سلام
مهرانم.35 ساله.4ساله زنموطلاق دادم كه 10 سال ازم كوچيك بوده.الان زن دارم وحاملس.اما نميتونم زنه قبليمو فراموش كنم.چشماش هنوز يادمه.كمكم كنيد
25 يا26 سالم بود كه به علت ظاهر خوب ووضع مالي خوب با هردختري كه ميخاستم ارتباط برفرار ميكردم.اصلا به ازدواج فكر نميكردم.خوشگدذروني كاره هرشبم بود واين باعث شد صداي خانوادم دربياد واصرار اصراركه ببرنم خاستگاريوواسم زن بگيرن.من از شرايطم راضي بودموقصده ازدواج نداشتم.تا اينكه به اصراره مادرم به خاستگاري رفتيم.باخودم گفتم اخرش ميگم نميخامشوخلاص.اما
اما وقتي شيرينوديدم مات موندم.1جفت چشمه سياه كوچولو موچولووسربه زير.
با چادره سفيد تشست جولوم.با همه ي دختراي بازومورنگ كرده كه تا حالا ديده بودم فرق داشت.ساكت وپرشرموحيا.چشمش ازش ورنداشتم.الا بلا من همينو ميخام.10 سال ازم كوچيك بوداما ميخاستمش.عقد كرديم بردمش خونمونوزندگي شروشد.ارتباطمو با همهي دخترا قط كردموتمامه فكروذكرم شد شيرين.سركار رفتم ودايم دلم ميخاس پيشش باشم
شايد بگيد ديوونه امالذت ميبردم ازحضورش توخونم.اروم متين ومودب.غذا ميپخت ارومم ميكرد خاسته اي هم نداش.پرستارم بود نفسم همه چيزم.
سره اينكه چند بار از نوه ي داييش تعريف كرد داغون شدم.احساس ميكردم اونو به من كه جايه باباشم ترجيح ميده.كمكم اختلافا بالا گرف.حتا دسم روش بلند شد كه هرگز خودمو نميبخشم.با همه ي اذيتام بازم مودبو مهربون بود وختي زدمش بازم اومدو كنارم خابيد.دسته خودم نبود دوسش داشتم.تا اينكه خانوادش فهميدنو كار به دعوا چاقوكشي ودادگا وبالاخره طلاق.
حالا زن دارم با1بچه تو راه.اما يادم نميره كه شيرينو چيكار كردم.اين زنم بد نيس اما جايه شيرينمو نميگيره حتا بعضي وختا شيرين صداش ميكنم كه اين باعث دعوامون شده.چيكار كنم فراموشش كنم؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)