم و خدا شاهد بود که نه برای من اشکار شد او زن است و نه برای او من مرد
یک همچین چیزی منظورمه !
من نمیخوام تمام عقایدم و برای متقاعد کردن این افراد بریزم روی دایره !
تا اونا درک کنند و بفهمن چرا میگم نه لطفا به من بگید چطور
از کنار این افراد رد شم طوری که اسیب نبینن چون اقایون وقتی جواب رد میشنون ناراحت میشن و من هم دوست ندارم انسانی و ناراحت کنم وقتی قصدش و ندارم.
و یک چیز دیگه اینکه تجربه من ثابت کرده بهم که من اقایونی و که حداقل 10 سال ازم بزرگترن
و بیشتر بهشون احساس علاقه دارم یعنی با اقایونی که همسن و سال من هستند حتی 10-12 سال بزرگترند فقط به چشم عادی نگاهشون میکنم اما وقتی فکر میکنم میبینم در اینده
بیشتر تمایل دارم با این اختلاف سنی که از نظر بقیه زیاد هست با کسی باشم که البته قطعا
تنها مورد سن نیست اما سن یکی از مواردیه که در انتخابم حتما بهش توجه میکنم.
حالا من هرچی به گذشته ام نگاه میکنم و میبینم چرا به مردهای خیلی بزرگتر علاقه مندم
هنوز به خاطره ای نرسیدم ...
منتظر راهنمایی شما عزیزان هستم
علاقه مندی ها (Bookmarks)